..فکلی دوام نیاورد. نامهها را به دست عزتی داد و به فتاح گفت: خود دانید... هفتهی آینده، با یک خانم، با پوشش مرسوم زمانه، تشریف میآورید.
ارباب تقی گفت: برای هفتهی بعد، برای خودم و خودت و فخریجان نگرانی نداشته باش، اما به کس دیگر نگویی که قوهاش را ندارم.
فتاح با تعجب پرسید: چه جور نگرانی نداشته باشم؟ بانوی سرِ باز از کجا بیاورم؟ از دریانیِ دونبش نسیه کنم؟
ارباب تقی گفت: عجله نکن. دریانی دیگر کیست؟ تا من را داری، غمت نباشد. برایتان جور کردهام؛ زنِ سرِ باز. اصلا زنی برایتان میآورم که عین ترقی باشد. کانه خودِ خاتونی باشد که شاه میخواهد...
فخرالتجار خندید و گفت: بفرما! این هم عاقبت دمکلفتها و استخوانخردکردههای تهران! گندهشان که همین ارباب تقی بود، شده عینه ذالمحمد پاانداز!
فتاح خندید و گفت: حالا از کجا جور کردهای؟ کی هستند؟
ارباب تقی با رضایت جواب داد: میگویم! غریبه نیستند. سه تا زن لهستانیاند؛ پاک و نجیب. اینها بعد از جنگ آواره شدند. من توی سفر فرنگ دیدمشان؛ سه زن. چه زنی؟ شیرزن. من با چندتای دیگر از رفقا بودم. برگشتنی از سفر فرنگ. این سه زن را توی استانبول دیدیم. سه زن تنها، وسط شهر شلوغ استانبول. آن هم بعد از ترقیات آتاتورک! با لنج از بسفر رد شده بودیم. این سه زن هم توی لنج ما بودند. ما داشتیم از لنج پیاده میشدیم که دیدیمشان. هفت-هشت تا از لشوش ملوان و ماهیگیر دورهشان کرده بودند. به خیالم موقع پیاده شدن پول کم داشتند. یا کیفشان را زده بودند؛ یادم نیست. لشوش هم که کأنه لاشخور منتظر فرصت. خلاصهاش این که کرایهشان را دادیم. بعد یکیشان با زبانِ بیزبانی حالیمان کرد که پول ندارند و بالاسر ندارند و توی نخ مردانهگی بچهها اسیر شدهاند و به سبیلمان قسم دادند و... مال بد بیخ ریش صاحبش گیر کرد! الانه هم توی باغ شمیران من زندهگی میکنند. به نوههایم فرانسه درس میدهند، گلدوزی میکنند و خرجشان را هم درمیآورند. هر سه زن نجیب و سالم. از آقا، امام جماعت مسجد قندی هم پرسیدم. گفت ایراد ندارد. گفت جخ خوب هم هست. خودش حکایتی منبری میشود که در جشنِ فرخنده، مومنین خدعه زدهاند و زنِ اجنبیه قالب کردهاند، اما گفت شرط دارد، شرطش این است که به فتاحی و فخری اطمینان داشته باشی که دست از پا خطا نمیکنند.
فتاح خندید و گفت: من که به خودم اطمینان دارم، اما گرهِ بندِ تنبانِ فخرالتجار را من نبستهام؛ نمیدانم!
ارباب تقی خندید و گفت: به آقا هم گفتم، سه زن خودشان سالماند. وسط یک لشکر عزب هم ولشان کنی، پاک برمیگردند، چه رسد به شما پیرمردهای دگوری!
ماجرای جشن فرخنده نقل مجلس شده بود. هرکسی از راه میرسید، چیزی تعریف میکرد.
حاج رضا پیشتر گمان زده بود که اینها هم یک الک و دولک بازیِ حکومت است، اما جریان جشن فرخنده و بگیر و ببندها را که میشنود، چرتش پاره میشود. میگویند دیروز اسباب و اثاثیهاش را بغچه کرده، سه لاری کرایه کرده و رفته به عتبات. میخواهد آخر عمری مجاور بشود. نه فقط حاج رضا که خیلیهای دیگر هم رفتنیاند. بیشتر هم میروند طرف کربلا و نجف. خاصه نجف که ایرانی زیاد دارد. حسین طلا و اصغر حاج حسن هم رفتنیاند.
