🏴 آشوب
روبندش را از زمانی مهمانها رفته بودند درآورده بود و همچنان در دست داشت و به کیسهی قهوهای و بزرگ روبهرویش که نزدیک درِ اتاق بود خیره شده بود. صدای کشیده شدن جاروی سلافه _خدمتکار خانه_ روی زمین اعصابش را خرد کرده بود و نمیگذاشت تا تمرکز و فکری به حال خودش کند. روبند را گوشهای انداخت؛ دو دست خیسِ عرقش را چند ثانیهای روی صورتش گذاشت تا نور به چشمش نیافتد. ولی مگر در تنهایی خانه حتی، میتوانست آرام باشد؟
حالت تهوع امانش را بریده بود؛ چندباری خواسته بود بدود داخل حیاط که خانه کثیف نشود ولی دوباره سرجایش نشسته بود. دنبال بهانهای بود تا عصبانیتش را سر آن خالی کند. نگاهش از هر چیز دیگری غیر از کیسهی پول فرار میکرد تا مبادا او را یاد حسن بیاندازد. اما تصویر حسن همین حالا هم جلوی چشمش بود؛ حتی نزدیکتر از کیسهی پول به او. تازه مروان به او گفته بود این نصف پول است و نصف دیگرش را بعد از اینکه تصمیمش را گرفت و انجام داد تحویلش میدهند.
هیچوقت حسن را دوست نداشت، هیچوقت از این زندگی سادهی کنار او راضی نبود، هیچوقت یادش نمیرفت که اشعث پدرش چقدر از دست علی عذاب کشیده بود و خانوادهشان را بدبخت کرده بودند؛ شاید حالا بد نبود که دختر اشعث، انتقام پدرش را از پسر علی بگیرد. اما چطور میتوانست آدم بکشد؟
سمّی که مروان فرستاده بود را در دست داشت و طول و عرض خانه را که با چند قدم کوتاه تمام میشد، برای چندمین بار طی کرد. انگشت شستش را محکم روی در ظرف گذاشته بود تا مبادا باز شود و روی زمین بریزد. مروان گفته بود سم هدیهی پادشاه روم به معاویه بوده که حالا در دستان اوست. این، اولین نزدیکی او به بانوی اول مسلمین شدن بود و وقتی این فکر به ذهنش میآمد نمیتوانست جلوی کشیده شدن دو طرف گوشهی لبش را از ذوق بگیرد و نخندد.
سریع به سمت اتاق رفت تا ببیند پولها هنوز سر جای خودشان هستند یا نه. سم را آهسته روی طاقچه کنار قرآن گذاشت و بعد کنار بقچه نشست و لباسهای داخلش را دو دستی بیرون ریخت. بند سیاه کیسه را آهسته باز کرد و با لبخندی عمیق به حجم زیاد پولهای داخلش نگاه کرد. هزار دینار و همسریِ یزید چیزی نبود که بخواهد بخاطرش تردید کند.
اصلا او با حسن ازدواج کرده بود تا همینها را داشته باشد؛ ولی او با بذل و بخششهای بیخودش گند زده بود به هر آرزویی که جعده در سر داشت.
لباسها را تکتک و با حوصله تا کرد و دوباره داخل بقچه روی پول گذاشتشان. از تصمیمی که گرفته بود میترسید ولی میدانست که این بهترین تصمیم است. پس بلند شد تا اینبار خودش افطاری را آماده کند.
جای تردید برای این کار نبود. اگر خیر نبود، خدا مانع آمدن حسن به خانه میشد.
با آمدن صدای اذان مغرب، سلافه شروع به چیدن وسایل سفرهی افطار کرد. حسن هنوز به خانه نیامده بود؛ نمازش را در مسجد میخواند و اگر مشغول صحبت با همسایهها و نمازگزاران نمیشد تا چند دقیقه دیگر باید پیدایش میشد. ظرف زهر را در مچ آستینش مخفی کرده بود و کاسهی شیر را در دست داشت. سلافه میخواست آن را هم از دستش بگیرد و ببرد کنار باقی وسایل بگذارد که تشری به او زد و نگذاشت. صدای ضربان قلبش را که محکم به قفسهی سینهاش میکوبید، واضحتر از همیشه میشنید. چشمهایش سیاهی میرفت و دستانش آشکارا میلرزیدند؛ آنقدر شدید که هرچقدر منقبضشان میکرد جلوی لرزیدن را نمیگرفت.
بغض گلویش را میسوزاند و چشمهایش را که در برابر گریه مقاومت میکردند، قرمز کرده بود؛ آنقدر که سلافه با نگرانی دست روی پیشانیاش گذاشت تا ببیند تب دارد یا نه.
