eitaa logo
🇵🇸راهـ ــ ــ صالحین 🇮🇷🛣️
939 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
3.6هزار ویدیو
94 فایل
باسلام به کانال "راه صالحین " خوش آمدید🌺 🤚در این مجال، راه صلحا را با هم مرور خواهیم کرد✋ ارتباط با ادمین: @habeb_1 این کانال مستقل بوده و به هیچ ارگانی متعلق نمی‌باشد
مشاهده در ایتا
دانلود
8.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹محفل، مرزهای ایران را در نوردید و در لاهور پاکستان غوغا به پا کرد 🔺در خارج از مرز‌های ایران و در شهر لاهور پاکستان، بیش از ۸۵ هزار نفر برای حضور در محفل بزرگ قرآنی علی‌حب‌النبی(ص) گرد هم آمدند و جشن میلاد‌النبی را با حضور میزبانان برنامه محفل (حامد شاکرنژاد، احمد ابوالقاسمی و حجت‌الاسلام قاسمیان) برگزار کردند. 🔺این مراسم با چنین جمعیتی، به عنوان بزرگترین اجتماع پاکستان شناخته می‌شود. 🔺محفل پیش از این بزرگترین محفل قرآنی جهان را در حرم مطهر امام رضا (ع) برگزار کرده بود. 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
7.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ما با آمریکا برادریم⁉️ نظر شما چیه ادامه در پست بعدی👇 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نظر امام ره را بشنو شاید کمی به راه راست برگردی 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
12.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️توصيه یک پلاستیک فروش یزدی به پزشکیان!!! 😉✌️🏻 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑پزشکیان گفته پیام ما به آمریکا این است که به دنبال صدور انقلاب نیستیم. اقای رئیس جمهور مملکت! ما سال هاست که موفق به صدور انقلاب مون در دل های آزادگان ملل اسلامی شدیم و این صدور انقلاب را به طور جدی در قلب اروپا و آمریکا دنبال می کنیم و خواهیم کرد. اینو به برادران آمریکایی تون هم بگید 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 گلایه صبح امروز رهبر انقلاب از جوان‌ها، میان‌سالها و پیرهایی که ورزش نمیکنند 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
* 💞﷽💞 دستش رو با خشم پس زدم و چشم باز کرده و نشستم. باز همون بغض لعنتی گلوم رو فشار می‌داد. سرم پایین بود و نگاهش نمی‌کردم. _ ببخش معصی! ببخش، بد کردم، گیر کردم، مجبور شدم. اونقدر از من بدت میاد که حاضر نیستی نگاهم کنی؟ پوزخندی زدم و باز سکوت کردم. - اگه اون اتفاق لعنتی نمی‌افتاد، من الان برای اثبات خودم مجبور نبودم به تو، به زن خودم، التماس کنم. امان از جبری که منِ مجبور رو به اینجا رسوند. از کوره در رفتم و باغضب و کینه نگاهش کردم. ایست خوردم! شوکه شده و سوالی خیره شدم به جایی حواله‌ی لبهاش. گوشه‌ی لبش چرا زخمی بود؟ چرا اینقدر رنگ پریده بود؟ نکنه باز معده دردش شروع شده؟ انگار متوجه تغییر رنگ نگاهم شد که تمام صورتش رو خنده‌یی محو گرفت و برقی گذرا توی چشمهای شفافش افتاد. نگاه از صورتش گرفتم، در حالی که بی‌نهایت از دست خودم حرص داشتم. یاد تمام دلگیریهام افتادم و عصبانی گفتم: - مجبور شدی؟ کی مجبورت کرد‌؟ هورمونهات؟ هوسهات؟ بگو! دِ بگو خجالت نکش. بگو که کم بودم برات و دلت تنوع می‌خواست. اونقدر شکستم که با این حرفت بیشتر ازاین خُرد نشم. ازت متنفرم عماد، می‌فهمی؟ متنفرم. _ تو هیچی نمی‌دونی. تو باید به من فرصت دفاع بدی معصوم، این رو بفهم! حس کردم چشمهام گرم شدن و بغضم بالاخره بعد چند روز ترکید و اشکهام سیل وار جاری شد، شاید که نیاز بود تا عماد بیاد و اشکهام دوباره سرریز بشه. _ آره، تو درست می‌گی! من هیچی نمی‌دونم اصلا من نفهمم، بی شعورم، وگرنه خیلی زودتر از این حرفها پی به ذات تو برده بودم. می‌فهمی باهام چی‌کار کردی؟ می‌فهمی من رو با دوتا بچه اسیر و بدبخت کردی؟ تو دختر یکی یه دونه‌ی حاج ابراهیم کاشف رو به مرز دیوونگی کشوندی عماد. من اونقدر ضعیف شدم که می‌ترسم که پام رو بیرون این خونه بذارم این رو می‌فهمی یعنی چی؟ من از این چرای دلیل کار تو می‌‌ترسم عماد. مامان بابام دارن دق می‌کنن از غصه‌ی ندونم‌کاری تو. می دونی مردم چه حرفهایی پشتت می زنن؟ حالا اومدی اینجا فرصت می‌خوای که از چی دفاع کنی؟ برو عماد برو با عشقت خوش باش برو به زندگیت برس تو برام مُردی، همون روزی که ساکت رو برداشتی و رفتی برام مُردی. ✍🏻 ✿💕کانال رمان عاشقانه ی مذهبی💕✿ 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
