eitaa logo
رادیو بانور 🎙️
5.5هزار دنبال‌کننده
850 عکس
249 ویدیو
56 فایل
🎙رادیو بانور | روایت بانوان کنشگر محله 🔻 بازخود و معرفی سوژه و خاطره: @revayat_banoor
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از رادیو بانور 🎙️
رادیو بانور - غریب نواز.mp3
6.12M
🔻«...قیافه‌ی همه‌شون وا رفت، جز ننه علی!. برق نگاه این مادرشهید مرده رو زنده می‌کرد. همونطور که نگاه از من نمی‌گرفت، جمعیت رو مخاطب قرار داد: شهلا خانوم گفت سخت میشه، نگفت که نمیشه اینجوری وا رفتین! همه منتظر چشم به دهن من دوختن... .» 🔹 به روایت شهلا جلالی 🎙️ رادیو بانور | روایتگر بانوان کنشگر مسجدی 🔸@radio_banoor
🔶️ در ادامه فصل دوم رادیو بانور، با روایت «نگاه مادر» از سرکار خانم فریبا کارگریان مرودستی همراه شما هستیم. 🔻نگاه مادر، داستانِ یک سفره‌ی متبرک است! سفره‌ای که دل‌های عاشقانِ صاحبش را دور هم جمع کرده تا برای جگرگوشه‌ی مادری دست به دعا ببرند... ⏳ تا دقایقی دیگر منتظر انتشار پادکست "نگاه مادر" باشید. 🎙️ | روایتگر بانوان کنشگر مسجدی 🔸@radio_banoor
رادیو بانور - نگاه مادر.mp3
16.18M
📍 نگاه مادر به روایت سرکار خانم فریبا کارگریان مرودستی ▫️ همه با صلوات بلندی شروع کردند. خانومی که گوشه هیئت به ستون تکیه داده بود از همون اولین دونه تسبیح شروع کرد به گریه کردن، بی صدا و مظلومانه گریه می کرد. خانم صمدی که کنارش نشسته بود نگاه خیره منو شکار کرد و دور اول صلواتش که تموم شد. دستی روی شونه زن زد و به سمت من اومد... 🎙️ | روایتگر بانوان کنشگر مسجدی 🔸@radio_banoor
رادیو بانور - هشت دقیقه تا کربلا.mp3
13.62M
📍 هشت دقیقه تا کربلا به روایت سرکار خانم صدیقه نبوی نژاد ▫️ غمزده بهم چشم دوخت و گفت: «بی بی شما که وضعیت منو بهتر می دونی ...» تو دلم لعنت فرستادم به دهنی که بی موقع باز شده بود اما بهش گفتم: «اگه خدا بخواد که کاری به وضعیت منو و تو نداره آبجی...» 🎙️ | روایتگر بانوان کنشگر مسجدی 🔸@radio_banoor
رادیو بانور - پناه.mp3
6.61M
📍 پناه به روایت سرکار خانم سمیه حاجی زاده ▫️ مریم رو هم اولین بار همون روز دیدم؛ یه خانم پا به ماه که دست به کمر با شوهرش به سمت ما می اومد. معلوم بود راه رفتن براش سخته. فِلفور خودمو بهش رسوندم و دستشو گرفتم تا بتونه راحت‌تر قدم برداره. تموم لباسش خیس شده بود و دستای سردش داشت می‌لرزید. 🎙️ | روایتگر بانوان کنشگر مسجدی 🔸@radio_banoor
رادیو بانور - اجابت لحظه آخری.mp3
8.67M
📍 اجابت لحظه آخری به روایت سرکار خانم سفیه علیخانی ▫️از اخم های درهمش میتونستم ناراحتیشو تشخیص بدم. نفس عمیقی کشیدم و در حالی که به سمت آشپزخانه میرفتم زیر لب گفتم:" شاید قسمتم نبود ... هر چند.. هزینه سنگینیه، از همچین چیزی جا موندن..." 🎙️ | روایتگر بانوان کنشگر مسجدی 🔸@radio_banoor