هر دو دستش دوباره داشتند عرق میکردند. ترکیب رطوبت کف دست و لرزش انگشتهایش باعث شده بود چندباری دستانش برای نگه داشتن کاسه سست شده باشد.
با آمدن صدای آرامِ درِ خانه هول بَرَش داشت. شیر را فوری روی زمین گذاشت و بیدلیل ظرفهای دیگر را بر میداشت و جایی دیگر میگذاشتشان. دیگر فرصتی برای تردید وجود نداشت!
همانجا روی زمین نشست و تمام زهر را داخل ظرف شیر خالی کرد و از آشپزخانه بیرون رفت. شیر را کنار خرما، مقابل حسن گذاشت. انگشتهایش را در هم گره زده بود تا لرزششان مشخص نشود. خستگی چهرهی حسن را که دید لحظهای دلش سوخت. میخواست شیر را بردارد ببرد و در حیاط خالیاش کند، به شوهرش بگوید از آن شیر چیزی نخورد، همین حالا راه بیافتد و به مروان بگوید این کار را نمیکند و پولش را هم پس بدهد. ولی همین که به خودش آمد، حسن در حالی که نیمی از شیر را خورده بود، الحمدالله گویان ظرف را پایین میگذاشت. خوردن حتی یک جرعه از آن شیر پر از سم هم برای از پا در آوردن انسان کافی بود. خوردن حجم بیشتری از آن بود که جگرش را پاره پاره کرد.
🖋️ به قلم مریم یگانهفرد
🎙#رادیو_بانور | روایتگر بانوان کنشگر مسجدی
🔸@radio_banoor
📚 کتاب «شیطان در خانه»
نوشته سیدسعید هاشمی
کتاب «شیطان در خانه» یک رمان در ژانر تاریخی براساس تاریخ و روایات زندگی امام حسن مجتبی(علیه صلاه و السلام) است.
سیدسعید هاشمی در این کتاب ما را با ابعاد مقفول مانده از زندگی کریم اهل بیت(علیه السلام) بیشتر آشنا میکند؛
آشنایی با اویی که پرچم سبز صلحاش زمینهساز پرچم سرخ حسین(علیه السلام) و زنده ماندن ریشههای اسلام ناب محمدی شد.
🎙#رادیو_بانور | روایتگر بانوان کنشگر مسجدی
🔸@radio_banoor
💠 مجموعه پادکست دعوت
🔹قسمت دهم؛ امام شرمندگان
🔶️ «امام شرمندگان» روایتی است از باز شدن گرههای کور در زمان ناامیدی. زمانی که آدمها دیگر امیدی ندارند و در انتظار معجزه هستند؛ اما او که دست میگیرد، معجزه نیست.
⏳ تا دقایقی دیگر منتظر انتشار پادکست "امام شرمندگان" باشید.
#دعوت
🎙️#رادیو_بانور | روایتگر بانوان کنشگر مسجدی
🔸@radio_banoor
رادیو بانور _ امام شرمندگان.mp3
17.77M
🎧مجموعه پادکست دعوت
■ قسمت دهم، امام شرمندگان
🔶️ «شبِ آخر هیئت بود... مراسم که تمام شد وسایلم را مرتب میکردم که برای آخرین زیارت بروم حرم. هنوز حتی با کسی تماس نگرفته بودم و از این قضیه چیزی نگفته بودم...»
#دعوت
🎙#رادیو_بانور | روایتگر بانوان کنشگر مسجدی
🔸@radio_banoor
⚫ ایجاد عدل و قسط در جامعه بشری یکی از اصلیترین دلایل بعثت ۱۲۴ هزار پیغامآور از جانب خداوند متعال بوده است.
اما بیش از هرچیز، عدالت بین فردی میان آدمیان است که دارای اهمیت ویژه است؛ به همین دلیل پروردگار عالمیان حق الناس را بر حق الله برتری داده است.
حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی(ص) و امامان معصوم(ع) ما نیز به حفظ حریم و کرامت انسانی به ویژه بانوان، اهتمام داشته اند و این اصل همواره در کلام و افعال ایشان جاری و ساری بوده است.
به همین سبب است که مولانا علی بن موسی الرضا المرتضی(ع)، از قول پیامبر اکرم(ص) میفرمایند:«خداوند بزرگ نسبت به زنان مهربانتر از مردان است و مردی نیست که زنی از محارم خویش را شاد کند مگر آنکه خداوند او را در قیامت شاد خواهد کرد.»
