💢#فدائیِ_حیاء_و_شرف💢
خالده ترکی عمران؛ زنی از اهالی بصره عراق.
شغل : معلم.
در تاریخ 4 اپریل 2016 در حالیکه با ماشین شخصی خود روانه محل وظیفه اش بود، ماشین نزدیک به وی بر اثر کمین دچار انفجار و حریق میگردد و ماشین وی نیز آتش میگیرد.
خانم خالده درحالیکه لباسش آتش گرفته بود از ماشینش پیاده میشود اما بعد از اینکه متوجه میشود که پوشاک تنش درحال سوختن است و جسمش عریان خواهد گشت، به غیرت و حیاء میاید و راضی نمیشود تا جسمش در مقابل مردم عریان گردد، بناءً دوباره طرف ماشینش برمیگردد و دروازه را باز نموده داخل ماشین می نشیند.
یکی از افراد پلیس درحالیکه گریه میکرد باصدای بلند فریاد میزند که من مانند برادرت هستم، از ماشین پیاده بشو ترا با لباس خودم میپوشانم؛ اما وی از پایین شدن امتناع میورزد و ترجیح میدهد بسوزد تا مبادا کسی جسمش را ببیند.
عراقی ها وی را شهیدِشرف وناموس، لقب گذاشتند.
و در میدان هوایی بصره اطراف ماشینش حفاظی کشیدند از وی تندیس ساختند تا یادش جاویدان بماند.
نکته: یکی بخاطر ترس از عریان شدن جان میدهد و دیگری برای عریان شدن به خیابانها میاید.😥
#کانال_جهاد_تبیین
@pow_ms
هدایت شده از د.محمد سلطانی
9.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یاد و خاطره آزاده و جانباز دفاع مقدس و فرمانده محبوب و مقتدر گردان از لشکر امیرالمومنین علیهالسلام، جناب سرهنگ مرحوم سید قدرت سیدیزاده گرامی باد.
#کانال_جهاد_تبیین
@pow_ms
📌 پنج شهید سادات در سحرگاه عید قربان
🔹️ تصویر پیش رو متعلق به کامیونی ست که در آن 26 بسیجی حضور داشتند.
◇ این کامیون در عملیات «دفاع سراسری» مورد اصابت توپ مستقیم قرار گرفت و از این ۲۶ نفر تنها ۵ نفر که از سادات بودند به شرف شهادت نایل آمدند و به شهدای «خمسه سادات» معروف شدند و در سه راه کوشک اهالی اهواز برای این شهدا یادبودی ساختهاند.
◇ این پنج شهید یعنی سید صاحب محمدی، سید علیرضا جوزی، سید داود طباطبایی، سید حسین حسینی، سید داود موسوی، از جمع بسیجیان گردان الزهرا(س) لشکر 10 سیدالشهدا(ع) بودند که به عنوان شهدای شاخص و از بین 200 شهید در منطقه عملیاتی سهراهی کوشک، در تاریخ اول مردادماه سال 67، مقارن با سحرگاه عید قربان و در آخرین روزهای دوران دفاع مقدس پس از قبول قطعنامه 598 سازمان ملل توسط ایران، به شهادت رسیدند.
#شهدای_سادات
#دفاع_مقدس
#کانال_جهاد_تبیین
@pow_ms
*صبحانه ای با شهدا*
📌 *ماجرای عکس معروف شهید ذوالفقاری*
🔹️ *محمد هادی* سراغ رفیق عکاسش رفت و به شوخی و لبخند گفت: *مـن زشـتام! اگه شهیـد بشم هیچڪس برام ڪاری نمیکنه! تو یه پوستـر برام بزن معـروف بشم و خنـدیـد*
◇ این را یڪی از دوستان *شهید محمد هادی ذوالفقاری* از او روایت ڪرده است... و این تصـویـر همان طـرح سفـارش اوست و چه شیرین است این لبخنــد...
ِ
🔹️ *حاج حسین یکتا* راوی دفاع مقدس در روایت بسیار جالبی می گوید : تیپ ظاهری زمانی خوب است که زیباترینها به آن نگاه کند.
◇ بنابراین زیباترین تیپ را *شهدا* میزدند و زیباترین افراد یعنی *امام زمان (عج)* به آنها نگاه میکند ، و برای همین است که تصاویر *شهدا* ویاد وخاطره آنها اثرگذاری دارند.
◇ *یک تکه استخوان* یک شهر را به هم میریزد با اینکه هیچ رده و سمتی نداشت، هیچ ردیف و بودجه و هیچ چیز دیگری نداشت، اما این *شهدا* به خاطر اثرگذاری *ید بیضا موسی* میشوند.