رادیو بانور - یک پاکت خوبی.mp3
12.92M
📍 یک پاکت خوبی به روایت سرکار خانم نجمه بدویان ▫️هلما دیگه جونی برای داد زدن نداشت و زانوهاش کفِ آسفالتِ سرد خیابون، تا شده بود. به آرومی شیرینِ پتوپیچ شده رو از تو آغوشش گرفتم و بهش گفتم:« بلند شو هلما! یه یا علی بگو. تا سر کوچه بیا، الان شوهرم میرسه، بچه رو برسونیم بیمارستان.» 🎙️ | روایتگر بانوان کنشگر مسجدی 🔸@radio_banoor
رادیو بانور - آینه شمعدان.mp3
9.15M
📍آینه شمعدان به روایت سرکار خانم معصومه جهان آرا ▫️سری تکون دادم و چیزی نگفتم. چشمم به آینه شمعدونی بود که توی لیستم تیک نخورده بود. میدونستم قرار بود برای صحرا توی حسینیه عروسی بگیریم ولی دوست داشتم حداقل یه سفره عقد ساده داشته باشه. سفره عقد هم آینه شمعدان میخواست.. آهی کشیدم... 🎙️ | روایتگر بانوان کنشگر مسجدی 🔸@radio_banoor
رادیو بانور - یک آدم معمولی.mp3
10.67M
📍یک آدم معمولی به روایت سرکار خانم صغری روحی ▫️ به هق هق افتاده بود. چادرش رو کشیده بود روی صورتش و زار می‌زد. رفتم کنارش نشستم. دستمو گذاشتم پشتش و گفتم: چیشده خواهر؟ همینکه صدامو شنید صدای گریه‌ش بلندتر شد. انگار بنزین روی آتیش ریخته باشن. بغلش کردم و گذاشتم تا دلش می‌خواد گریه کنه و سبک شه. آروم که شد، دوباره سوالمو تکرار کردم با صدای لرزون بهم گفت که دکترا بهش گفتن سرطان داره... 🎙️ | روایتگر بانوان کنشگر مسجدی 🔸@radio_banoor
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶سلام بر تو به عدد دخترانی که از گور رهاندی... 💐 میلاد با سعادت اشرف اولاد آدم حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه وآله وسلم تهنیت باد. 🎙️ | روایتگر بانوان کنشگر مسجدی 🔸@radio_banoor
رادیو بانور - مثل باران بهاری2.mp3
3M
📍مثل باران بهاری به روایت سرکار خانم مریم کوره‌پز ▫️هنوز چند قدم بیشتر از در ورودی مسجد فاصله نگرفته بودم که زنی گریه کنان و بچه‌ام..بچه‌ام گویان، خودشو تو بغلم انداخت! من، از همه جا بی‌خبر به خانم هایی که دورمون حلقه زده بودن نگاه می‌کردم و سعی می‌کردم از حالت چهره‌هاشون بفهمم داستان مثل ابر بهار گریه کردن زن از چه قراره... 🎙️ | روایتگر بانوان کنشگر مسجدی 🔸@radio_banoor
رادیو بانور - خاطراتی که مال من نیست.mp3
27.12M
📍 خاطراتی که مال من نیست روایتی کوتاه از زنان هشت سال دفاع مقدس ▫️نوشتن از خاطراتی که مال من نبودند. نداشتم‌شان. ندیده بودم‌شان اما فکر می‌کردم نسبتی با من دارند سخت‌ترین کاری بود که تا امروز انجام داده‌ام... . 🎙️ | روایتگر بانوان کنشگر مسجدی 🔸@radio_banoor
رادیو بانور - یک چاشنی محبت2.mp3
4.7M
