eitaa logo
🇵🇸راهـ ــ ــ صالحین 🇮🇷🛣️
937 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
3.6هزار ویدیو
94 فایل
باسلام به کانال "راه صالحین " خوش آمدید🌺 🤚در این مجال، راه صلحا را با هم مرور خواهیم کرد✋ ارتباط با ادمین: @habeb_1 این کانال مستقل بوده و به هیچ ارگانی متعلق نمی‌باشد
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌀 وارد ماه شعبان شدیم 🎥 مناجات بی‌نظیر ❓سؤال رهبر انقلاب از امام درباره دعایی که بیشتر دوست دارند... با تشکر از صالحین تهران بخاطر ارسال این پست •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇. 🌍eitaa.com/rahSalehin
12.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌺 *اسعد الله ایامکم بحلول شهر شعبان و میلاد امام الحسین علیه السلام* 🌺 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇. 🌍eitaa.com/rahSalehin
روزت مبارک دلاور، خار تو گلوی آمریکا، از بین برنده ی داعش و داعشیان، چوب لای چرخ مفسدین بازم بگم خفت کن اشرار داخلی و خارجی،چشم بیدار رهبری و... میلاد سراسر نور شفیع محشر، سیدالشهداء علیه السلام بر سبز پوشان ولایت و یاوران پیر جماران مبارک🌺 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇. 🌍eitaa.com/rahSalehin
🌱🌱🌱 *🍁 ‏اروپا و آمریکا سینمای روسیه را از بیخ و بن تحریم و حضور آن را در همه فستیوال‌های جهانی مثل کن که چند ماه دیگر برگزار می‌شود ممنوع کرده اند.* *🍁 ‏و حالا یک سوال مهم: چرا علیرغم چهل سال تنش سنگین ایران با آمریکا، تحریم‌های فلج‌کننده و حتی درگیری نظامی ایران و آمریکا، هیچگاه غرب سینمای ایران را تحریم نکرده و جلوی حضور سینماگران ایرانی در جشنواره‌های خارجی را نگرفته است؟!* *🍁واقعا" پاسخ به این سئوال مهم جایزه داره.* *🍁 جواب: یک فرمانده هیچگاه سربازان خودش را تحریم نمی‌کند.* *🍁‏چرا باید غرب سینماگرانی را تحریم کند که سالها با سیاه‌نمایی روی پرده سینما سهم بزرگی در تخریب وجهه فرهنگی جمهوری اسلامی داشته‌اند.؟؟؟* ••✾•🌿❤️🌿•✾••┈ •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇. 🌍eitaa.com/rahSalehin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 مردم، عامل اصلی استقلال *☝️ یک عبرت قضیه اوکراین از نظر رهبر انقلاب* •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇. 🌍eitaa.com/rahSalehin
*👍لطفا" نظر رئیس جمهوری آمریکا در ٧٠ سال پیش؛ در مورد ایران را بخوانید تا راز مخالفت آمریکا با توان موشکی ایران و ایجاد رابطه با روسیه را بهتر دریابید.* •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇. 🌍eitaa.com/rahSalehin
14.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*🔻🎥 در وزارت مردم چه می گذرد؟* *🔹۲۰۰ اقدام جدی در ۱۸۰ روز* *🔹از زیست بوم ملی اشتغال و بیمه زوج‌های نابارور تا صدور ۳ روزه مجوز آموزشگاه‌های آزاد* *🔹دکتر عبدالملکی:* *نمایشگاه دستاوردهای ۶ ماهه وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی، برای مردم و مسئولین امیدآفرین است.*🇮🇷🇮🇷🇮🇷 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇. 🌍eitaa.com/rahSalehin
12.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*دوستان برای پی بردن به واقعیت آمریکا و جادوی دلار و شیوه قدرت یابی و استثمار کشورها توسط آمریکا؛ این کلیپ علمی و بصیرتی را حتما" ببینید. •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇. 🌍eitaa.com/rahSalehin
9.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*اگر این کودک یمنی که از گرسنگی علف می خورد، اوکراینی بود؛ فیلمش الآن اولین خبرگزاریهای دنیا را با آب و تاب پر کرده بود. اما چون انسانها از دیگاه غرب شماره یک و دو دارند. علف خواری این کودک از گرسنگی جائی دیده نمی شود.*