وقتی زن و بچهی آدم امنیت نداشته باشند، زندهگی اعتبار ندارد. برای همین است که میروند...
سر همین بگیر بگیریها، پاسبان چادر از سر یک زن پابهماه توی شهر ری کشیده، زن سقط کرده.
عن قریب است که بیایند توی خانهها و هرچه چادر است، جلب کنند.
از همان چند سال پیش که زن و بچهاش [زن و بچه رضاخان] بیچادر رفتند قم، معلوم بود...
نه فقط چادر، که عبا و عمامه را هم منع کردهاند...
جخ این که چیزی نیست، کلاه پهلوی اجباری شده...
حاج فتاح در دل میترسید. نه برای جشنِ فرخنده، بل برای عاقبت ترقیات!
📚 منِاو
#تقویم_تاریخی
🏫 مدرسه تاریخاندیشی قصص
🆔 @qasas_school
📅 هجدهم دیماه: داغ پرواز 752
📌 در ماجرای زدن هواپیمای اوکراینی که بخشی از پارههای تن ایران به آتش خودی گرفتار آمدند، تاریخ لبریز از نمونههای بیشماری است که میتوان قصهی هرکدام را به همین مناسبت بازخوانی کرد.
📌اما قصهی جنگ رستم و سهراب و کشته شدن فرزند به دست پدر از همهی قصههای دیگر مناسبتر مینمایاند.
#تقویم_تاریخی
🏫 مدرسه تاریخاندیشی قصص
🆔 @qasas_school
📜 در بخشی از داستان، سهراب از هژیر نشانهی رستم را میخواهد و هژیر از گفتن نام و نشان رستم حذر میکند. بیآنکه بداند این نشانهخواهی، تمنای پسری گمگشته است در طلب پدری نامدار، نه پیجویی جنگاوری جویای نام که در سودای کشتن جهانپهلوان دشنه تیز و کینه توز و اندوز کرده. از این رو هژیر، نکرد آنچه میبایست میکرد و نگفت آنچه گفتنی بود. چنانچه در شب حادثهی زدن هواپیمای 752، نکردند آنچه بایستنی بود مانند کلیر کردن آسمان.
📜 علاوه بر این رستم نیز در میدان پیکار خود را به سهراب نمایاند اما نشناساند. عاقبت هم سهراب چو به دست رستم بر خاک افتاد و خنجر رستم بر جگرش نشست، لب به سخن باز کرد و به رستم بیم داد با این تهدید: هرچند مرا کشتی اما پدرم رستم از تو انتقام خواهد گرفت.
#تقویم_تاریخی
🏫 مدرسه تاریخاندیشی قصص
🆔 @qasas_school
▪️ کنون گر تو در آب ماهى شوى/ و گر چون شب اندر سیاهى شوى
▪️ و گر چون ستاره شوى بر سپهر/ ببرّى ز روى زمین پاک مهر
▪️ بخواهد هم از تو پدر کین من/ چو بیند که خاکست بالین من
▪️ ازین نامداران گردنکشان/ کسى هم برد سوى رستم نشان
▪️ که سهراب کشتست و افگنده خوار/ ترا خواست کردن همى خواستار
♦️ اینجا ما میمانیم و یک سوال دردآلود و تا ابد بیپاسخ: رستم چگونه از خویش انتقام فرزند خویش بستاند؟
ازین خویشتن کشتن اکنون چه سود؟
پ.ن: تصویر فوق اثری مینیاتوری است متعلق به دوران صفویه
#تقویم_تاریخی
🏫 مدرسه تاریخاندیشی قصص
🆔 @qasas_school
📆 نوزده دی ماه، سالروز قیام مردم قم است که سال ۱۳۵۶ به خیابانها ریختند. آن هم برای اعتراض به انتشار مقالهای توهینآمیز با عنوان «ایران و استعمار سرخ و سیاه».
🔴 در این مقاله با صراحت تمام به امام خمینی(ره) اهانت شد و همین خون بسیاری از مردم مسلمان ایران را به جوش آورد و حرکت چرخهای انقلاب اسلامی را تسریع کرد.
