eitaa logo
سربازِ جهاد تبیین
373 دنبال‌کننده
359 عکس
520 ویدیو
4 فایل
خاطرات محمد سلطانی از زندانهای مخفی عراق؛ "ویژه اسرای مفقودالاثر ایرانی" و اخبار و تحلیل‌های سیاسی روز آی دی مدیر powms_69@ دکترای علوم سیاسی(گرایش اندیشه های سیاسی) #کانال_جهاد_تبیین 👇
مشاهده در ایتا
دانلود
🌵روایت اسرای مفقودالاثر🌿 قسمت: ۲۹۰ 💢آخرین شهید اسارت💢 دسته‌دسته از افسرها و نگهبان‌ها میومدن و فاتحه می‌خوندن و می‌رفتن. جالب این بود که هموشون از لفظ برای پیراینده استفاده می‌کردن و می‌گفتن «الفاتحه لروح الشهید حسین بیراینده». یه هفته تموم برای شهید بزرگوار حسین پیراینده عزاداری کردیم و مراسمات با آرامش و نظم خاصی انجام شد. این مجلس ختم و عزاداری و شرکت بعثیا در اون مراسم از بدیع‌ترین صحنه‌ها و رخدادهای اسارت بود که فقط یه بار در اردوگاه ما و شاید بندرت در تاریخ دفاع مقدس و دوران طولانی اسارت اتفاق افتاده باشد. بعد از روز سوم افسرهای عراقی که به‌شدت نگران شورش احتمالی دوباره بودن‌ درخواست یه ناهار وحدت بین اونا و بچه‌ها کردن و ما هم موافقت کردیم. توی هر آسایشگاه یه سفره انداخته شد و نماینده‌های عراقی و نماینده‌های ما توی یه ظرف غذا خوردن. من با همون سرگرد هم غذا شدیم. هم اون بنحوی براش سخت بود غذا بخوره و هم من سعی می‌کردم حفظ پرستیژ بکنم و تموم آداب رو مراعات می‌کردم. خلاصه با احتیاط و اندکی خجالت از هم چند قاشق خوردیم و اولین و آخرین و تنها سفره و ناهار مشترک بین اسرا و نیروهای بعثی در تموم دوران جنگ برپا شد و به پایان رسید و در تاریخ ده سالۀ اسرا ثبت شد. تا اینجای کار بعثیا به دو قولشون عمل کردن. ولی ما هم‌چنان اصرار داشتیم که قاتل شهید پیراینده محاکمه و مجازات بشه. هم سپهبد حمید نصیر و هم فرمانده اردوگاه قول دادن که مسئله رو پیگیری کنن و فرد خاطی رو تحویل دادگاه نظامی بدن و محاکمه بشه. گر چه نمی‌تونستیم این محاکمه رو ببینیم ولی با شناختی از برخورد بعثیا با افراد خاطی داشتیم، یقین داشتیم حتما این کار انجام می‌شه، چون در اون شرایط، به رگبار بستن اسرا و به شهادت رساندن یه اسیر اونم به ضرب گلوله اصلاً در دستور کار عراقیا نبود و اون نگهبان یا در حین رگبار دستش ناخودآگاه پایین اومده بود و تیرش به شهید پیراینده خورده بود و یا حداکثر تمرد کرده بود و در هر دو حال باید مجازات می‌شد. اما در بحث برگردوندن پیکر شهید پیراینده دروغ به ما گفتن و به قولشون عمل نکردن و بعد از ثبت نام توسط صلیب سرخ فرصتی هم برای ما نبود که قضیه رو پیگیری کنیم و پیکر مطهر شهید رو غریبانه و دور از چشم ما دفن کردن در حالی که به ما گفته بودن که پیکر ایشان در سردخانه نگهداری می‌شه و روز تبادل با شما به ایران می‌فرستیم. دروغگویی و فریب شیوه دائمی بعثیا بود و به این عهد و قولشون عمل نکردند. این قصه ادامه دارد✅ @pow_ms
📌 *پدری در حال تلقین و تدفین شهید نوجوانش* 🔹️ تصاویر مربوط به *شهید محمد علی آسایش* است. ◇تمام عمر به دوشم نشاندمت با عشق ◇همیشه خواستم ازمن بزرگتر باشی ◇به روی دوش پدرمی‌روی و حالش را ◇نمی‌شودکه بفهمی مگرپدر باشی در حال بدرقه فرزند * محمدعلی آسایش* ۳۱عاشورا 🔹️ یادش گرامی با ذکر ** @pow_ms
هدایت شده از سربازِ جهاد تبیین
