eitaa logo
سربازِ جهاد تبیین
358 دنبال‌کننده
359 عکس
520 ویدیو
4 فایل
خاطرات محمد سلطانی از زندانهای مخفی عراق؛ "ویژه اسرای مفقودالاثر ایرانی" و اخبار و تحلیل‌های سیاسی روز آی دی مدیر powms_69@ دکترای علوم سیاسی(گرایش اندیشه های سیاسی) #کانال_جهاد_تبیین 👇
مشاهده در ایتا
دانلود
13.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢قهر کردن پدر شهید عجمیان و ترک برنامه زنده تلویزیونی💢 کانال جهاد تبیین صلاحیت حقوقی در تایید یا رد اظهارات پدر بزرگوار شهید عجمیان ندارد، اما سخن این استکه چرا باید کار بجایی کشیده شود که کارد به استخوان خانواده معظم شهدا برسد؟ چرا بعد از گذشت یکسال، تکلیف تروریست‌های قاتلی که بیش از ۱۰۰ جوان بیگناه را با آن وضع فجیع به شهادت رساندند، مشخص نشده و به مجازات قانونی نرسند؟. @pow_ms
❌️وصیت نامه‌ی گروهبان روی داوی، فرماندهی که دیروز در شمال غزه به هلاکت رسید: "پدرم، مادرم و برادرانم، من شما را دوست دارم، امیدوارم قبل از مرگ غزه را به طور کامل نابود کنیم".🔥 پ.ن: گر چه امید و آرزو بر جوانان عیب نیست، ولی خب چه میشه کرد فعلا که آرزوهایت با خودت در گور شد. ما که دستمون به یزید نمیرسه، ولی از جانب ما با بوسه‌های آتشی، یه ماچ خوشکل ازش بکن😅 @pow_ms
💢مقتدرترین فرمانده میدان💢 نیمی از جمعیت جهان و شمارش معکوس برای شنیدن سخنان فرمانده. 🔷️رویترز : بیش از ۴ میلیارد از جمعیت جهان منتظر سخنرانی سید حسن نصرالله هستند. @@pow_ms
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚫️مادرت کجاست، باباجون؟⚫️ مرده، مرده😭 پاش شکسته باباش رو می‌بینه صداش میزنه بابا بغلش می‌کنه میگه (وین اُمک یابا؟) مادرت کجاست بابا؟ پسر با درد میگه (ماتت) مامان مُرده(شهید شده) 😭 @pow_ms
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢اشهد‌ان لا‌اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول‌الله💢 دختر بچه‌ای که از زیر آوار در حال خارج شدن است و شهادتین می‌گوید! ملتی که دختران خردسالش اینچنین عاشقانه به استقبال مرگ سرخ می‌روند، قطعا پیروز‌ خواهند شد. @pow_ms
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 سالگرد کشته شدن پرستو😳💢 🔻 در ادامه دروغگویی براندازها این بار امیر فرشاد ابراهیمی از منابع خبری سلطنت طلب ها و کانال رسمی گروهک تروریستی منافقین برای شخصی به اسم (پرستو مرادخانی) سالگرد کشته شدن گرفتند 👈 اما واقعیت این است که پرستو مرادخانی مورد نظر آنان وجود خارجی ندارد بلکه پرستو مرادخانی مورد نظر آنان همان (سرنا امینی) بلاگر معروف است که در کمال صحت و سلامت کنار خانواده خودش در قید حیات است اما براندازها دیروز برای او مراسم سالگرد داشته اند @pow_ms
💢غربی‌ها و ناتوانی در فهم محور مقاومت💢 🗞روزنامه بریتانیایی «گاردین» در یادداشتی از «پاتریک وینتور» سردبیر دیپلماتیک این روزنامه با اعتراف به ناتوانی غرب از فهم رابطه ایران و نیروهای مقاومت نوشت: 🔸این بحث برای همیشه ادامه خواهد داشت؛ اما ما چیزهای زیادی در مورد نحوه عملکرد ایران با شبکه شرکای خود آموخته‌ایم. (ایران) به آنان قدرت می‌دهد، آنان را حمایت می‌کند، راهنمایی‌شان می‌کند، اما به‌ندرت دستور می‌دهد. غربی‌ها در فهم این زنجیره‌های فرمان مشکل دارند. 🔹شرکای ایران مانند برادران کوچک‌تر اما قابل اعتماد هستند. حماس (و حتی حزب‌الله) انتظار کمک مستقیم و پایدار ایران در طول یک درگیری را ندارند. شرکای ایران تصمیم خود را می‌گیرند و به دنبال رضایت ایران هستند. من گمان می‌کنم که آنها کاری را انجام نخواهند داد که ایران با آن مخالفت کند، اما حاشیه مانور زیادی دارند. @pow_ms
هدایت شده از سربازِ جهاد تبیین