#تقویم_تاریخی
🏫 مدرسه تاریخاندیشی قصص
🆔 @qasas_school
🔰 جالب آنکه سالها بعد از انقلاب اسلامی باز در حوالی نوزده دی سال ۱۳۸۱، روزنامهی حیات نو، کاریکاتوری را منتشر میکند که در آن قاضی چارلز هيوز، رئيس ديوانعالی كشور آمريكا زير انگشت فرانكلين روزولت، رئيس جمهوری وقت درحال له شدن است.
🔴 تصویر چارلز هیوز در این کاریکاتور که اصل آن مربوط به سال ۱۹۳۷ میلادی است، برای برخی تداعی کننده چهره حضرت امام بود. از این رو پنداشتند که این روزنامه اصلاحطلب امام خمینی(ره) را درحال له شدن زیر انگشتان آمریکا تصویر کرده است.
🔺همین شائبه که برخی آن را تعمد برای اهانت به امام خمینی قلمداد کردند منجر به اعتراضاتی شد که به توقیف روزنامه انجامید.
#تقویم_تاریخی
🏫 مدرسه تاریخاندیشی قصص
🆔 @qasas_school
📌 مصادف شدن این اهانتهایی که از سر قلم به شکل کلمه و کاریکاتور میچکد با توهین اخیر مجله شارلی ابدو به رهبرمعظم انقلاب، همه حاکی از آن است که هرگاه یک گروه و جریان به ورطه ورشکستگی در سیاستورزی و اقدام منطقی میافتد، روی دیگر خود [واقعیت خود] را آشکار کرده و اینگونه به تولید خشم و خشونت و ایجاد نفرت در یک جامعه دامن میزند تا صرفا با انواع و اقسام فحاشی و ناسزا، مفری برای خنک کردن دل خود بیابد.
🔺 همانگونه که توهین مقاله روزنامه اطلاعات نشان از پایان استبداد پهلوی با خود داشت، اهانت فرانسویها نیز شاهدی است بر شکست مدعیان آزادی و احترام به حقوق بشر در میدان مبارزه.
#تقویم_تاریخی
🏫 مدرسه تاریخاندیشی قصص
🆔 @qasas_school
دو نکته از رهبرمعظمانقلاب:
1⃣ اهمیت زنده نگهداشتن حوادث تحولی تاریخ؛
2⃣ قیامی که ایران را از هاضمه غرب بیرون کشید!
#نوزدهدی
🌐@qasas_school
سوده بنت زمعه.mp3
4.32M
🎙 بشنوید | سوده بنت زمعه
🗂 پرونده: ازدواج های تاریخی
📌 یکی از موضوعات مهمی که دستاویز برخی غرضورزان بوده و هست، موضوع ازدواجهای پیامبر اکرم است. متأسفانه آگاهی اندک بسیاری از ما دراینباره گزک به دست همان غرضورزان داده است.
📌 در ادامهی پروندهی پادکستهای مرتبط با ازدواجهای تاریخی، بناست از ازدواجهای پیامبر بگوییم تا چند و چون آنها برایمان روشن شود.
📌 آنچه اکنون میشنوید، روایتی کوتاه است از ازدواج پیامبر با سوده بنت زمعه.
#ازدواج_های_تاریخی
🆔 @qasas_school
مروری کوتاه بر دوران کودکی و نوجوانی امام خمینی.pdf
219K
#پیشنهاد:
📌 در این فایل مروری کوتاه بر بخشهای کمتر ناگفته از دوران زندگی امام خمینی شده که نکات بسیار جالبی برای علاقمندان دارد.
🏫 مدرسه تاریخاندیشی قصص
🆔 @qasas_school
به مناسبت میلاد حضرت زهرای اطهر و روز زن و #مادر فرازهایی از زبان امام سجاد دربارهی مادر را با هم بخوانیم که بینهایت زیباست:
🔶 وَ اَمَّا حَقُّ اُمِّکَ فَاَنْ تَعْلَمَ اَنَّهَا حَمَلَتْکَ حَیْثُ لَا یَحْتَمِلُ اَحَدٌ اَحَداً
و اما حق مادرت این است که بدانی او آنگاه که هیچکس بار کسی را بر دوش خود نمیپذیرفت، تو را حمل کرد.