🏴 شهادت ثامن الحجج علی بن موسی الرضا(ع) تسلیت باد🏴
🎙#رادیو_بانور | روایتگر بانوان کنشگر مسجدی
🔶️@radio_banoor
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ
بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى
الْإِمَامِ التَّقِیِّ النَّقِیِ
وَ حُجَّتِکَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ
وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى
الصِّدِّیقِ الشَّهِیدِ
صَلاَهً کَثِیرَهً تَامَّهً
زَاکِیَهً مُتَوَاصِلَهً مُتَوَاتِرَهً مُتَرَادِفَهً
کَأَفْضَلِ مَا صَلَّیْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِیَائِکَ🏴
🎙#رادیو_بانور | روایتگر بانوان کنشگر مسجدی
🔶️@radio_banoor
رادیو بانور 🎙️
💠 مجموعه پادکستهای دعوت 🔹ده روایت جذاب و شنیدنی از اربعین 🔶️مجموعهی دعوت، داستان زنانیست که در
💠 بانوریهای عزیز!
همانطور که میدانید مجموعه روایتهای اربعینیِ #دعوت، تمام شد.
روایتهایی که از دلِ نیتهای خالصانه و همدلیهای شما برخواسته بود.
چه در موکب، چه در مسیر... همراه هم بودیم، تا اربعینِ امسال را معنادارتر، کنار هم باشیم.
🔺️ خوشحال میشویم که نظرات و انتقادات شما عزیزان را نیز، راجع به این بسته بشنویم. پس، اگر مایل بودید نقاط ضعف یا قوت داستانها را برایمان بفرستید🌼 👇👇👇
@revayat_banoor
🎙️#رادیو_بانور | روایتگر بانوان کنشگر
🔸@radio_banoor
🔶️ در ادامه فصل دوم رادیو بانور، با روایت «نگاه مادر» از سرکار خانم فریبا کارگریان مرودستی همراه شما هستیم.
🔻نگاه مادر، داستانِ یک سفرهی متبرک است! سفرهای که دلهای عاشقانِ صاحبش را دور هم جمع کرده تا برای جگرگوشهی مادری دست به دعا ببرند...
⏳ تا دقایقی دیگر منتظر انتشار پادکست "نگاه مادر" باشید.
#رادیو_بانور
#نشر_خوبی
#معجزه_مادری
🎙️#رادیو_بانور | روایتگر بانوان کنشگر مسجدی
🔸@radio_banoor
رادیو بانور - نگاه مادر.mp3
16.18M
📍 نگاه مادر به روایت سرکار خانم فریبا کارگریان مرودستی
▫️ همه با صلوات بلندی شروع کردند. خانومی که گوشه هیئت به ستون تکیه داده بود از همون اولین دونه تسبیح شروع کرد به گریه کردن، بی صدا و مظلومانه گریه می کرد. خانم صمدی که کنارش نشسته بود نگاه خیره منو شکار کرد و دور اول صلواتش که تموم شد. دستی روی شونه زن زد و به سمت من اومد...
#رادیو_بانور
#نشر_خوبی
#معجزه_مادری
🎙️#رادیو_بانور | روایتگر بانوان کنشگر مسجدی
🔸@radio_banoor
🔶️ «هشت دقیقه تا کربلا»
🔻معجزهی دعا و توسل را نمیشود به راحتی دست کم گرفت؛ مثل «هشت دقیقه تا کربلا» که داستان یک معجزه است. وقتی دلت جایی باشد و براتش را از اهل دلش بخواهی... مگر میشود صدایت بشنود و اجابت نکند؟؟
⏳ تا دقایقی دیگر منتظر انتشار پادکست "هشت دقیقه تاکربلا" باشید.
🎙️#رادیو_بانور | روایتگر بانوان کنشگر مسجدی
🔸@radio_banoor
رادیو بانور - هشت دقیقه تا کربلا.mp3
13.62M
📍 هشت دقیقه تا کربلا به روایت سرکار خانم صدیقه نبوی نژاد
▫️ غمزده بهم چشم دوخت و گفت: «بی بی شما که وضعیت منو بهتر می دونی ...»
تو دلم لعنت فرستادم به دهنی که بی موقع باز شده بود اما بهش گفتم: «اگه خدا بخواد که کاری به وضعیت منو و تو نداره آبجی...»
#رادیو_بانور
#نشر_خوبی
#معجزه_مادری
🎙️#رادیو_بانور | روایتگر بانوان کنشگر مسجدی
🔸@radio_banoor
🔶️ «پناه»
🔻پناه داستانِ همدلی مردمیست که خود را برای کمک رساندن به همنوع، به آب و آتش میزنند.