◇ *شهیدان نماد “ #عند_الله_یرزقون“ هستند.*
🔹️ *شهید ذوالفقاری* در سال 1367 دیده به جهان گشود. او در شب جمعه و چند روز بعد از ایام فاطمیه به دنیا آمد.
◇ ولادت ایشان با *شهادت امام هادی (علیه السلام)* مصادف است؛ بر همین اساس نام او را محمدهادی میگذارند.
◇ عجیب است که او عاشق و دلداده *امام هادی (علیه السلام)* شد و در این راه و در شهر *امام هادی (علیه السلام)* یعنی سامراء به *شهادت* رسید.
◇ از همان کودکی روی پای خودش بود. مستقل بار آمد و این، در آینده زندگی او خیلی تاثیر گذاشت.
#کانال_جهاد_تبیین
@pow_ms
4.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ساده لوحان بدانند اگر هنجار شکنان قدرت بگیرند این خواهد شد... اینقدر نگویید که در غرب آزادی هست هرکس اختیاردارد حجاب داشته باشد یانه !!!!!!! آزادی یعنی اینکه نگرش آنها درباره ی آن قضیه چی هست به آن عمل کنند.مردم و به ویژه مسوولین بدانید وقتی امر به معروف رو فراموش کردید آگاه باشید ومنتظر تا زیر چکمه دشمن از خواب بیدار شوید.
⛔⛔⛔⁉️‼️
#کانال_جهاد_تبیین
@pow_ms
💢نماز رزمندگان💢
💥ايام عمليات قدس 3 بود كه در اورژانس فاطمه زهرا (س) برادرى را آوردند كه هر دو دست او قطع شده بود. وقتى او را براى اتاق عمل آماده مىكردند، ايشان را بر روى برانكارد گذاشتند تا به اتاق عمل ببرند. مسئول تعاون آمد تا از اين رزمنده سؤالاتى بپرسد. ولى او چشمانش را بسته بود و جواب نمیداد و راحت خوابيده بود.
همگى فكر كرديم شايد شهيد شده باشد. به دنبال آن بوديم كه مقدمات كار را جهت تست ضربان قلب و احتمالا انتقال وى به سردخانه آماده كنيم .
ناگهان ديديم كه چشمانش را باز كرد و با يك متانت خاص گفت: برادر! ببخشيد كه جواب شما را ندادم، چون فكر میكردم اگر به اتاق عمل بروم شايد وقت زيادى طول بكشد و نمازم قضا مىشود. آن موقع كه شما سوال كرديد مشغول خواندن نماز بودم .
#کانال_جهاد_تبیین
@pow_ms
1.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 *لحظه شهادت جوانِ سقا در دفاع مقدس با تیر مستقیم دشمن*
🔹 فیلمی از لحظه ی شهادت یک بسیجی در داخل کانال خط مقدم جنگ و ذکر خاطره ای از سقایی که با لب تشنه به *شهادت* رسید.
◇ ۱۶سال بیشتر نداشت و در عملیات والفجر مقدماتی امدادگر بود. گردان در محاصره افتاده بود و گرما و عطش به رزمندهها و مجروحان فشار زیادی میآورد.
◇ رفت پیش فرمانده، اجازه گرفت که برگردد به عقبه و آب بیاورد..
◇ فرمانده رضایت داد. نوجوان امدادگر دبهها و کلمنها را برداشت و رفت پِی آب
◇ تا عقبه لشکر حضرت رسول(ص) ۱۶کیلومتر راه بود. یعنی ۱۶کیلومتر رفت و ۱۶کیلومتر برگشت، آن هم در گرمای هوا و زیر آتشباری بعثیها که زمین را مثل نعنو(گهواره) زیر پا تکان میداد.
◇ چند ساعت بعد برگشت و شروع کرد آب دادن به رزمندهها...
🔹️ مشغول #سقایی بود که خمپاره کنارش زمین خورد و افتاد.
◇ فرمانده که بالای سرش رسید، مبهوت لبهای خشک نوجوان امدادگر شد. تا عقبه رفته بود و آب برداشته بود و برگشته کنار بچههای در محاصره، اما خودش آب نخورده بود و دست آخر هم به یاد *تشنهلبان صحرای کربلا* و *علمدار سپاه حسینی*، با لبان تشنه *شهید* شد..