🔶 وَ اَعْطَتْکَ مِنْ ثَمَرَةِ قَلْبِهَا مَا لَا یُعْطِی اَحَدٌ اَحَداً
و از شیرهی جانش به تو داد آن هنگام که کسی به تو چیزی نمیداد.
🔶 وَ وَقَتْکَ بِجَمِیعِ جَوَارِحِهَا
وبا تکتک اعضایش از تو مراقبت کرد.
🔶 وَ لَمْ تُبَالِ اَنْ تَجُوعَ وَ تُطْعِمَکَ
او باکی نداشت که خود گرسنه بماند ولی تو را سیر کند.
🔶 وَ تَعْطَشَ وَ تَسْقِیَکَ
و نیز خود تشنه بماند و تو سیراب شوی.
🔶 وَ تَعْرَى وَ تَکْسُوَکَ
خود لباسی [نو] برای پوشیدن نداشته باشد اما تو را [لباس نو زیبا] بپوشاند.
🔶 وَ تَضْحَى وَ تُظِلَّکَ
و خودش در آفتاب بماند ولی برای تو سایهبان شود.
🔶 وَ تَهْجُرَ النَّوْمَ لِاَجْلِکَ
او به خاطر تو بیخوابی کشید.
🔶 وَ وَقَتْکَ الْحَرَّ وَ الْبَرْدَ
و تو را از گرما و سرما محافظت کرد.
🔶 لِتَکُونَ لَهَا
تا تو برای او باشی،
🔶 فَاِنَّکَ لَا تُطِیقُ شُکْرَهَا اِلَّا بِعَوْنِ اللَّهِ وَ تَوْفِیقِهِ.
پس تو را یارای سپاسگزاری از او نیست مگر با کمک خدا و توفیق از جانب او.
📚 رسالهی حقوق امام سجاد(علیهالسلام)
🏫 مدرسه تاریخاندیشی قصص
🆔 @qasas_school
اول: آیا میتوان به بانویی که به لحاظ عاطفی و روحی و عقلی به ترازی رسیده که پیامبر اکرم او را «امابیها» میخواند، کودک خطاب کرد؟
هرچند شکافتن لقب «امابیها» تفصیل زیاد میطلبد، ولی یقینا حتی با شکافتن آن هم، باز امثال #فرهاد_ظریف فهم و درکی از آن پیدا نخواهند کرد. چون آنها در درون یک ادبیات و یک جهان دیگر و کاملا بیگانه با مفاهیم دینی زیست میکنند.
💠 با این همه مخاطب مسلمان و دلدادهی اهل بیت (علیهمالسلام) که عموم مردم جامعه ایران اسلامی امروز را شکل میدهند؛ از این لقب «امابیها» رشدیافتگی حضرت زهرا را درمییابند.
💠 نمونههای تاریخی بسیاری را میتوان برای این موضوع یافت که شاید بارزترین آن قوه مدیریتی حضرت زهرا باشد. چه آنجا که خانهی علیبنابیطالب را به عنوان مهمترین شخصیت سیاسی-اجتماعی-نظامی بعد از پیامبر، مدیریت کرده و امورات پراکنده آن را رتق و فتق میکند و چه آنجا که باغهای وسیعی مانند فدک را اداره مینماید. (طبرسی، الاحتجاج، ۱۴۰۳ق، ج۱، ص۹۱؛ سید جعفر مرتضی، الصحیح، ۱۴۲۶ق، ج۱۸، ص۲۴۱)
💠 فکر میکنم درباره وسعت باغهای تحت مدیریت شخص حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) همین جمله ابنابیالحدید عالم اهل سنت کفایت کند: «نخلهای فدک بهاندازه نخلهای امروز شهر کوفه بوده و نخلستانهای وسیع داشته است.» (ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، ۱۳۸۷ق، ج۱۶، ص۲۳۶)
❓حال شما بگویید فردی که میتوانسته این حجم از امورات مهم را در آن حدود سنی مدیریت نماید و علاوه بر آن امام حسن و امام حسین و حضرت زینب را در دامن خود پرورش دهد، میتواند کودک خطاب شود؟ بگذریم از سایر رفتارهای مهم حضرت زهرا در مواجهه با مسائل اجتماعی-سیاسی گوناگون که نه تنها نشان از بلوغ فکری-روحی-عقلی-عاطفی ایشان دارد، بلکه میتواند برای تمام زنان تاریخ در تمامی نسلها الگو و اسوه باشد.