* 💞﷽💞 بلند گریه می‌کردم و هق هقم از کنترل خارج بود. حرفهایی که می‌زدم هم از کنترل فهم خارج می‌نمود و غیرارادی هجی میشد و انگار که احساسات قلبی جریحه‌دار بود. - تو هی کنار گوشم گفتی عزیزی، گفتی وجودمی. من رو از کف زمین بردی بالا اونقدر که آسمون شد کف پام. من خام بودم، ساده بودم و تو و حرفات شُدید دین و ایمونم. باورم شد، فکر می‌کردم یه دنیاست و یه عماد. هی با خودم گفتم تموم دنیا جلو روم، عماد که‌ پشت سرم باشه کوه رو هم از زمین برمی‌دارم. چه می‌دونستم که پشتم رو اینجوری خالی می‌کنی؟ نفسی گرفتم و با تاسف و حجم بزرگی از اندوه ادامه دادم: - یهو چنان از عرش آسمون به قعرم آوردی که زمین شده فرق سَرَم. سوزناک گفتم: - محکم کوبوندیم به زمین آقا عماد خیلی محکم. آدم با وجودش اینطور تا می‌کنه؟ تو رو به خدا قسم فکر کن ببین چه به روزم آوردی عماد. - تو هنوز هم تموم وجودمی، پاره‌ی قلبمی معصوم. بین گریه‌هام تلخ خندیدم و گفتم: - حرفهات با عملت یکی نیست. کی پاره‌ی تنش رو اینجور خورد و خمیر می‌کنه که تو کردی؟ _ من توان دوریت رو ندارم معصوم، بذار باهات حرف بزنم. تو رو خدا مهلت بده. - هی می‌خوای خودت رو توجیه کنی، باز میگی من! هی میگی من، پس کِی من؟ کی می‌خواد تاوان شکستن قلب من رو بده، ها؟ تو می‌خوای خودت رو توجیه کنی، فرخنده‌سادات میگه بچه‌م عماد، حاج بابا میگه بچه‌هات، هیچ‌کس نگفت معصوم چی؟ من این بین کجام؟ کی به فکر منه؟ دارم آوار میشم عماد، یه آوار متروک و مطرود. دارم از بین ‌میرم. - من میگم تو، تو برام ارزش داری که می‌خوام برات بگم چی شده معصوم. - چرا همون روز که ساکت رو برداشتی و رفتی زبون باز نکردی؟ - نمی‌شد، دِ نمی‌شد، چرا بی‌منطق می‌گی؟ - اون روز از زبون تو نمی‌شد دو ساعت بعدش از زبون بقیه میشد؟ حرفهامون به جایی نمی‌رسید و من خسته تر از اونی بودم که بتونم اون ماراتن نفسگیر رو ادامه بدم. عصبی روی پا ایستادم و بلندتر از قبل گفتم: _ برو بیرن عماد، تو رو به قرآن قسم می‌دم برو. از صدای فریاد و گریه های بلندم محمدرضا از خواب پریده بود و بی‌تابی می‌کرد اما توان اینکه بغلش بگیرم رو نداشتم. مادر سراسیمه وارد شد و بغلش کرد و با عصبانیت از عماد خواست تا از اتاق بیرون بره. پدرم هم کنار چارچوب در ایستاده و کلافه و غمگین نگاهم می‌کرد. عماد موندن رو بی‌حاصل دید که پر از تاسف نگاهم کرد و بی هیچ حرفی بیرون رفت. دستم رو روی صورتم گرفتم و بلند و سوزناک گریه کردم. فردای همون شب بالاخره دایی خرم ابراز وجود کرد و پا میون گذاشت. مسلما کار عماد بود و خواهش کرده بود تا وارد این ماجرا بشه. ✍🏻 ✿💕کانال رمان عاشقانه ی مذهبی💕✿ 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
8.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زمان و جوانی را در قبل از ظهور قدر بدانیم.... 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
8.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹مولی الموحدین حضرت علی(علیه‌السلام) می فرماید: 🔸كم می شود كسی خود را شبیه قومی سازد و اندك اندك از آنها نشود. 📜،کلمات قصار ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چرا خانمها پیامبر نشدن؟! نکات مهم دکتر عزیزی فقط فوووت آقایون😂😂😂 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin