🏴🍃
به وقت درد و مصیبت شکیب بود حسن
شبیه حضرت مـادر نجیب بود حسن
به وقت جنگ چو حیدر میان معرکه ها
به چشم دشمن خود بس مهیب بود حسن
ز زخم خنجر و شمشیر و بعد زخم زبان
همیشه بر دل و جانش نصیب بود حسن
به وقت خطبه به منبر مثال پیغمبر
سخن شناس و سخنور، ادیب بود حسن
برای مردم بیمار و بینوا و ضعیف
کنار بسترشان چون طبیب بود حسن
سزاست جان بدهم در غم شهادت او
درون خانه خود هم غریب بود حسن
چگونه من بنویسم ز مضطری چون او
چرا که معنی امّن یجیب بود حسن
#شعر #مرثیه
#امام_مجتبی علیه السلام
#علیرضا_تیموری
@rahpouyan_salamat
دیر آمدم🥀🖤
دیر آمدم... دیر آمدم... در داشت میسوخت
هیئت، میان «وای مادر» داشت میسوخت
دیوار دَم میداد؛ دَر بر سینه میزد
محراب مینالید؛ منبر داشت میسوخت
جانکاه: قرآنی که زیر دست و پا بود
جانکاهتر: آیات کوثر داشت میسوخت
آتش قیامت کرد؛ هیأت کربلا شد
باغ خدا یک بار دیگر داشت میسوخت
یاد حسین افتادم آن شب آب میخواست
ناصر که آب آورد، سنگر داشت میسوخت
آمد صدای سوووت؛ آب از دستش افتاد
عباس زخمی بود، اصغر داشت میسوخت
سربند یازهرای محسن غرق خون بود
سجاد، از سجده که سر برداشت، میسوخت
باید به یاران شهیدم میرسیدم
خط زیر آتش بود؛ معبر داشت میسوخت
برگشتم و دیدم میان روضه غوغاست
در عشق، سر تا پای اکبر داشت میسوخت
دیدم که زخم و تشنگی اینجا حقیرند
گودال، گُل میداد؛ خنجر داشت میسوخت
شب بود؛ بعد از شام برگشتم به خانه
دیدم که بعد از قرنها دَر داشت میسوخت
ما عشق را پشت در این خانه دیدیم
زهرا در آتش بود؛ حیدر داشت میسوخت
#شاعر: حسن بیاتانی
#مرثیه #شعر #فاطمیه 🏴
@rahpouyan_salamat