eitaa logo
ققنوس
1.5هزار دنبال‌کننده
273 عکس
104 ویدیو
4 فایل
گاه‌نوشته‌های رحیم حسین‌آبفروش... نقدها و‌ نظرات‌تان به‌روی چشم: @qqoqnoos
مشاهده در ایتا
دانلود
ققنوس
«انتظار در مبارزه است» 🇱🇧 روایت‌هایی از لبنان|۵| 🇱🇧 «امام(ره) به ما آموخت که «انتظار در مبارزه است»
«سه قطعه از بهشت...» 🇱🇧 روایت‌هایی از لبنان|۶| 🇱🇧 «قطعه اول؛ » رفتیم صور و مهدی را یافتیم... هم‌او که دردش را با خدا معامله کرده بود... می‌گفت: «از چمران آموختم... آموختم که درد هم مخلوقی از مخلوقات خداست... و بعد شروع کردم با او به‌عنوان یکی از مخلوقات خدا صحبت‌کردن... در بیش از چهل روز هیچ نمی‌دیدم... ولی خیلی چیزها را دیدم... حجاب‌ها کنار رفته بود... بعد از این مدت که چشم سرم باز شد، به محض بازشدن چشم‌ها، حجاب‌ها هم برگشت!» «قطعه دوم؛ » میان‌دار هیأت بود... هم دو چشمش را از دست داده بود و هم دستانش را... می‌گفت: «چشم و دست و... اعضای بدن که امانت خداست... امانت خدا بوده، پس گرفته... مسأله مهم بعد از این است... الحمدلله که ما را انتخاب کرد، ما را دید...» «قطعه سوم؛ » سیدمصطفی را خانمش آورد، بچه‌هایش هم آمده بودند... خب چگونه خودش بیاید؟ نه چشم دارد و نه دست... می‌گفت: «وقتی زخم‌ها را پانسمان می‌کردند، صدای ناله می‌پیچید در بیمارستان...، طبیعی بود... اما، خبر شهادت سید که رسید، تا ۲۴ ساعت هیچ صدایی نیامد... هیچ چیزی نخوردیم... همه بیمارستان غم بود و بهت بود و سکوت...» بعد از فروریختن آوار سنگین این خبر، تازه می‌توانند خبرهای دیگر را بازگو کنند... خبرهایی که اگر نبود خبر رفتن سید، خودشان به تنهایی کمرشکن بودند: «تازه بعدش، خبر رفتن رفقایم را یکی‌یکی دادند... دیدم رفقایی که فکر می‌کردم در این شرایط به آن‌ها تکیه خواهم کرد، همه رفته‌اند... احساس تنهایی شدیدی وجودم را فراگرفته بود...» با خجالت و غرور، با غروری شکسته می‌گفت: «خیلی تلاش دارم که زحمت اضافه‌ای برای خانمم نباشم...» ادامه دارد... ✍️ 🚩 @qoqnoos2
ققنوس
«سه قطعه از بهشت...» 🇱🇧 روایت‌هایی از لبنان|۶| 🇱🇧 «قطعه اول؛ #مهدی» رفتیم صور و مهدی را یافتیم... ه
40.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
«هیأت مدیترانه‌ای» 🇱🇧 روایت‌هایی از لبنان|۷| 🇱🇧 هیأتی را فرض کن در ساحل مدیترانه... فاصله حسینیه تا دریا، چند ده متر بیش‌تر نباشد... هیأتی در شهر تاریخی و ساحلی صور... شهر صور، بندر تاریخی فنیقی‌ها، بازرگانان دریایی، دریانوردان بازرگان... شهر امام موسی صدر، نقطه آغاز حرکت‌های ، محل تولد ، آه! آه! زادگاه ... هیأت امام حسین(ع)؛ مُجَمَّع امام حسین(ع)... مسجد و حسینیه... و هیأت همه به نام امام حسین(ع)... تنها مُجمّعی که در جنگ اخیر، اسراییل مورد هدف مستقیم قرار داد و بخش معظمی از مجمّع را منهدم کرد... محل برگزاری مراسم با خاک یکسان شده است، تمام امکانات سوخته، بر اثر انتشار آتش به سمت مسجد، سقف‌ها و فضای زیر گنبد کاملاً سوخته و گنبد ترک برداشته... اما در همین شرایط، بچه‌ها آمده‌اند روی خرابه‌های هیأت کلیپ تولید کنند... این‌ها خوره رسانه‌اند... اصلاً خدای‌گان رسانه‌اند... هیأت کاملاً رسانه‌فهم است... حرفه‌ای‌اند، نه این‌که فقط به فن مسلط باشند، فهم رسانه‌ای دارند... و فرق است بین فهم و فن! در وسط همین خرابی‌ها آمده‌اند، عکس‌های شهدای هیأت را با کیفیت چاپ کرده‌اند و قاب گرفته‌اند، جانبازان پیجری هیأت را دعوت کرده‌اند، نورپردازی حرفه‌ای... دود و آتش و صحنه‌پردازی زیبا... خدا هم باران شدید مدیترانه‌ای را به این تصویر اضافه کرده... ▫️▫️▫️ تا فردا نشده، قطعه تصویری را در کانال هیأت منتشر کرده‌اند... متحیرم و متعجب از این فهم و فن و همت و غیرت... چه خوب از چنین تهدیدی، فرصت خلق کردند... چه کار خوبی هم شد... ادامه دارد... ✍️ 🚩 @qoqnoos2