#کانال_جهاد_تبیین
@pow_ms
باسلام
هر روز را با یاد شهدا آغاز کنیم
🌹 *پاسدار شهید حبیب الله فردوسی*
🌹تولد ۲۵ تیر ۱۳۳۹ بسطام شاهرود
🌹 *شهادت ۲۶ تیر ۱۳۶۱ عملیات رمضان شلمچه*
🌹سن موقع شهادت ۲۲ سال
🌹امروز سالگرد شهادت این شهید عزیز میباشد
📝 *فرازی از وصیت نامه این شهید عزیز*
📌 *امت مسلمان و شهید پرور بدانند که تنها، کشتی ولایت است که می تواندآنها را سریع تر و سالم تر به ساحل حقیقت برساند و از گرداب های مخوف نجات بخشد.*
📌 *کشتی که ناخدای آن روح الله است و سرنشینانش حزب الله است .پس بر ماست که این کشتی و ناخدای آن را به نحو احسن، یاری کنیم*
🤲شادی ارواح طیبه شهدا و امام شهدا و این شهید عزیز فاتحه با صلوات
🤲دعای این شهید عزیز بدرقه امروزتان ان شاء الله
#کانال_جهاد_تبیین
@pow_ms
📌 *خاطره فرزند شهید سلیمانی از حضور حاج قاسم در حرم امام رضا(ع)*
🔹 زینب سلیمانی : همیشه وقتی مردم *حاج قاسم* را در حرم میدیدند اطرافشان ازدحام میشد و همیشه دوستان ایشان سعی میکردند جمعیت را کنار بزنند.
◇ پدرم میگفتند جمعیت را دور نکنید من که به زیارت *آقا امام رضا(ع)* آمدهام.
◇ دوست دارم در راه برگشت اگر خدمتی از دستم برای *زائرین امام رضا(ع)* بر میآید انجام دهم.
◇ خدمت به مردم برای *شهید سلیمانی* افتخار بزرگی بود .
◇ برای ما ایرانیان، همواره محبت و خدمت به اهل بیت(ع) جایگاه ممتازی داشته و ما همواره تلاش کردیم به احسن وجه این وظیفه را پیگیری کنیم.
◇ در میان اهل بیت(ع) اما خدمت به مضجع امام هشتم و آستان مقدس حکایت دیگری داشته و به تعبیر امام راحل، این آستان برای ما مرکز نور و قطعهای از قطعات بهشت است.
#حاج_قاسم
#فرزند_شهید
#حرم_امام_رضا
@pow_ms
#کانال_جهاد_تبیین
4.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 دختران انقلاب
صحبتهای زیبای خواهر شهید پلارک با دو دختر جوان دربارهی حجاب
#کانال_جهاد_تبیین
@pow_ms
📌 *وقتی سرباز یک سیلی به شهید بروجردی زد*
🔹️ در دفتر فرماندهی، سر و صدا به حدی رسید که فرمانده سپاه منطقه از اتاقش بیرون آمد و جویای قضیه شد
◇ مسئول دفتر گفت: این سرباز تازه از مرخصی برگشته ولی دوباره تقاضای مرخصی داره
🔹️ *فرمانده (شهید بروجردی)* گفت: خب! پسر جان تو تازه از مرخصی آمدی نمیشه دوباره بری
◇ یک دفعه سرباز، جلو آمد و سیلی محکمی نثار او کرد. در کمال تعجب دیدم بروجردی خندید و آن طرف صورتش را برد جلو و گفت: دست سنگینی داری پسر! یکی هم این طرف بزن تا میزون بشه
◇ بعد هم او را برد داخل اتاق. صورتش را بوسید و گفت: ببخشید، نمی دونستم این قدر ضروری است. می گم سه روز برات مرخصی بنویسند
◇ سرباز خشکش زده بود. وقتی مسئول دفتر خواست مرخصیش را با کارگزینی هماهنگ کند، گفت:"برای کی می خوای مرخصی بنویسی! برای من؟ نمی خواد. من لیاقتش را ندارم".
◇ سرباز با گریه بیرون رفت. بعدها شنیدم، او راننده ومحافظ *بروجردی* شده؛ یازده ماه بعد هم به *شهادت* رسید.آخرش هم به مرخصی نرفت.
🔹️ *بروجردی* که باشی سیلی میخوری و آدم میسازی، *شهید* میسازی...
#شهید_بروجردی
#دفاع_مقدس
#کانال_جهاد_تبیین
@pow_ms
هدایت شده از 🇮🇷پایگاه تحلیلی تبیین 🇮🇷
⭕️ *از شکنجه اسرای ایرانی، تا دفاع از حرم!*
🔻 آقای اوحدی رئیس سازمان حج و زیارت که خود از آزادگان دفاع مقدس است میگوید: در اردوگاه تکریت ۵ مسئول شکنجه اسرای ایرانی جوانی بود به نام «کاظم عبدالامیر مزهر النجار» معروف به کاظم عبدالامیر.
