فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِيِّ النَّقِيِ وَ حُجَّتِكَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّيقِ الشَّهِيدِ صَلاَةً كَثِيرَةً تَامَّةً زَاكِيَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً كَأَفْضَلِ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِكَ
زیارت قبول
خیابان منتهی به حرم امام رئوف
چه حال و هوایی داره این شب و روزها مشهد امام رضا جانمون.
#صفر۴۰۳
#مشهد
@rahnemooe_madari
تلفنم زنگ خورد .
سلام خانم دکتر .فلانی هستم. موکب فلان.
امسال هم موکب امام رضایی داریم.میایید برا ویزیت مریضها؟
💙مهمانهای امام رضا جان رسیدهن و ما مجاورین حضرت ، خودمونو میزبان میدونیم.
هرکس با هرتوفیقی همه سعیش رو میکنه یه گوشه کارو بگیره که بگه منم هستم.
فرصت رو غنیمت دیدم ؛ خدایا شکرت قابل دونستی 🤲
#صفر۴۰۳
#مشهد
#طبابت_راهمن
@rahnemoone_madari
با صورت برافروخته وارد اتاق ویزیت شد. گفت بدنم خیلی درد میکنه.سابقه فشارخون بالا دارم.الان هم سردرد دارم .
فشارش رو گرفتم.
فشار بالایی داشت.
دست روی نبضش گذاشتم. خیلی تند میزد.
گفتم مادرجان نگرانی و استرسی داشتی؟
فقط به نشان تایید سرش رو تکون داد.
با لبه ی روسریش چشماش رو پاک کرد. ولی دوباره چشم های کم فروغ خاکستری و عسلیش پر از اشک شد.
یه قرص گذاشتم زیرزبونش و گفتم مادر همین کنار بخواب .دوباره فشارت رو چک میکنم.
یکدفعه خیلی شلوغ شد . کوچیک و بزرگ یهو صف شدن برا ویزیت.
از این مادر دقایقی غافل شدم. بعد که صف کوتاهتر شد ، دیدم چند نفر دورش رو گرفتن و همه دارن از مشکلاتشون به هم میگن.
یکی درمیون اشک بارون شدن و به هم دلداری میدادن. و غم همدیگرو تسکین میدادن.
یکی گفت مادر جان خدا مصایب رو بین آدم ها مساوی تقسیم کرده. مبادا فکر کنی تنهایی یا خدا نگات نکرده ...
#صفر۴۰۳
#مشهد
@rahnemoone_madari
برای ده دییییقه چرت زدن بچه هارو به زوووووور از اتاق بیرون کردم.
از در و پنجره دارن در میزنن.
یکی میگه:"خانوم درو باز کن.🥸 من باباتم"😐😐
#مامانونه
@rahnemoone_madari
7.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هر چه هستم
هرچه بودم
برکسی مربوط نیست
بر امام مهربان خود پناه آوردهام
@rahnemoone_madari
قرار بود وقت زایمانش یک پزشک اطفال بالای سر نوزاد تازه متولد شده باشه.
داشتم مدارک حین بارداریش رو ورق میزدم که دلیل حضورم رو دقیق بدونم.
چند سونوگرافی آخرش میگفتن بیماری قلبی شدیدی داره.
یکی ازش پرسید "چرا بچه رو با این همه مشکل قلبی سقط نکردی؟"
نفهمیدم منظورش این بود که خوب کردی سقط نکردی یا بد کردی سقط نکردی!!!
به مادرش که دردش شروع شده بود نگاه کردم. وقت پرسیدن نبود .طفلک عرق روی پیشونیش داشت و به خودش میپیچید.
به چند ماه اخری که به مادرش گذشته بود فکر میکردم. طفلک چقدر فکر و خیال بی امانش کرده باشه. چقدر الان مضطرب و دلواپس لحظهی تولد دلبندش باشه. لحظه ای که قلب نوزادش باید با تمام توان و مستقل بتپه و ادامهی حیاتش رو تضمین کنه.
دردش که کمتر شد گفت نذر آقاست.
و ادامه نداد.
برخلاف تصور من انتظار و شوق عجیبی توی چشماش بود. انگار شکی به لطف آقا یی که میگفت نداشت. متوجه نشدم منظورش از آقا چه کسی هست.
با ماما همه لوازم احیا رو چک کردیم.آمادهی یک احیای پیشرفته در حد لوله گذاری مجاری هواییش بودیم. کات(دستگاهی که بدو تولد نوزاد را جهت احیا و معاینه روی آن قرار میدهیم
) رو روشن کردیم که برای نوزاد مثل رحم مادر گرم باشه.
خدا کنه مشکل قلبش زیاد نباشه.
قلب خودم تند میزد.
🎉ساعت تولد ۰۸:۰۰ . یک دور بند ناف دورگردنش(اینها توضیحات مامای حاضر در فرایند زایمان بود).
نوزاد رو تحویل دادن.
روی کات گذاشتمش. وای خدا چقدر چهارشونه و گِرده این فسقل خان.👶🥰
کارهای اولیه رو انجام دادم.ثانیه ها رو میپاییدم که از دست نره. خشکش کردم. گرمش کردم. کمی برای گوش دادن به صدای قلبش دل دل کردم. دلم نمیخواست ببینم قلبش سخت میزنه.🫀
گوشی رو برداشتم .
خدایا به امیدتو
قفسه سینه کوچیکش که به زور به قاعدهی کف دستم میشد رو نگاه کردم. تپش قلبش از روی پوست دیده میشد.گوش دادم منظم بود. کامل بود.بدون صدای اضافه و نقصی. تنفسش رو چک کردم . آرام و دقیق نفس میکشید .بدون تلاش اضافه.
خیلی زود صدای دلنشین گریهاش قلبم رو آروم کرد.
گریهای که ذکر بود.سلام و ارادت بود.
کامل معاینه کردم ، خوبِ خوب بود. با بغضی که پنهانش کرده بودم ، نوزاد رو بردم روبروی صورت مادرش.
با اشکهای آرام گفت: خانم دکتر بچهم خوبه آره؟ 🥲
گفتم فعلا که از منم بهتره.
گفت شرمندهی لطفشم.
گفتم چی صدا کنیم این آقاکوچولو رو؟ گفت "محمدجواد" بخاطر لطف پدرشون.
بغضم بزرگتر شد و اشکم سرازیر شد.😭
باز هم ضمانت آقای مهربانم امام رضاجان .
#طبابت_راهِمن
@rahnemoone_madari
یک شبه همه چیز تغییر کرد.
بهار آمد و هر که غمت را خورده بود، شکوفه زد.
انگار از شب تا صبح فرشتهها مشغول پراکندن گَرد حیات روی عالم بودند.
و من تصویر بهشت را از دریچهی صحن و سرای امام رئوف تماشا میکنم. و نسیمی که ملایم به صورتم میخورد.
کاش منجیمان خیلی زود بیاید و عالممان را پر کند از تماشایش.
دوماه عرض ارادتمان قبول.
خوش آمدیم به بهار🌾
🍬🍬 🍬🍬🍬
@rahnemoone_madari