📍یک چاشنی محبت به روایت سرکار خانم زینب دارابی، استان ایلام شهرستان بدره ▫️هاله‌ای از بغض و ناراحتی به وضوح روی چهرم نشست. بی حرف بلند شدم. بقیه بچه‌ها با شنیدن اون حرف دست از خوردن برداشته بودن و یکی‌شون تند تند آب میخورد. تکه متوسطی نون برداشتم و مقدار بیش از تصوری از سالاد الویه رو روش مالیدم. بلند و رو به نورا، بسم الله‌ای گفتم و لقمه رو گذاشتم دهنم.. . 🎙️ | روایتگر بانوان کنشگر مسجدی 🔸@radio_banoor
رادیوبانور 1.mp3
6.29M
📍نجات بخش به روایت سرکار خانم اکرم منتهایی، استان قم ▫️بوی الکل و مواد ضدعفونی کننده دلم را به پیچ و تاب انداخته بود. به اتاق ۱۰۱ که رسیدم، از پشت شیشه هاله را دیدم. سرمی به دست‌ راستش وصل بود و با بی‌حالی از پنجره بیرون را نگاه می‌کرد. 🎙️ | روایتگر بانوان کنشگر مسجدی 🔸@radio_banoor
2.mp3
6.44M
📍جای گلوله به روایت سرکار خانم راضیه سیدی، استان خراسان شمالی ▫️وسط گریه‌ها یک آن از خودم بدم آمد. از اینکه همه مانده بودند و من جان خودم و بچه‌ام را برداشتم و فرار کردم. از اینکه ترسیده بودم و بقیه آنجا بودند. از فرقی که بین خودم و بقیه گذاشته بودم... . 🎙️ | روایتگر بانوان کنشگر مسجدی 🔸@radio_banoor
رادیو بانور - رئوف الرئفا(1).mp3
9.95M
📍رئوف الرُؤَفاء به روایت سرکار خانم مریم دهقان، استان البرز شهرستان کرج ▫️مریم جان، یه بار دیگه اینا رو می‌شمری؟ فک کنم اشتباه کردم...؛ با تعجب فیش هایی که به سمتم هول داده بود را برداشتم و شمردم. یک... دو... هفده... بیست و سه...و بلاخره... سی و چهار! وا رفتم. یکی کم بود!. نگاهی به ازدحام جلوی رویمان و صف طویل انداختم... راهی برای اعتراض نبود ولی ... یک فیش هم کم داشتیم... . 🎙️ | روایتگر بانوان کنشگر مسجدی 🔸@radio_banoor
3.mp3
4.55M
📍 نفس‌های به شماره افتاده به روایت سرکار خانم شهناز صدرا، استان خراسان رضوی ▫️بی مقدمه گفت: چند ماه هست هوس امام‌زاده کرده. همیشه می‌گه پسر بزرگش رو از همین امام‌زاده گرفته و نذر همینجا کرده. بچه‌هاش همه جمع کردن رفتن تهران. راستش منم تازه یک هفته است گواهینامه‌ام اومده. امروز بدون اینکه کسی متوجه بشه رفتم دنبالش و تا اینجا آوردمش تمام‌ مسیر داشت واسم دعا می‌کرد ولی همین که رسیدیم بارون شروع شد و... 🎙️ | روایتگر بانوان کنشگر مسجدی 🔸@radio_banoor
4.mp3
7.36M
📍 دختری که آینده‌اش شوخی بردار نبود، به روایت سرکار خانم زهره قادری، استان البرز شهرستان کرج محله حیدرآباد ▫️نفس عمیقی کشیدم تا از حجم عصبانیتم کمی کم شود. سارای ۱۴ ساله، رو به روی من، بغض کرده و غم‌زده نشسته بود و من در تعجب بودم که این دختر چطور می‌تواند با این سن و سال عروس یک خانه شود. 🎙️ | روایتگر بانوان کنشگر مسجدی 🔸@radio_banoor