🔸 یکی از برادران کاظم، اسیر رزمندگان ایرانی بود، برادر دیگرش در جنگ کشته شده بود و خودش نیز بچهدار نمیشد. با این اوصاف کینه خاصی نسبت به اسرای ایرانی داشت. انگار مقصر همه مشکلات خود را اسرای ایرانی میدانست!
🔸 در این میان آقای ابوترابی را بیشتر اذیت میکرد. او میدانست آقای ابوترابی فرمانده و روحانی انقلابی است، از این رو ضربات کابلی که نثار آن مجاهد میکرد، شدت بیشتری نسبت به دیگر اسرا داشت، اما هیچگاه مرحوم ابوترابی شکایت نکرد و همواره به او احترام میگذاشت!
🔸 … یک روز کاظم با حالت دیگری وارد اردوگاه شد. یک راست به سمت سید آزادگان آقای ابوترابی رفت و گفت: بیا اینجا کارت دارم! ما تعجب کردیم. گفتیم لابد شکنجه جدید و…
🔸 اما از آن روز رفتار کاظم با ما و خصوصاً آقای ابوترابی تغییر کرد! دیگر ما را کتک نمیزد. حتی به آقای ابوترابی احترام میگذاشت. برای همه ما این ماجرا عجیب بود. تا اینکه از خود آقای ابوترابی سؤال کردیم… ایشان هم ماجرای آن روز را نقل کرد و گفت: کاظم عبدالامیر در آن روز به من گفت: «خانواده ما شیعه هستند و مادرم بارها سفارش سادات را به من کرده بود. بارها به من گفته بود مبادا ایرانیها را اذیت کنی.
🔸 اما مادرم دیشب خواب حضرتزینب (ع) را دیده و حضرت زینب(ع) نسبت به کارهای بنده در اردوگاه به مادرم شکایت کرده!
🔸 صبح مادرم بسیار از دستم ناراحت بود و از من پرسید: آیا در اردوگاه ایرانیها را اذیت میکنی؟ حلالت نمیکنم. حالا من آمدهام که حلالیت بطلبم.»
🔸 کم کم به مرور زمان محب حاج آقا ابوترابی در دل او جا باز کرد. او فهمیده بود آقای ابوترابی روحانی و از سادات است برای همین حتی مسائل شرعی خود و خانوادهاش را از حاج آقا میپرسید.
🔸 آقای اوحدی ادامه دادند: بعد از آن روز رفتار کاظم با اسرای ایرانی به ویژه شهید ابوترابی بسیار خوب بود. تا اینکه روزی قرار شد آقای ابوترابی را به اردوگاه دیگری منتقل کنند. کاظم بسیار دلگیر و گریان بود، به هر نحوی بود سوار ماشینی شد که آقای ابوترابی را به اردوگاه دیگری منتقل میکرد… کاظم میخواست در طول مسیر تا اردوگاه بعدی نیز از حضور مرحوم ابوترابی بهرهمند شود.
🔸 روزها گذشت تا اینکه اسرایایرانی آزاد شدند. کاظم برای خداحافظی با آنان به خصوص سید آزادگان تا مرز ایران آمد.
🔸 او پس از مدتی نتوانست دوری حاج آقا ابوترابی را تحمل کند و به هر سختی بود راهی ایران شد. او برای دیدن حاج آقا به تهران آمد. وقتی فهمید حاجآقا ابوترابی در مسیر مشهد و در یک سانحه رانندگی مرحوم شدهاند به شدت متأثر شد. برای همین به مشهد و سرمزار آقای ابوترابی رفت و مدتها آنجا بود.
🔸 کاظم از خدا میخواست تا از گناهانش نسبت به اسرای ایرانی بگذرد. او سراغ برخی دیگر از اسرای ایرانی رفت و از آنها بابت شکنجهها و… حلالیت طلبید.
⁉️ حالا شاید این سؤال را بپرسید که این ماجرا هر چند زیباست و نشان از توبه یک انسان دارد، چه ربطی به مدافعانحرم دارد؟!
🔸 ربط ماجرا در اینجاست که انسان اگر توبه واقعی کند میتواند مقام #شهادت را کسب کند. کاظم داستان ما مدتی قبل در راه دفاع از حرم حضرت زینب(ع) در #سوریه به شهادت رسید.
✅ او ثابت کرد که مانند حر اگر از گذشته سیاه خود توبه کنیم، میتوانیم حتی به مقام شهادت برسیم.
______
📚 منبع: با تلخیص، کتاب مدافعان حرم، موسسه شهید ابراهیم هادی
🔷 برگرفته از سخنرانی حجتالاسلامراجی
#کانال_شقایقها
@pow_ms