ادامه👇
🏫 مدرسه تاریخاندیشی قصص
🆔 @qasas_school
دوم: ما به خوبی میدانیم افرادی که در ادواری از زندگی خود در چشم و بر چشم بسیاری از مردم بودهاند، با اتمام دوران کاری، به حاشیه رانده شده و درنتیجه دچار انواع و اقسام مشکلات روحی و عقدههای شخصیتی و روانی میشوند. از این رو بخش عظیمی از رفتارهای برخی افراد سرشناس، برای بازگشت به نقطه کانونی توجهات است و مسیر این بازگشت را هم سخن گفتن خلاف فهم و میل عامه هموار میکند.
از طرفی این قبیل حرفها و حرکتها، نوعی حس خاصبودگی را هم ارضاء کرده و توهم ویژه بودن این جماعت را هم استمرار میبخشد.
💠 همهی اینها را هم گفتم تا بگویم ما این موضوعات را میفهمیم و در مواردی آنها را شایسته ترحم هم میدانیم. اما اگر مردم این نوع سخنان را توهین به مقدسات تلقی کنند که میکنند، مسئولیت این میزان از نفرتپراکنی را چه کسی برعهده میگیرد؟ اگر صبر مردم نجیب و مسلمان تمام شود، آن وقت ما هم دیگر نمیتوانیم با پاسخهای منطقی و علمی دادن (مثل الان)، برای برهم نخوردن آرامش تلاش کنیم. هرچند امثال فرهاد ظریف با فوت کردن به نور خدا، فکر میکنند قدمی در راه خاموشی آن برداشتهاند، اما این در واقع دمیدن بر آتش خشم مردم مسلمان است که اگر گُر بگیرد ریش و ریشهی نداشتهی ظریفها را میسوزاند و دود این حوادث هم به چشم خود همین افراد میرود.
🔺 آقفرهاد!! زمستان حوادث که برود، روسیاهی برای ذغال میماند. از ما گفتن بود..
🏫 مدرسه تاریخاندیشی قصص
🆔 @qasas_school
جاسوسکُشی
رجوعی به تاریخ؛ به مناسبت اعدام یکی از جاسوسهای روباه پیر
🔍 استفاده از جاسوسها و یا به تعبیری عیون(چشمها) در تقابلهای جبهه حق و باطل امری متداول و بدیهی بوده است. در زمان حکومت رسول الله(ص) نیز، ایشان مُخبر و نیروی اطلاعاتی در جبهه باطل داشت و دشمنان ایشان هم از منافقان و افراد ضعیفالایمان برای نفوذ و یا حداقل اطلاع یافتن از تحرکات جبهه اسلام بهره میبردند.
⚔ این تقابل اطلاعاتی-امنیتی در دوران حکومت علوی و حکومت چند ماههی امام مجتبی(ع) به اوج خود رسید. یکی از این مقاطع مهم، روزگار بعد از بیعت مردم با امام حسن است.
🔭 در این دوره، معاویه به مجرد اطلاع یافتن از شهادت امیرالمومنین(ع) و بیعت مردم با امام حسن(ع) دو جاسوس، یکی از قبیله حمیر و دیگری از قبیله بنیقین به کوفه و بصره اعزام کرد تا به وسیله نفوذ آنها، به اطلاعات و اخبار مهمی دست یابد و با ایجاد بحران امور را بر امام آشفته سازد.
🪢 اما این دو جاسوس لو رفته و توسط نیروهای اطلاعاتی-عملیاتی امام دستگیر میشوند.
♦ امام مجتبی(ع) از جریان آگاه شد و دستور دادند که مرد حمیری را از قبیله لحام اخراج کرده و او را گردن بزنند و طی نامهای به والی خویش در بصره دستور اخراج جاسوس بنیقین را از قبیله بنیسلیم صادر و فرمود او را نیز گردن بزنند.