🔹همراهان پرمهر رادیوبانور؛ سلام پادکست امروز به دلیل اشکالاتی در ضبط، آماده‌ی انتشار نیست. با قسمت بعدی از قصه‌های حقیقی بانوان پُرتوان بانوری، در روز پنجشنبه مهمان شما خواهیم بود. 🎙️ رادیو بانور | روایتگر بانوان کنشگر مسجدی 🔸@radio_banoor
5.mp3
5.66M
📍 نامه پلاک ۷۳، به روایت سرکار خانم رقیه غیبی، استان آذربایجان شرقی شهرستان مرند ▫️اون نامه رو نوشتم و سپردم به خانم فتحی که دارن میان مشهد حتما بندازه تو ضریح امام رضا. بعدش حتی روم نشد ازش بپرسم انجام داد یا نه. فقط دلم می‌خواست حالا که خودم نمی‌تونم برم مشهد، یک بخشی از من بره و حرفامو به امام رضا برسونه. 🎙️ | روایتگر بانوان کنشگر مسجدی 🔸@radio_banoor
6.mp3
6.64M
📍 حیاتی دوباره، به روایت سرکار خانم ملیحه فیضی،خراسان جنوبی، شهرستان فردوس، شهر باغستان ▫️زندگیمو ببین! موهای سفیدمو چی؟ میبینی تو این سن چه بلایی سرم اومده؟ نون سفرمو تو میاری...از پس خودم برنمیام چه برسه به اون بچه! از محله و خانواده‌ام دورم... از خودم دورم... نه کاری دارم نه انگیزه‌ای... همین الانم زندگیم نابوده! ... 🎙️ | روایتگر بانوان کنشگر مسجدی 🔸@radio_banoor
رادیو بانور - چشم‌های زائر.mp3
9.45M
📍 چشم‌های زائر، به روایت سرکار خانم مریم کله‌جاهی، استان خراسان رضوی، شهرستان گل‌بهار ▫️چند ثانیه سکوت بود و در نهایت با آرام‌ترین صدای ممکن گفت: میرم خانم، میرم... سوگل در لحظه خنده‌اش گرفت اما با سکوت عمیق جمع، خنده‌اش را جمع کرد.آیدا هنوز باور نکرده بود اما من زمانی که کلمه می‌روم را زمزمه‌ کرده بود؛ چشم‌هایش را دیده بودم. این چشم‌‌ها زائر می‌شدند... . 🎙️ | روایتگر بانوان کنشگر مسجدی 🔸@radio_banoor
8.mp3
7.62M
📍فرصت، به روایت سرکار خانم زهرا یعقوب‌خیبری، استان خراسان جنوبی، شهرستان قائنات، شهر خضری دشت بیاض ▫️دست‌هایم را در هم گره زدم و گفتم: یعنی می‌خواید سارا و خواهراشو به حال خودشون بذارم؟ اصلانی با شرمندگی سر به زیر انداخت و گفت: امام جماعت قبلی تلاش کرد براش رضایت بگیره اما خانواده‌ مقتول وقتی فهمیدن خلاف کرده راضی نشدن... بهتره شما هم خودتونو خسته نکنین!. 🎙️ | روایتگر بانوان کنشگر مسجدی 🔸@radio_banoor
🔹همراهان پرمهر رادیوبانور؛ سلام امروز به دلیل اشکالاتی که در ساخت فایل صوتی به آن برخوردیم، نمی‌توانیم قسمت جدیدی از رادیوبانور در اختیار شما قرار دهیم.عذر ما را بپذیرید. با قسمت بعدی از قصه‌های حقیقی بانوان پُرتوان بانوری، در روز سه‌شنبه مهمان شما خواهیم بود. 🎙️ رادیو بانور | روایتگر بانوان کنشگر مسجدی 🔸@radio_banoor
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹«وَكَفَىٰ بِاللَّهِ حَسِيبًا» در میزان الهی رنج تو هرگز فراموش نمی‌شود!. 🎙️ | روایتگر بانوان کنشگر مسجدی 🔸@radio_banoor