24.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
«نَدخُل العزاء معاً... نَخرُج شهیداً شهید...» 🇱🇧 روایت‌هایی از لبنان|۸| 🇱🇧 دوری در مجموعه می‌زنیم و ، فضای هیأت را روایت می‌کند... سید محور هیأت است... خادم بچه‌ها و مدیر مجموعه... مجموعه‌ای از بچه‌های پای کار، امام حسینی و انقلابی... البته که این‌جا نمی‌توانند انقلابی نباشند... این‌جا امام حسین هر روز به جنگ یزید می‌رود... این‌جا بخواهند یا نخواهند وسط میدان نبرد هستند، اصلاً دست خودشان که نیست... هیأت پر است از یادگاری‌های نبرد رودررو با اسراییل... پر است از شهید و جانباز... این‌جا شهید و جانباز واژه‌های دوری نیستند، اوصافی است برای صمیمی‌ترین رفقای‌شان... برای این‌ها فاصله‌ای بین «لعن بر یزید» و «مرگ بر اسراییل» نیست... «متن کامل را این‌جا بخوانید...» ادامه دارد... ✍️ 🚩 @qoqnoos2
«نَدخُل العزاء معاً... نَخرُج شهیداً شهید...» 🇱🇧 روایت‌هایی از لبنان|۸| 🇱🇧 دوری در مجموعه می‌زنیم و ، فضای هیأت را روایت می‌کند... سید محور هیأت است... خادم بچه‌ها و مدیر مجموعه... مجموعه‌ای از بچه‌های پای کار، امام حسینی و انقلابی... البته که این‌جا نمی‌توانند انقلابی نباشند... این‌جا امام حسین هر روز به جنگ یزید می‌رود... این‌جا بخواهند یا نخواهند وسط میدان نبرد هستند، اصلاً دست خودشان که نیست... هیأت پر است از یادگاری‌های نبرد رودررو با اسراییل... پر است از شهید و جانباز... این‌جا شهید و جانباز واژه‌های دوری نیستند، اوصافی است برای صمیمی‌ترین رفقای‌شان... برای این‌ها فاصله‌ای بین «لعن بر یزید» و «مرگ بر اسراییل» نیست... ▫️▫️▫️ سیدمصطفی می‌گوید و ما مبهوت، می‌شنویم... «محتوای هیأت ما، تمرکز روی سه عنوان است؛ ، و ... با توبه، افراد مختلف را جذب می‌کنیم... خیلی‌های‌شان جذب حزب‌الله شدند و بعد هم به شهادت رسیدند... این موضوعات در تمام اجزاء هیأت دنبال می‌شوند، در قصائد اللطم، در سخنرانی‌ها، در کمپین‌های رسانه‌ای هیأت، در پوسترها و... در کل اکوسیستم هیأت...» از پدرش می‌گوید... ... سیدمرتضی هاشم، پدر سیدمصطفی، از عوامل تحول فرهنگی در کل صور است... «پدرم همیشه می‌گفت، ممیِّز این هیئة، تربیة است، نه فقط تأدیه! نه فقط استفاده آنیة... هیئة تمشي إلی صراط المستقیم...» می‌گوید: «شعری را قبل از آغاز سینه‌زنی همه از حفظ می‌خواندیم... نَدخُل العزاء معاً... نَخرُج شهیداً شهید... حالا آن‌چه را دیروز می‌خواندیم، امروز عمل کردیم، گواهش جانبازان و شهدای هیأت، همین مهدی و حسین و سیدمصطفی از جانبازان پیجر و...» توضیح می‌دهد که قصیده‌ای است بلند با نام «بالحسین سنعبر»، قصیده‌ای معرفتی که به نحوی مانیفست هیأت محسوب می‌شود... می‌خواهم شعر را برایم بخواند، با حجب و خجالت، بخشی از شعر را برایم بازخوانی می‌کند... بعدتر که مداح هیأت می‌رسد، از او درخواست می‌کنم این نوحه را بازخوانی کند، بی‌ریا می‌آید و می‌خواند... ادامه دارد... ✍️ 🚩 @qoqnoos2