eitaa logo
پروفایل زیبا عاشقانه❤❤ عارفانه....
22.2هزار دنبال‌کننده
47.6هزار عکس
6.5هزار ویدیو
76 فایل
﷽ درانتخــاب عكسهاے پروفايلتان دقت كنيـد☺️ 🌈مجموع کانال های ما در ایتا 👇 ╭┈────── 🌿 @tarfandony 🌄 @profile_ziba 🏠 @jahaze_shik ╰─────── تبلیغات پربازده 👇 http://eitaa.com/joinchat/3100835840C12e7f70ce5
مشاهده در ایتا
دانلود
پروفایل زیبا عاشقانه❤❤ عارفانه....
#پارت79 #معشوقه ⚜ 🚫 خندید و شروع به آموزشش کرد و من با چنان دقتی گوش می کردم که گویی دارم اتم می
⚜ 🚫 تمام شب را به او فکر کردم من با دیوید خوشحال بودم ، با او حس شادي را در هر قسمتی از وجودم حس می کردم ، براي دیدنش لحظه شماري می کردم ، یعنی من عاشقش شدم . دستی به لب پایینم کشیدم ، یعنی دوستش داشتم !!!؟ فرهاد در اتاقم را باز کرد و با اخم به طرف اومد بی خیال او مشغول گشتن کمدم شدم که لباس مناسبی براي دیدار امروزم با دیوید پیدا کنم به هر حال امشب من را از پدرم خواستگاري می کرد و من واقعا هیجان زده بودم . ـ هیما !!!؟ بدون اینکه برگردم گفتم : ـ چیه !!!؟ ـ تو توي این مدت با کی بیرون ملاقات می کردي !!!؟ نفسم را با حرص بیرون دادم : ـ هیچکی فقط هوا می خوردم که تو و عمارتت نحست از فکرم بیرون بره !!! مکث طولانیش مجبورم کرد نگاهش کنم : ـ خوب تو که این همه به پا برام گذاشتی چرا می پرسی اون وقت !!!؟ بلند شد و رفت ، به درك که ناراحت شود به درك . دیوید شیک و پیک و مسخره جلویم نشسته بود و دسته گلی از گل رز به دست داشت و فرهاد هم کنارم با لباس غیر رسمی نشسته بود : ـ خوب بگو دیوید چکار داري !!!؟ دیوید نگاهی به من و نگاهی به فرهاد کرد : ـ راستش قربان ... من ... !!! ـ ما هم دوست داریم !!! هر دو با تعجب به من خیره شدند ، تعجب فرهاد کم کم تبدیل به خشمی شد که نمونه اش را ندیده بودم : ـ تو غلط کردي این دوست داشته باشی ... اون کیه که تو دوستش داري می دونی کیه !!!؟ خونسرد روي به سمت دیوید نگران دوختم و با لبخند گفتم : ـ عشقم ... مهم نیست که راننده ي بیش نیست ...!!! فرهاد مثل ببر زخمی یقه دیوید را گرفت و بلندش کرد و با چهره اي ترسناك گفت : ـ چه غلطی کردي عوضی ... اصلا من با چه منطقی توي رذل رو راننده دخترم کردم ... کارن گفت که مواظبت باشم پس منظورش این بود !!! ـ ببیند جناب صدر من واقعا ...!!! ❤️ ❄️❤️ ❤️❄️❤️ ❄️❤️❄️❤️
👑 #پست_خوب #حقیقتـ_اینع #جبران_میشه🍁🍃🌱 🌷 🍃🍁🌱 بہ هيچڪس محبت نڪن؛ ڪسے بلد نيست جبران ڪند... همہ فڪر مےڪنند وظيفہ‌ات است؛ نہ قدرِ خودت را خواهند دانست و نہ قدرِ ڪارت را ... خوبے بہ اين مردم يعنے "مجوز براے بردگے" ! @profile_ziba ☃❄️
فرشته دختر #پونزده ساله ای هستش که #خونبست ارباب‌زاده سی‌وپنج میشه که عاشق زن اولشه و فرشته بخاطر خواهرش به شدت متنفره، زندگی سخت و دردناکی رو پشت سر میزاره و کلی کتک از ارباب زاده میخوره اما در آخر فرشته با دلبریاش دل ارباب زاده رو میبره و براش قراره وارث بیاره که.... #پیشنهادویــــــژه‌امشب 🚫👇 http://eitaa.com/joinchat/2497314832Ce27691e9cf #هات_عاشقانه‌‌_‌بدون‌سانسور🔞 #براساس‌واقعیت
#پست_خوب❥❥ ﷽ آدمی برای لذت بردن از زندگی به آرامش نیاز دارد ؛ و برای چگونه زندگی کردن به دانش … ツ__۹۷/۱۰/۲۹__ツ @profile_ziba ☃❄️
پروفایل زیبا عاشقانه❤❤ عارفانه....