📜 سپس امام مجتبی(ع) برای معاویه نامهای نوشت که در آن آمده بود: تو با جاسوسانی که بر من گماردهای، گويی سر ستیز و سودای جنگ داری و من در این قضیه تردیدی ندارم. در انتظار چنین نبردی باش، به خواست خدا عملی خواهد شد. همچنین اطلاع یافتم که چونان بیخردان، زبان به ناسزا گشودهای.» این رخداد، زنگ خطر و تهدیدی برای معاویه بود از آن جهت که به معاویه بگوید: 1)جاسوسان تو لو رفته، 2) نقشه جنگ تو عیان شده، 3)من نیز بر اخبار شما احاطه و تسلط دارم.
✍🏼 به قلم: دکتر حسن شفیعی(دامعزه)
🌐 برگرفته از: @h_shafiei
📚 منبع: سبط اکبر حضرت امام حسن مجتبی(ع)، گروه مولفان (سیدمنذر حکیم با همکاری وسام بغدادی)، مترجم عباس جلالی، انتشارات مجمع جهانی اهلبیت(ع) چاپ اول، ۱۳۹۲
🏫 مدرسه تاریخاندیشی قصص
🆔 @qasas_school
به مناسبت 26 دی ماه؛ سالروز فرار شاه
روایت فرح از لحظات فرار
«عزیمت اشک آلوده محمدرضا و من در 26دی ماه 1357 انجام شد. دخالت امریکا در امور داخلی ایران به اندازهای رسیده بود که دیگر حتی ما را هم در جریان امور قرار نمیدادند. مثلا ژنرال رابرت هایزر مدتها بود به ایران آمده و فعالیت میکرد درحالیکه ما اصلا اطلاع نداشتیم. وقتی محمدرضا فهمید ژنرال هایزر در تهران است بیشتر مشکوک شد و به من گفت: به محض اخذ رای اعتماد توسط بختیار کشور را ترک خواهیم کرد. ما در روزی که بختیار به مجلس رفته بود در فرودگاه بودیم و جریان مجلس را از طریق تلفن بی سیم گوش می کردیم.»
«محمدرضا از آن که مجبور به ترک وطن شده بود به شدت متاثر و ناراحت بود. ساعت از یک بعد از ظهر گذشته بود که ما در میان بدرقه دکتر شاهپور بختیار (نخست وزیر) دکتر جواد سعید (رئیس مجلس شورای ملی) دکتر علی قلی اردلان (وزیر دربار) و فرماندهان عالیرتبه ارتش و گروهی از رجال و شخصیتهای مملکتی فرودگاه مهر آباد تهران را ترک گفتیم.»
«محمدرضا بیم آن را داشت که ما به سرنوشت ژنرال داوود خان رئیس دولت افغانستان ـ که به اتفاق تمام اعضای خانواده اش اعدام شد ـ دچار شویم. خوشبختانه محمدرضا با پیش بینی درست از ماهها قبل همه اعضای خانواده دیبا و پهلوی را به خارج فرستاده بود فرزندانم در امریکا بودند بیشتر اعضای خانواده محمدرضا هم به جز والاحضرت شمس و شوهرش در امریکا بودند و جایشان امن بود. اما من و محمدرضا ماهها بود از وحشت این که به دست انقلابیون بیفتیم خواب راحت نداشتیم.»
🏫 مدرسه تاریخاندیشی قصص
🆔 @qasas_school
محمدرضاشاه در پاسخ به خبرنگاران پیرامون دلایل و مقصد سفر خود گفت:
«مدتی است احساس خستگی میکنم و احتیاج به استراحت دارم. ضمناً گفته بودم پس از این که خیالم راحت شود و دولت مستقر گردد، به مسافرت خواهم رفت. این سفر اکنون آغاز میشود و تهران را به سوی آسوان در مصر ترک میکنم.»
رفتن شاه به مصر آدمی را یاد این آیهی شریفه از قرآن میاندازد:
♦️اهْبِطُوا مِصْرًا فَإِنَّ لَكُمْ مَا سَأَلْتُمْ وَ ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْكَنَةُ وَبَاءُوا بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ كَانُوا يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ الْحَقِّ ذَٰلِكَ بِمَا عَصَوْا وَكَانُوا يَعْتَدُونَ (بقره/61)
🔔 به مصر هبوط کن که ذلت و خواری و غضب خداوند به خاطر کفرانها و خونریزیها و ستمها سزاوار توست.