🌵روایت اسرای مفقودالاثر🌿 قسمت:(۳۱۰) 💢صحنه تراژدی وحشتناک(۱)💢 داداشم از شدت شوق و هیجان انگار اصلا حرفهاشو نشنید و منو بسمت ماشین می‌کشید. من بهش گفتم داداش اجازه بده من با جیپ برم این مقرراته و ما باید احترام بذاریم و شما هم پشت سر ما حرکت کنید. وقتی دستم رو رها کرد و به ‌ سمت جیپ رفتم همه با حسرت از پشت نگاهمم می‌کردن، انگار که دوباره به اسیری می‌برنم. راننده گفت نگران نباشید هلال احمر خیلی دور نیست و چند دقیقه دیگه شما عزیزتون رو با خودتون می‌برید. به هلال احمر که رسیدیم، برادرم حاج رضا منو تحویل گرفت و یه برگه رو امضا کرد. و در روز ۲۷ شهریور ۶۹ عازم ایلام شدیم. در بین راه آقای نظری که اون وقت مسئول تبلیغات سپاه ایلام بود و لطف کرده بود و رانندگی استیشن رو بعهده داشت با گفتن جوک و لطیفه‌های بامزه و خنده‌دار، مسیر سه ساعته کرمانشاه تا ایلام رو حسابی برامون دلپذیر و شاد کرد و بعد از سالها ساعت‌های متمادی رو از تهِ خندیدم و از منظره زیبا و کوهستانی اطراف و چهره مهربون مادر و بقیه بستگانم لذت می‌بردم و آرامش می‌یافتم. به ایلام که رسیدیم در ۱۵ کیلومتری شهرِ ایلام و پلیس راه چوار به ایلام، ده‌ها ماشین از اقوام و بستگان و دوستان اومده بودن استقبال، اجازه ندادن از ماشین پیاده بشم. ماشین ما جلو و بقیه پشت سر، به سمت ایلام و با سرعت زیاد براه افتادیم. چند ماشین نیروی انتظامی، کاروان رو اسکورت و مراقبت می‌کرد که اتفاقی نیفته. استیشن ما با سرعت زیادی حرکت می‌کرد و بقیۀ ماشین‌ها هم برای این که عقب نمونن با سرعت دنبالش راه افتادن. یه دستگاه بنز نیروی انتظامی تلاش می‌کرد خودشو به ابتدای کاروان برسونه و ماشین‌ها رو کنترل کنه. بعد از شهر چوار به پیچ تندی رسیدیم و در همین حال پسر چهارساله‌م«حسین» رو از ایلام آورده بودن که به من ملحق بشه. یکی از اقوام که در کنار جاده ایستاده و دست پسر خردسالم بدستش بود بدون توجه و از روی علاقه و با دستپاچگی از عرض جاده عبور کرد و بسمت ماشین ما حرکت کرد. مادرم فریاد زد حسینه و به آقای نظری گفت بایسته تا بچه رو با خودمون ببریم. این قصه ادامه دارد✅ @pow_ms
هدایت شده از سربازِ جهاد تبیین
🌵روایت اسرای مفقودالاثر🌿 قسمت:(۳۱۱) 💢صحنه تراژدی بزرگ(۲)💢 راننده غافل از کاروان طولانی که پشت سرمون با سرعت در حال حرکت بود زد روی ترمز. بنزِ پلیس راه دقیقاً زمانی که اون آقا دست پسرم رو گرفته بود و وسط جاده بودن در حال سبقت از ماشین ما برای کنترل کاروان بود که با سرعت زیاد رفت بطرف پسرم و هم‌راهش. هیچ شکی برای همه‌مون باقی نمود که دو نفر رو زیر گرفته و کشته شدن. صدای جیغ و فریاد مادر و همسر و خاله‌م از داخل ماشین بلند که حسین کشته شد. ماشین بنز پلیس راه از جاده منحرف شد و بشدت به تپه خاکی کنار جاده برخورد کرد و کابوت ماشین کاملا جمع شد. چند تا از ماشین‌های پشت سرمون بهم خوردن و خسارت دیدن. خدایا این چه امتحانیه که من باید پس بدم؟ بعد از ۴ سال دردِ دوری و فراقِ تنها فرزندم، حالا ندیده و بدون اینکه بغلش کنم باید زیر چرخ‌های ماشین لِه بشه! تموم بدنم بی‌حس شد. توانایی حرف زدن نداشتم. سرمو زیر انداختم و به آرومی آیه «انا‌لله واناالیه راجعون» رو زمزمه کردم. صحنه، بسیار فجیع و هولناک بود. هیچ‌کس نای حرکت کردن نداشت و همه سرجاشون میخ‌کوب شده بودن و فقط صدای ضجه و گریه از مادر و همسر و خاله‌م شنیده می‌شد. با فرو نشستن گرد و خاک پیاده شدم تا حداقل جنازۀ بچه‌م رو در آغوش بکشم و باهاش خداحافظی کنم. بقیه هم با ترس و دلهره پشت سر من پیاده شدن. در این لحظات پرالتهاب یکی با صدای بلند صلوات فرستاد و داد زد حسین زنده‌س و صدای هلهله از همۀ ماشین‌ها و افراد کاروان بلند شد. همه می‌گفتن حسین زنده‌س. مات و مبهوت نگاهشون می‌کردم و باورم نمی‌شد که با اون برخورد شدید بنز با یه بچۀ ۴ ساله در یه قدمی، بچه زنده مونده باشه. نگاهی روی جاده کردم اثری از خون ندیدم. یکی از سرنشین‌های بنز پیاده شد و داد زد کمک کنید راننده زخمی شده. عده‌ای دویدن به سمت بنز برای بیرون آوردن راننده و اعزامش به بیمارستان. هنوز سرجام میخ‌کوب بودم و منتظر، که ببینم چه اتفاقی افتاده؟ یکی اومد بچه‌ای رو داد بغلم و گفت: اینم پسرت حسین. سالم و سرحال. طفلکی خیلی ترسیده بود و قلبش مثل گنجیشک می‌زد. بیشتر گیج شدم. مگه می‌شه؟ معمایی شده بود که چطور بچه و همراهش از اون مهلکه جون سالم بدر بردن. این قصه ادامه دارد✅ @pow_ms
13.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢غوغای‌یک سلبریتی💢 می‌شود محجبه باشی و هنرمند سرشناس هم شوی🌹 🔻اجرای بی‌نظیر، اثرگذار و هنرمندانه این بانوی انگلیسی برای مردم غزه میلیون‌ها بار به اشتراک گذاشته شد. کار به قدری جذاب و حرفه‌ای است که با هر تماشا همچنان تازه است. دردها و رنج‌ها را انعکاس میدهد، اعتراض می‌کند، روشنگری می‌کند، فرد رسانه هم هست، تماشاگر را با درد مردم غزه درگیر می‌کند اما پوشش اسلامی و تمام قواعد شرعی را هم رعایت کرده است. کاش این بانو، الگوی سلبریت‌های ما هم باشد تا برای اثرگذاری به دنبال عریانی نباشند، بلکه هنرمندانه دیدن، هنرمندانه اندیشیدن و هنرمندانه فریاد زدن را یاد بگیرند. ✍عالیه سادات @pow_ms
هدایت شده از سربازِ جهاد تبیین
🌵روایت اسرای مفقودالاثر🌿 قسمت:(۳۱۲) 💢در آغوش خانواده💢 بچه رو بوسیدم و برای لحظاتی به سینه‌م چسبوندم.آروم که گرفت به‌سمت بنز دویدم. راننده که یه درجه‌دار جوان بود رو از ماشین درآوردن. کتفش شکسته بود و بقیه سرنشین‌ها هم کمی کوفته شده بودن ولی شکستکی نداشتن. افسری از داخل ماشین پیاده شد و با من روبوسی کرد و گفت حاج‌آقا خدا رو شکر کن اگه ایثار و از خودگذشتگی راننده نبود الان بچه‌ات و همراهش زنده نبودن. توضیح داد وقتی ماشین شما ناگهانی توقف کرد ما پشت سر شما و در چند قدمی بودیم و بخاطر اینکه با شما برخورد نکنیم راننده مجبور شد سبقت بگیره که در همین موقع، پسر شما رو آوردن وسط جاده. راننده با ازخود گذشتگی ماشین رو از جاده منحرف کرد و به تپۀ کنارۀ جاده کوبید. چهره و پیشانی راننده رو بوسیدم و سوار آمبولانسش کردن و اعزام شد به بیمارستان. اون روز نزدیک بود یه تراژدی و حادثه غمبار برای من و تمومی فامیل و اقوام رخ بده که آثار تلخش در تمومی عمر ما باقی می‌موند، ولی به فضل الهی و از خودگذشتگی آن جوان فداکار و عزیز، ختم بخیر شد و کاروان این بار با آرامش به سمت ایلام به حرکتش ادامه داد. به ایلام رسیدیم. بچه‌های سپاه در چهار‌راه بسیج جایگاهی رو آماده کرده بودن و مردم برای مراسم استقبال و استماع سخنرانی جمع شده بودن. سرود زیبای الله اکبر خمینی رهبر از بلندگو پخش می‌شد. دقایقی رو در میون هلهله و شادی مستقبلین روی جایگاه قرار گرفتم و منتظر سکوت جمعیت بودم. تعدادی مردم رو به سکوت و آرامش دعوت می کردن. بالاخره سکوت برقرار شد و من دقایقی رو سخنرانی کردم و وضعیت کلی اسارت رو برای مردم توضیح دادم و روی دستان گرم و با محبت مردم بسمت منزل برادرم حاج علی‌نقی که مراسمات جشن آزادی در اونجا برگزار می‌شد روانه شدیم. تعدادی همراه من حرکت کردن و جمع زیادی هم در خیابان سید جمال‌الدین اسدآبادی روبروی منزل برادرم حاج علی نقی برای استقبال و برگزاری مراسم جشن اجتماع صمیمی و باشکوهی رو تشکیل داده بودن. این قصه ادامه دارد✅ @pow_ms
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢مسلمان نشده، نماز می‌خواند، بعضیا سالها مسلمانند ولی نماز نمی‌خوانند💢 من هنوز مسلمان نیستم ولی اولین نمازمو خوندم و آخر نماز گریه کردم، هیچ‌وقت چنین حسی نداشتم ❌گرایش بیش از پیش غربی‌ها به اسلام @pow_ms