6.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥توضیحات حاج رضا هلالی درمورد دکور حاشیه ساز هیئت با پرچم : سالهاست در یمن زن و بچه و مرد میکشند و صدای کسی درنمی‌آید.. •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇. 🌍eitaa.com/rahSalehin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اذان صبح رو چند دقیقه ای میشد که دادن.‌.. قرار شد دم یه مسجد نگه دارن‌ هوای بیرون سرد بود ‌اتوبوس چند بار جلو و عقب کردو بعدش نگه داشت ریحانه رو بیدار کردمو گفتم دوستشم بیدار کنه نگام افتاد به پالتوم نمیدونستم چجوری باید تو این سرما بدون پالتو برم بیرون از ی طرفم خجالت میکشیدم بهش بگم پالتومو بهم بده‌ کلا بیخیال شدم که با صدای ریحانه از خواب پرید دست کشید به چشاشو خودشو درست کرد چشم ازش برداشتمو بغل دستیمو که از اول راه تا خودِ الان یه کله خوابیده بود بیدار کردمو خودمم از اتوبوس پایین‌ رفتم از قبل وضو داشتم برا همین فوری رفتم سمت مسجد و نمازمو خوندم بقیه اقایون تازه وارد مسجد شدن. نگام خورد به محسن یه لبخند بهش زدمو گفتم:حاج اقا التماس دعا!! اونم خوابالود یه لبخند زدو نشست رو به قبله از سرما به خودم میلرزیدم ولی جز تحمل هیچ راهِ چاره ای نبود رفتم سمت دسشویی... بعدِ دستشویی دوباره وضو گرفتمو سریع رفتم تو اتوبوس‌ چهار ستون بدنم از سرما میلرزید! این دختره هم با پالتوی من رفت ای خدا... چند دقیقه منتظر موندیم تا همه اومدن دیگه یخورده عادی تر شده بودم‌ ریحانه و فاطمه اخرین نفر بودن همه که نشستن اتوبوس حرکت کرد به محسن نگاه کردم که کنار خانومش نشسته بود یه لبخند بهش زدمو دوباره رومو برگردوندم به فاطمه نگاه کردم که پالتوم تنش بود و از زیر چادر خیلی پف کرده بود دیگه حس کردم چیزی ازم نمونده نمیدونم چیشد که پوف زدم زیر خنده و با صدای بلند خندیدم ریحانه و فاطمه برگشتن سمتم‌ ولی من سعی کردم بی اعتنایی کنم که نفهمه دارم به اون میخندم دیگه بعد نماز کسی نخوابید فاطمه هم از تو نایلونش ساندویچشو در اورده بودو با ریحانه تقسیم کرد نمیدونم چرا ولی دلم میخاست به منم بده‌ بدون اینکه حتی بهم نگاه کنه ساندویچشو خورد بیخالش شدمو سرمو به گوشی گرم کردم...! فاطمه: ریحانه خوابیده بود حوصله ام سر رفته بودو خوابمم نمیبرد یاد کتابی که با خودم آورده بودم افتادم میخواستم برم برش دارم ریحانه پاهاشو تو بغلش جمع کرده بود نگام به محمد افتاد که یه تسبیح تودستش بودو ساعد دستشو رو چشماش گذاشته بود برام سوال بود که چرا خوابش نمیگرفت هر وقت دیدمش بیدار بود به سختی از جام بلند شدمو دستمو به صندلی ریحانه گرفتم تا نیافتم کولمو آوردم پایینو کتابمو از توش بزداشتمو دوباره گذاشتمش بالا نگاهی نشستم سرجام‌ پالتو رو از تنم در آوردمو انداختم روی ریحانه که وقتی بیدار شد بده به محمد سرمو تکیه دادم به شیشه و شروع کردم به خوندن کتاب محو کتاب شدم و به هیچی توجه نداشتم خیلی خوشم اومد اونقدر خوندم که تقریبا بیشتر مسافرا بیدار شدنو نور خورشید افتاد به چشمام ساعتمو نگاه کردم ۹ شده بود نگام افتاد به محمد چشماش بسته بود چ عجب بلاخره خوابید نگه داشتن واسه صبحانه قرار نبود بریم پایین ریحانه بازوی محمدو تکون دادو گفت:داداش پاشو صدات میکنن محمد گیج به ریحانه نگاه کرد رو چشماش دست کشیدو بلند شد رفت جلو همونطور ک میرفت تسبیحشو دور مچش پیچید چند دقیقه بعد یکی با یه کارتون که توشو نمیدیدم اومد وقتی به ما رسید کارتونو سمت ما گرفت ریحانه دوتا نایلون برداشتویکیو انداخت تو بغلم. دوتا خرما ویه قاشق کوچیک یه بار مصرف با پنیر و مربای هویج تو نایلون بود. محمد با یه کارتون که انگار توش آبمیوه بود نزدیک میشد به جلوییا که پخش کرد رسید به منو ریحانه انگار صورتشو اب زده بود چون موهای رو پیشونیش خیس بود ریحانه دوتا ابمیوه پرتقالی برداشتو به محمد گفت:داداش اگه تونسی اب جوش بگیر برامون. محمد چیزی نگفتو به پشت سری هامونم ابمیوه داد کارتون خالیو دستش گرفت رفت پیش راننده برگشت وسط اتوبوس و گفت:آقایون اگه کسی آبجوش میخواد فلاسک بده براش بیاریم. محسنم بلند شد دوتا فلاسک بهش دادن محمدم یکی گرفتو اومد پیش ریحانه فلاسک کوچیک ریحانه ام برداشت چند دقیقه بعد همشو پر ابجوش کردنو اوردن داد دست ریحانه و گفت:مراقب باش نریزه روتون ریحانه گفت لیوانمو در بیارم محمدم نشست سر جاش واسه خودش چیزی برنداشته بود ریحانه یه لیوان چایی با خرما داد دستشو واسش لقمه میگرفت سختش شده بود پالتوی محمدو داد بهشو محمد گذاشتش بالا متوجه نگاهش شدم ولی توجه ای نکردمو دوباره سرگرم خوندن کتابم شدم ریحانه گفت:چی میخونی؟ فاطمه:دختر شینا ریحانه:عه منم خوندم خیلی کتاب قشنگیه فاطمه:اوهوم داشت نگام میکرد که گفتم:تو پالتو روم انداختی؟ خندیدو گفت:اره داشتی یخ میزدی محمدم سردش نبود پالتوشو در اورده بود گرفتم انداختم روت. یه پوزخند زدم که باعث شد با تعحب نگاهم کنه به یه لبخند سرد تبدیلش کردمو نگاهمو رو کتاب چرخوندم... نویسندگان:فاطمه زهرا درزی وغزاله میرزاپور. •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇. 🌍eitaa.com/rahSalehin