🌵روایت اسرای مفقودالاثر🌿 قسمت: ۲۹۰ 💢آخرین شهید اسارت💢 دسته‌دسته از افسرها و نگهبان‌ها میومدن و فاتحه می‌خوندن و می‌رفتن. جالب این بود که هموشون از لفظ برای پیراینده استفاده می‌کردن و می‌گفتن «الفاتحه لروح الشهید حسین بیراینده». یه هفته تموم برای شهید بزرگوار حسین پیراینده عزاداری کردیم و مراسمات با آرامش و نظم خاصی انجام شد. این مجلس ختم و عزاداری و شرکت بعثیا در اون مراسم از بدیع‌ترین صحنه‌ها و رخدادهای اسارت بود که فقط یه بار در اردوگاه ما و شاید بندرت در تاریخ دفاع مقدس و دوران طولانی اسارت اتفاق افتاده باشد. بعد از روز سوم افسرهای عراقی که به‌شدت نگران شورش احتمالی دوباره بودن‌ درخواست یه ناهار وحدت بین اونا و بچه‌ها کردن و ما هم موافقت کردیم. توی هر آسایشگاه یه سفره انداخته شد و نماینده‌های عراقی و نماینده‌های ما توی یه ظرف غذا خوردن. من با همون سرگرد هم غذا شدیم. هم اون بنحوی براش سخت بود غذا بخوره و هم من سعی می‌کردم حفظ پرستیژ بکنم و تموم آداب رو مراعات می‌کردم. خلاصه با احتیاط و اندکی خجالت از هم چند قاشق خوردیم و اولین و آخرین و تنها سفره و ناهار مشترک بین اسرا و نیروهای بعثی در تموم دوران جنگ برپا شد و به پایان رسید و در تاریخ ده سالۀ اسرا ثبت شد. تا اینجای کار بعثیا به دو قولشون عمل کردن. ولی ما هم‌چنان اصرار داشتیم که قاتل شهید پیراینده محاکمه و مجازات بشه. هم سپهبد حمید نصیر و هم فرمانده اردوگاه قول دادن که مسئله رو پیگیری کنن و فرد خاطی رو تحویل دادگاه نظامی بدن و محاکمه بشه. گر چه نمی‌تونستیم این محاکمه رو ببینیم ولی با شناختی از برخورد بعثیا با افراد خاطی داشتیم، یقین داشتیم حتما این کار انجام می‌شه، چون در اون شرایط، به رگبار بستن اسرا و به شهادت رساندن یه اسیر اونم به ضرب گلوله اصلاً در دستور کار عراقیا نبود و اون نگهبان یا در حین رگبار دستش ناخودآگاه پایین اومده بود و تیرش به شهید پیراینده خورده بود و یا حداکثر تمرد کرده بود و در هر دو حال باید مجازات می‌شد. اما در بحث برگردوندن پیکر شهید پیراینده دروغ به ما گفتن و به قولشون عمل نکردن و بعد از ثبت نام توسط صلیب سرخ فرصتی هم برای ما نبود که قضیه رو پیگیری کنیم و پیکر مطهر شهید رو غریبانه و دور از چشم ما دفن کردن در حالی که به ما گفته بودن که پیکر ایشان در سردخانه نگهداری می‌شه و روز تبادل با شما به ایران می‌فرستیم. دروغگویی و فریب شیوه دائمی بعثیا بود و به این عهد و قولشون عمل نکردند. این قصه ادامه دارد✅ @pow_ms
💢سفارش عجیب شهید بی‌سر نوید صفری💢 [امروز به نیت توسل به یک شهید، در گوگل لفظ را سرچ کردم،شهید رزق و روزی من شد.] شهید مدافع حرم، نوید صفری در سال ۱۳۹۵ در جوار شهدا و در روز تولد امام حسن عسکری علیه السلام زندگی مشترک را با بانویی زهرایی شروع کرد.خطبه عقدشان را مقام معظم رهبری تلفنی خواندند. همسرش می‌گوید:با هم عهد بستیم همراه و کمک حال هم باشیم برای رسیدن به خدا و رضایت او. نوید سر سفره عقد، قرآن را که دستش گرفت، نیت کرد و قرآن را باز کرد تا هر صفحه‌ای که آمد باهم بخوانیم؛ آیه اول صفحه را که دید، لبخند زد و با آرامش نگاهم کرد، چشمانش از شوق برق می‌زد، آیه ۲۳ سوره احزاب دلش را آرام کرده بود. «مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا» شهید صفری پانزدهم آبان سال نودشش در عملیات آزادسازی شهر البوکمال در استان دیرالزور سوریه زخمی شده و سپس به اسارت تروریست‌ها در آمد. تا مدتی از این شهید بزرگوار خبری نبود تا ۲۰ روز بعد با آزادی کامل این شهر راهبردی از دست تروریست‌های تکفیری، پیکر مطهر او پیدا شد. با یافتن پیکرش مشخص شد که او همچون ارباب بی‌کفن خود امام حسین(ع)، مظلومانه به شهادت رسیده و سر از تنش جدا شده است. شهید صفری در یک دلنوشته می‌نویسد: "زیارت عاشورا را بخوانید و ازطرف من به ارباب ابراز ارادت کنید.حتما هرکجا باشم خود را در کنار شما خواهم رساند" @pow_ms