#زندگی_بهشتی 💜
اول حسن خودش را معرفی کرد. بعد مسائل کلی مطرح شد. ایشان در همه حرفها، تأکیدش روی مسائل #اخلاقی بود.
یادم نمی رود، قبل از این که وارد این جلسه شوم، #وضو گرفتم ودو رکعت نماز خواندم و گفتم:
«خدایا خودت از #نیت من با خبری؛ هر طور صلاح می دانی این کار را به سرانجام برسان.»
بعدها در دست نوشته های او هم خواندم که نوشته بود:
برای جلسه خواستگاری با #وضو وارد شدم و همه کارها را به #خدا واگذار کردم.
#شهید_حسن_باقری🌹
#به_روایت_همسر
#سیره_شهدا
@rahe_ebrahim
#به_خـاطر_بسپار💙
عملیات بیتالمقدس تازه تمام شده بود، که خبر رسید #اسرائیل به جنوب لبنان حمله کرده است.
از طرف سپاه چند نفر رو انتخاب کردند که برای ایجاد یک قرارگاه به لبنان اعزام شوند.
من هم یکی از انتخاب شدهها بودم. وقتی برادرم #حسن فهمید، آمادهی رفتن شدم، بهم گفت:
«نکنه فکر کنی چون برای جنگ با #اسرائیل انتخاب شدی، کسی هستی و مهم شدی؛ نکنه #غرور بگیردت.
اینم بدون که تو با نیروهای بسیجی هیچ فرقی نداری. اونجا هم که رفتی برای #خدا کار کن و #مراقب باش خودت رو گُم نکنی»
#شهید_حسن_باقری
#به_روایت_برادر
#سیره_شهدا
@rahe_ebrahim
سرباز که بود، دو ماه صبح ها تا ظهر آب نمی خورد.
نماز نخوانده هم نمی خوابید.
می خواست یادش نرود که دو ماه پیش یک شب نمازش قضا شده بود...
#شهید_حسن_باقری🌹
📚یادگاران
#سیره_شهدا
@rahe_ebrahim