#تقویم_تاریخی
#۲۶دی
🏫 مدرسه تاریخاندیشی قصص
🆔 @qasas_school
روایت عکاس آن عکس معروف (جعفر دانیالی)
📸 روز ۲۶ دی سال ۱۳۵۷ - که شاه میخواست از ایران برود - تقریبا نگذاشتند هیچ یک از خبرنگارهای داخلی برود و از او عکس بگیرد. اتفاقا آن روز کارت همراهم نبود، اما گاردیها مرا میشناختند و به من میگفتند حاجی دانیالی! نگاهی به لیستی که داشتند انداختند و گفتند اسم شما اینجا نیست. گفتم ناگهانی شد، باور نمیکنید بروید بپرسید. بالاخره چانه زدم و راهم دادند. هفت، هشت نفر بیشتر نبودیم، همه هم ایرانی! شاه اصلا حالش خوب نبود و حوصله و آمادگی جواب دادن به خارجیها را نداشت. یکی از فرماندهان ارتش خودش را روی پای او انداخت و گفت: «اگر شما بروید تکلیف ما چه میشود؟» شاه بلندش کرد و گریهاش گرفت.
📸 شاه که از پلههای هواپیما بالا رفت، خودم را با عجله رساندم. با یک دستم به نردههای پلههای هواپیما آویزان شدم و با دست دیگرم آخرین عکس شاه را در ایران از او گرفتم و صدای نالهاش را شنیدم. پاهایش توان کشیدن او را نداشتند و به زور از پلهها بالا میرفت. دستش را به لبه نردههای پلهها گرفته بود. عکس را که چاپ کردم، پشت آن نوشتم: «آخرین عکس انقراض سلطنت در ایران.»
#تقویم_تاریخی
#۲۶دی
🏫 مدرسه تاریخاندیشی قصص
🆔 @qasas_school
روایت سفارت آمریکا از 26دی و فرار شاه
🔶 پس از خروج شاه از کشور در روز ۱۶ ژانویه، عموم تظاهراتکنندگان خوشحال بودند و تمامی حواسشان مشغول به «سپیدهدم آزادی» بود. اما برخی به صورت پراکنده شعارهای ضد آمریکایی سر میدادند.
🔹 سفارت همین حالا از دو منبع مختلف آگاهی یافت که در روز ۱۶ ژانویه مردم و ارتش درگیر شدهاند، این درگیری زمانی صورت گرفت که عدهای تلاش کردند تا مجسمه شاه را سرنگون کنند. کامیونهای ارتش از راه رسیدند و تیراندازی را آغاز کردند. خشونتها تا ۱۷ ژانویه ادامه یافتند. منبع ما در شرکت ملی نفت ایران گزارش میدهد که در روز ۱۶ ژانویه ۲۰ نفر کشته شدند؛ دکتر میناچی از کمیتهٔ دفاع از حقوق بشر به رایزن سیاسی گفته که ارتش در دانشگاه جندیشاپور به مردم حمله کرد و خشونت به شهر کشیده شد. او هیچگونه آمار دقیقی نداشت ولی گفت که «تعداد زیادی» از مردم در این دو روز کشته شدهاند.
🔹 خودروها میدان فردوسی را مسدود کرده بودند و مردم شعارهای ضدشاه سر میدادند، علیرغم ترافیک کاملاً سنگین که در مرکز شهر تشکیل شده بود جو حاکم شاد بود. پوستر تمام رنگی ۱۴ در ۱۹ آیتالله خمینی به قیمت ۵۰ ریال به فروش میرسید، با این اوصاف رایزن سیاسی تصمیم گرفت که این بها را بپردازد تا به نوعی امنیت خود در میان جمعیت را تضمین کند که در نهایت تصمیم درستی بود. باقی نقاط تهران آرام بود ولی فضای شادی بر شهر حاکم بود. اما کنسول سیاسی شاهد تخریب یکباره رستوران در نزدیکی سفارت، توسط یک گروه از جوانان بود که فیالبداهه دست به این کار زدند.
متن سند
#تقویم_تاریخی
#۲۶دی
🏫 مدرسه تاریخاندیشی قصص
🆔 @qasas_school