#پارت80 #معشوقه ⚜ 🚫 تمام شب را به او فکر کردم من با دیوید خوشحال بودم ، با او حس شادي را در هر قس
⚜ 🚫 قبل از تکمیل حرفش مشتی نثار صورتش شد که او را میان سالن پرت کرد و من نگران به سمتش رفتم همه خدمه مخفیانه به زد خورد سالن خیره بودند . البته این فقط دیوید بود که می خورد ، فرهاد حتی با تلاش من دست بردار نبود طوري دیوید را می زد که انگار فقط او یک کیسه بکس بود و صدایی فریادش را نمی شنید . گلدان را شکستم با صداش فرهاد به سمتم برگشت تیکه از شیشه خورد شده گلدان را برداشتم و به رگم نزدیک کردم و با چشمان اشکی گفتم : ـ ولش کن عوضی و گرنه خودم و می کشم ... ولش کن !!! فرهاد آرام بلند شد و به سمتم آمد ترسیده عقب می رفتم : ـ هیما ... گوش کن ... اون فقط دنبال پولته نه خودت !!! با گریه و صدایی دو رگه گفتم : ـ کدوم پولم ... من حتی یک ریال پول ندارم ...پول کثیفت رو به من نچسبون ... بزار نفس بکشم ... یه بار بزار به میل خودم انتخاب کنم ... مگه منو بچه ي خودت نمی دونی ... پس گوش کن بابا من دیوید و دوست دارم ... لعنتی دوسش دارم ... اصلا تو معنی این کلمه رو می فهمی می فهمی دوست داشتن یعنی چه !!!؟ نگاهی به دیوید پخش زمین با دهن پر خون که نگا ه ام می کرد کردم . ـ باش ولی قبل جواب آخرتت بهش فکر کن ... منم درباره این تحقیق می کنم ... باشه دخترم الان هم اون شیشه رو به از دست دور کن تو رو خدا !!! تیکه شیشه و پرت کردم و به سمت دیوید که سرفه هایی خونی می کرد رفتم شونه اش و گرفتم : ـ متاسفم ... متاسفم !!! بازوم محکم گرفت شد : ـ مهدي ... مهدي !!! ـ نه ولم کن ... عوضی پست فطرت ...!!! قلچماقش اومد و دیوید و کشید و از سالن بیرون برد و منم توسط فرهاد به اتاقم برده شدم : ـ تو یه شیطانی ... تو یه ظالمی یه ظالم پست ... مامانم حق داشت دوست نداشته باشه تو لایق عشق نیستی عوضی !!! پرتم کرد توي اتاقم و در را محکم بست که از صداش لرزیدم . تمام شب در اتاقم گریه کردم و بهش فحش می دادم آخر گلوي خودم تیر کشید و سکسکه ام بلند شد . صبح در اتاقم و باز کرد و با سینی غذا به طرفم آمد ، اما من حتی نگاه اش نکردم : ـ هیما دخترم ... صبحونه ات بخور بیریم خونه دوستت چطوره !!! به زیر سینی زدم و پرتش کردم روي لباسش هر چه بود باید می سوخت تا بداند چقدر ازش متنفرم ، با چشمایی سرخ شده بهم خیره شد ❄️ ❤️❄️ ❄️❤️❄️ ❤️❄️❤️❄️
آدم‌های ساده را دوست دارم کسانی ‌که بدی‌ها را باور ندارند و به همه لبخند می‌زنند می‌توان ساعت‌ها آنها را مانند تابلوی زیبایی تماشا کرد آنها بوی ناب آدمیت می‌دهند @profile_ziba ❄️
Restore.E-v43.apk
4.96M
پلیکیشن ریکاوری عکسهای پاک شده 🗑 به راحتی عکسهای پاک‌شده رو به گوشیتون برگردونید 💡 از همین جا دانلود کنید 👆👆👆👆
🍃♥ +ما که ندیدیم اما گفته اند کوچه باریکی بوده کوچه بنی هاشم...:) ♥🍃♥🍃♥🍃♥ با دو خط روضه هم... #روضه_مادر #یافاطمه_زهرا #مذهبی @profile_ziba
پروفایل زیبا عاشقانه❤❤ عارفانه....