⏳ تا دقایقی دیگر منتظر انتشار پادکست "پناه" باشید.
🎙️#رادیو_بانور | روایتگر بانوان کنشگر مسجدی
🔸@radio_banoor
رادیو بانور - پناه.mp3
6.61M
📍 پناه به روایت سرکار خانم سمیه حاجی زاده
▫️ مریم رو هم اولین بار همون روز دیدم؛ یه خانم پا به ماه که دست به کمر با شوهرش به سمت ما می اومد. معلوم بود راه رفتن براش سخته. فِلفور خودمو بهش رسوندم و دستشو گرفتم تا بتونه راحتتر قدم برداره. تموم لباسش خیس شده بود و دستای سردش داشت میلرزید.
#رادیو_بانور
#نشر_خوبی
#معجزه_مادری
🎙️#رادیو_بانور | روایتگر بانوان کنشگر مسجدی
🔸@radio_banoor
🔶️ «اجابت لحظه آخری»
🔻حالِ یک جامانده را تصور کنید! وقتی با تمام وجود دلت برای چیزی پر بکشد و از دستش بدهی، انگار تمام زمین و زمان برایت گریه میکنند! اما... گاهی، قسمت، طور دیگری رقم میخورد.
⏳ تا دقایقی دیگر منتظر انتشار پادکست "اجابت لحظه آخری" باشید.
🎙️#رادیو_بانور | روایتگر بانوان کنشگر مسجدی
🔸@radio_banoor
رادیو بانور - اجابت لحظه آخری.mp3
8.67M
📍 اجابت لحظه آخری به روایت سرکار خانم سفیه علیخانی
▫️از اخم های درهمش میتونستم ناراحتیشو تشخیص بدم. نفس عمیقی کشیدم و در حالی که به سمت آشپزخانه میرفتم زیر لب گفتم:" شاید قسمتم نبود ... هر چند.. هزینه سنگینیه، از همچین چیزی جا موندن..."
#رادیو_بانور
#نشر_خوبی
#معجزه_مادری
🎙️#رادیو_بانور | روایتگر بانوان کنشگر مسجدی
🔸@radio_banoor
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 سکینه که بود؟
🔺️سکینه، دختر امام حسین علیه السلام، نامش را امینه، امنیه و یا آمنه ذکر کرده اند و لقب وی را از این رو سکینه نهادهاند، که به معنیِ وقار و سکون است.
▫️▫️▫️
🔺️در منابع نقل کردهاند که ایشان، از باهوشترین، زیباترین، خوش اخلاقترین، باتقواترین و بزرگ زنانِ زمانهی خویش بوده است.
در برابر ظالمان سکوت نمیکرد و از هیاهوی تبلیغاتی هراسی به دل راه نمی داد. با صلابتِ فاطمی، دشمن را خوار و رسوا مینمود، با دلیل و منطق سخن میگفت و حقّانیّت خویش را به اثبات میرساند.
▫️▫️▫️
در کتابهای رجالی از سکینه به عنوان یکی از راویان حدیث یاد شده و علاوه بر آن، تسلط بر ادبیات و شعر عرب و بلاغت و فصاحت، از ویژگیهای بارز سکینه خاتون بوده است.
🔺️ایشان به قدری نزد امام حسین (ع) منزلتی عظیم داشتند که حضرت در باب ایشان و مادرشان، فرمودند:
«من خانه ای را که سکینه و رباب در آن ساکنند، دوست دارم. علاقه مند به ایشان هستم و مال خود را برایشان خرج می کنم.»
🖤
▪️وفات این بانوی بزرگوار را به همه مسلمین و بانوریهای عزیز تسلیت میگوییم.
#رادیو_بانور | رسانه کنشگر بانوان مسجدی
🔶️ @radio_banoor
🔶️ «یک پاکت خوبی»
🔻یک پاکت خوبی، داستانِ دستیست که میان مشکلات، برای کمک به همسایهاش برمیخیزد. کمکی، که اگر نبود، شاید دیگر، صدای خندهی شیرین و امثال آن هم، بلند نمیشد...
⏳ تا دقایقی دیگر منتظر انتشار پادکست "یک پاکت خوبی" باشید.
🎙️#رادیو_بانور | روایتگر بانوان کنشگر مسجدی
🔸@radio_banoor
رادیو بانور - یک پاکت خوبی.mp3
12.92M
📍 یک پاکت خوبی به روایت سرکار خانم نجمه بدویان
▫️هلما دیگه جونی برای داد زدن نداشت و زانوهاش کفِ آسفالتِ سرد خیابون، تا شده بود. به آرومی شیرینِ پتوپیچ شده رو از تو آغوشش گرفتم و بهش گفتم:« بلند شو هلما! یه یا علی بگو. تا سر کوچه بیا، الان شوهرم میرسه، بچه رو برسونیم بیمارستان.»