#پارت81 #معشوقه ⚜ 🚫 قبل از تکمیل حرفش مشتی نثار صورتش شد که او را میان سالن پرت کرد و من نگران به
⚜ 🚫 باز هار شدي ... !!! دستش بري زدنم بلند شد و من ترسیده خود را جمع کردم و جیغ کوتاهی کشیدم که او دوباره نوازشم کرد : ـ هیما اون پسر لایق تو نیست ... بیا یه لحظه فکر کن تو توي ناز و نعمت بزرگ شدي اون چطور از پس خواهش هاي تو بر میاد ...!!! ـ من هیچ جز خودش رو نمی خواستم !!! دستش را از روي سرم پس زدم و به سمت حمام رفتم و در را قفل کردم : ـ هیما من به مصلحت تو فکر می کنم ... این حس هاي زودگذرت بره پشیمون می شه من و مقصر می دونی !!! بلغور کردم : ـ گمشو نمی خوام ببینمت !!! نزدیک هایی ظهر تلفنم زنگ خورد شماره اش را نشناختم یک هفته از آن شب گذشته بود و دیوید بی شک اخراج شده بود من حتی اجازه نداشتم با راننده دیگري بیرون بروم . جواب دادم ـ بله !!!؟ ـ سلام بانو ... خوبی عزیزم !!!؟ با صداش از جا پریدم و داخل حمام شدم و گوشه اي نشستم : ـ دیوید ... خوبی چیزیت نشده !!!؟ خندید و گفت : ـ این که خراش هم نمیشه ... الان که صداتو شنیدم عالیه ام !!! اشکم روي گونه هام باریدند و سرم میان دست هام قایم کردم و زمزمه وار گفتم : ـ متاسفم تو بخاطر من کتک خوردي ... من ببخش دیوید !!! ـ گریه نکن بانوي من ... بابات خسته می شه من بازم میام خواستگاریت شده به پاش می افتم ... !!! تند حرفش را بریدم و گفتم : ـ نه تو رو می کشه ... نه تو رو خدا !!! ـ گلم پس چکار کنم بدزدمت !!!؟ ناخواسته چیزي به مغزم خورد و فکرم را حتی اگر او قبول نکند و باز مرا به فرهاد برگرداند حاضر به انجامش بودم . ـ امشب می تونی بیاي کوچه پشت عمارت !!!؟ ـ هیما ... ما راه درست و هنوز امتحان نکردیم که غلطش و بکنیم !!! ـ چرا من این مرد روانی رو بیشتر از تو می شناسم موهات رنگ دندونات بشه قبول نمی کنه ...ساعت 1 منتظرم باش !!! ❤️ ❄️❤️ ❤️❄️❤️ ❄️❤️❄️❤️
سلام نویسنده رمان هستم شمارو دعوت میکنم به ادامه رمان و قراره تو این چنل رمان جذاب بزاریم برای خوندن پارتای جدید جوین بدین فراموش نشه خیلی دوستون دارم ادامه رمان پس تو چنل زاپاسمون هم میزاریم منتظرتونم ❤️💋👇 http://eitaa.com/joinchat/2497314832Ce27691e9cf 🚫♨️
#ڪیست زهرا،یاس خوش عطر رسول راضیـه،انسیـه، مـرضیـه،صدیقه،بتول ڪيست زهرا ڪهڪشاني منجلي ڪيست زهرا ڪعبه عشق علي ڪيست زهرا عالمي را نور عين ميوه قلب حسن جان حسين ڪسيت زهرا عالمي حيران او ذره تا خورشيد سر گردان او گر نبود او هستي هستي نبود ساغر و پيمانه و مستي نبود گر نبود او عشق معنايي نداشت هيچڪس اميد فردايي نداشت گر نبود او زمزم و ڪوثر نبود گر نبود او احمد و حيدر نبود او تمام راز و رمز عالم است افتخار دودمان آدم است موي او والليل رويش و الضحي قد او طوبي و قدرش هل اتي هرچه در عالم بود پابست اوست هرچه در هستي بود از هست اوست ڪيست زهرا قبله شرم و عفاف ڪعبه گرد اوست در حال طواف 🏴فاطمیه_آمد صـدشڪرڪه_زیر_پرچم_زهرائیم🏴 ⚫️ ايام فاطمیه وشهادت بانوى عالم ،دختر ⚫️پيامبر«ص»حضرت فاطمه زهرا«س»تسليت باد @profile_ziba 🏴
پروفایل زیبا عاشقانه❤❤ عارفانه....