#رادیو_بانور
#نشر_خوبی
#معجزه_مادری
🎙️#رادیو_بانور | روایتگر بانوان کنشگر مسجدی
🔸@radio_banoor
🔶️ «آینه شمعدان»
🔻آینه شمعدان، داستانِ محلهای صمیمی و پرعشق است که مردمانش دغدغهی سفره عقد و شادیِ دلِ عروسِ یک خانه را دارند.
⏳ تا دقایقی دیگر منتظر انتشار پادکست "آینه شمعدان" باشید.
🎙️#رادیو_بانور | روایتگر بانوان کنشگر مسجدی
🔸@radio_banoor
رادیو بانور - آینه شمعدان.mp3
9.15M
📍آینه شمعدان به روایت سرکار خانم معصومه جهان آرا
▫️سری تکون دادم و چیزی نگفتم. چشمم به آینه شمعدونی بود که توی لیستم تیک نخورده بود. میدونستم قرار بود برای صحرا توی حسینیه عروسی بگیریم ولی دوست داشتم حداقل یه سفره عقد ساده داشته باشه. سفره عقد هم آینه شمعدان میخواست.. آهی کشیدم...
#رادیو_بانور
#نشر_خوبی
#معجزه_مادری
🎙️#رادیو_بانور | روایتگر بانوان کنشگر مسجدی
🔸@radio_banoor
🔶️ «یک آدم معمولی»
🔻گاهی معجزه میتواند معنای دیگری برای کلمهی ایمان باشد! ایمانی که در قلبت جوانه زده و اجازه نمیدهد، درد کشیدنِ همنوعت را ببینی و دم نزنی... حتی اگر یک آدمِ معمولی باشی!
⏳ تا دقایقی دیگر منتظر انتشار پادکست "یک آدم معمولی" باشید.
🎙️#رادیو_بانور | روایتگر بانوان کنشگر مسجدی
🔸@radio_banoor
رادیو بانور - یک آدم معمولی.mp3
10.67M
📍یک آدم معمولی به روایت سرکار خانم صغری روحی
▫️ به هق هق افتاده بود. چادرش رو کشیده بود روی صورتش و زار میزد. رفتم کنارش نشستم. دستمو گذاشتم پشتش و گفتم: چیشده خواهر؟ همینکه صدامو شنید صدای گریهش بلندتر شد. انگار بنزین روی آتیش ریخته باشن. بغلش کردم و گذاشتم تا دلش میخواد گریه کنه و سبک شه.
آروم که شد، دوباره سوالمو تکرار کردم با صدای لرزون بهم گفت که دکترا بهش گفتن سرطان داره...
#رادیو_بانور
#نشر_خوبی
#معجزه_مادری
🎙️#رادیو_بانور | روایتگر بانوان کنشگر مسجدی
🔸@radio_banoor
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶سلام بر تو به عدد دخترانی که از گور رهاندی...
💐 میلاد با سعادت اشرف اولاد آدم حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه وآله وسلم تهنیت باد.
#رادیو_بانور
#نشر_خوبی
#معجزه_مادری
🎙️#رادیو_بانور | روایتگر بانوان کنشگر مسجدی
🔸@radio_banoor
🔶️ «مثل باران بهاری»
🔻«مثل باران بهاری» قصهی نوشداروییست که به موقع به داد دل یک مادر میرسد.
⏳ تا دقایقی دیگر منتظر انتشار پادکست «مثل باران بهاری» باشید.
🎙️#رادیو_بانور | روایتگر بانوان کنشگر مسجدی
🔸@radio_banoor
رادیو بانور - مثل باران بهاری2.mp3
3M
📍مثل باران بهاری به روایت سرکار خانم مریم کورهپز
▫️هنوز چند قدم بیشتر از در ورودی مسجد فاصله نگرفته بودم که زنی گریه کنان و بچهام..بچهام گویان، خودشو تو بغلم انداخت!
من، از همه جا بیخبر به خانم هایی که دورمون حلقه زده بودن نگاه میکردم و سعی میکردم از حالت چهرههاشون بفهمم داستان مثل ابر بهار گریه کردن زن از چه قراره...
#رادیو_بانور
#نشر_خوبی
#معجزه_مادری
🎙️#رادیو_بانور | روایتگر بانوان کنشگر مسجدی
🔸@radio_banoor