#پارت82 #معشوقه ⚜ 🚫 باز هار شدي ... !!! دستش بري زدنم بلند شد و من ترسیده خود را جمع کردم و جیغ ک
⚜ 🚫 قطع کردم و به سمت اتاقم رفتم و لباس مورد علاقه فرهاد را پوشیدم و پایین رفتم و به او که به تلوزیوین خیره بود به نظر اخبار را نگاه می کرد نگاه کردم و کنارش نشستم و خودم را در آغوشش انداختم متعجبم به چشمانم نگاه کرد : ـ خوبی !!!؟ سرم را تکان دادم و دست هایم را دورش حلقه کردم و دست اش او هم دور شانه هام حلقه شد و سرش را روي سرم تکیه داد : ـ ما براي همیشه هم و داریم دخترم !!! چیزي نگفتم و به تلویزیون خیره شدم فرهاد انقدر لبخند هاش زیبا و مهربان شده بودند که گاهی فکر می کردم چطور می تواند انقدر ظالمم و خودپسند باشد ، اگر من انقدر مهمم برایش پس چرا به خوشبختی من به شادي من فکر نکرد و فقط به تنهایی خودش فکر کرد . خود را به خواب زدم و فرهاد مرا به اتاقم آورد و روي تخت گذاشت و پتویم را رویم کشید و پیشانیم را بوسید و لحظه بعد ازهم دور شد و در صدا داد ، چشمانم را باز کردم و تند تند دو دست لباس و شناسنامه و مقدارزیادي پول برداشتم و مدارك لازمه که براي نقشم احتیاج داشتم بعد از عقد می رفتیم خارج و من ویزا هم را هم برداشتم و کیفم را برداشتم قبل از رفتن روي برگی نوشتم . " ازت متنفرم فرهاد تو لایق همیشه ترد شدنی من هیچ وقت دوستت نداشتم و ندارم . عاطفه " از بالکن به سمت پایین با پارچه هاي که درست مثل طناب کرده بودم پایین رفتم سنگین اون پایی گچی مدام مرا سر می داد که بی افتم اما در آخر موفق شدم پایین روم و با خوشحال و محتاط به طرف دیوار پشتی رفتم و با زحمت زیاد از دیوار بالا رفتم ترسیده به عمارت خیره شدم که صدایی دیوید مرا به خود آورد : ـ هیما کارت اشتباه !!! ـ دستم بگیر چرت نگو !!! اونم با لبخندي دستم و گرفت و کشید و من از دیوار بالا رفتم و از آن ورش به کمک دیوید که کمرم را گرفته بود پایین آمدم ، به ون خیره شدم : ـ ون کیه !!!؟ ـ مال دوستمه بابات که ما رو بیکار کرده بانو !!! با کمکش سوار ون شدم و کیفم را عقب پرت کرد و من بعداز رفتن از کوچه حس آرامش کردم : ـ خوبی !!!؟ سرم را به صندلی تکیه دادم و چشم بستم : ـ اگه خر نشی من و به فرهاد پس بدي ... آره !!! ـ مگه خر شده باشم خانم خوشگله !!! ❄️ ❤️❄️ ❄️❤️❄️ ❤️❄️❤️❄️