eitaa logo
تربیت و حکمرانی|مرتضی رجائی
1.2هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
720 ویدیو
44 فایل
🔰نویسنده حوزه #تربیت تربیت اسلامی از نگاه رهبر فرزانه انقلاب (۵جلد)، قالب‌های برنامه‌سازی تربیتی (۵جلد)، تربیت با کتاب (۴جلد)، خلوت ناامن. 🔰دانش‌پژوه دکتری رشته #حکمرانی در مدرسه عالی حکمرانی شهید بهشتی (ره) 🆔️ @rajaaei
مشاهده در ایتا
دانلود
⭕️ آقا وضعیت سراسری طوریه که آدم حدس قوی میزنه یکی از دخترهای مظلوم یکی از وزرا، یه بار عمده وارد کرده، قراره بفروشن به خلق الله.😁 👤 مرتضی رجائی @TWTenghelabi https://eitaa.com/joinchat/1379663915Ce68dbc3592
☘می‌گفت بعد پیاده شدن از قطار، یک تاکسی بین شهری گرفتیم برای شهرستان. ما دو نفر عقب نشستیم و یک پسر جوان هم جلو. ☘به پلیس راه که رسیدیم، راننده پیاده شد تا دفترچه‌اش را نشان بدهد. همین که رفت، جوان هم پیاده شد. حواسم نبود کجا رفت و چه‌کار کرد. فقط دیدم همین که راننده آمد، او هم سوار شد. ☘حدود نیم ساعت بعد، یک جای دیگر توقف کردیم. این بار راننده رفت تا یک بسته را از صندوق عقب در بیاورد و به یک مغازه‌دار بدهد. جوان دوباره پیاده شد. ☘این بار برایم سؤال شد که چرا؟! به خواهرم گفتم: "نمی‌دونم این بنده خدا چرا هی پیاده می‌شه؟" گفت: "به نظرم چون ما دو تا خانم تو ماشین نشستیم، وقتی راننده پیاده می‌شه، معذبه. شاید هم برای راحتی ما پیاده می‌شه!" +: "نه بابا، فکر نکنم!" -: "چرا، جوون‌های خوزستان خیلی بامعرفتن!" ☘نرسیده به مقصد، راننده برای بنزین زدن در پمپ بنزین توقف کرد و از ماشین پیاده شد. جوان دوباره پیاده شد و در همان مدت کوتاه بنزین زدن، همان‌جا کنار ماشین ایستاد. ☘این بار دیگر مطمئن شدم که علت پیاده شدن جوان، حیایش بود و اینکه چون به ما هم به چشم خواهر و ناموس خودش نگاه می‌کرد، دوست نداشت با بودن او در ماشین، ناراحت و معذب باشیم. https://eitaa.com/joinchat/1379663915Ce68dbc3592
تربیت و حکمرانی|مرتضی رجائی
📌چند جمله کوتاه و این همه اثر؟!😲 🔥"ابوالدَّرْداء" مشغول فعالیت‌های روزانه‌اش بود که یک نفر دوان دوا
وقتی صحبت از بلا می‌شود، بیشترمان یاد سیل و زلزله و آتش‌سوزی و سرقت و مانند این‌ها می‌افتیم؛ بدی‌هایی که از بیرونِ خودمان ممکن است به ما برسند. برای در امان ماندن از شرّ همه انواع بدی‌ها برنامه‌ریزی می‌کنیم و حتی برای آن، دست به دعا می‌بریم، جز برای دور ماندن از شرّ یک دشمن درونی. بیشترمان را جدی نمی‌گیریم، در حالیکه در بسیاری از دعاها اولین محور درخواست بنده از پروردگار، در امان ماندن از شرّ نفس است؛ مثل همین دعا که اگر کسی هر صبح و شام بخواند، از انواع بلا و بدی دور می‌ماند: اَللَّهُمَّ اِنّي اَعُوذُبِكَ مِنْ شَرِّ نَفْسي
📌چرا این همه استغفار؟! ☘حتی اگر کمی اهل انس با منابعی مثل مفاتیح الجنان یا دیگر کتاب‌های اعمال و اذکار باشیم، روایت‌های مختلف و متنوع مربوط به تأکید بر استغفار فراوان به چشممان خورده است. ☘بسیاری از علما و بزرگان هم بوده و هستند که در دستورالعمل‌های سلوکی خود، به تداوم بر استغفار سفارش می‌کنند و آن را کلید گشایش همه رزق‌ها، مخصوصاً رزق معنوی می‌دانند. ☘اما راستی، این همه تأکید برای چیست؟ و اساساً این همه استغفار، از کدام گناهان؟ شاید کسی پیدا شود که در دلش یا به زبان بگوید: من که مراقب همه رفتارهایم هستم و هیچ گناه و خطای فاحشی که آن را به یاد داشته باشم، از من سر نزده است؛ من دیگر چرا باید این همه استغفار کنم؟اگر شما هم این‌طور فکر می‌کنید، از همین فکرتان استغفار کنید. استغفار فراوان ما فقط برای گناهان و خطاهایی نیست که خودمان از روی قصد مرتکب شده‌ایم، که خیلی از خطاها از ما سر زده که خودمان متوجه نشده‌ایم یا آن را به یاد نداریم. ☘گذشته از این‌ها، همین که ما خیال کنیم همه دستورات پروردگار را درست و کامل اطاعت کرده‌ایم و کاملاً مطیع اوییم و هیچ حقی از او بر گردن ما نیست، خودش خطای اعتقادی بزرگی است که نیازمند استغفار است. ☘همیشه و در همه حال باید خود را بدهکار حضرت حق بدانیم و در برابر او احساس شرمساری کنیم و از او طلب آمرزش کنیم: استغفر الله ربی و اتوب الیه... https://eitaa.com/joinchat/1379663915Ce68dbc3592
من اگه باشم این‌طور می‌گم: ☘وقتی کسی کاری برای ما می‌کنه، یا ما این کار رو وظیفه‌ش می‌دونیم، یا از سرِ لطف و مهربانی او. ☘اگه اون کار رو وظیفه‌ش بدونیم که برای قدردانی از او احساس وظیفه نمی‌کنیم و حتی اگه تشکر هم بکنیم، می‌ذاریم به حساب ادب و لطف خودمون. ☘ولی وقتی اون کار رو لطف طرف مقابل به حساب می‌آریم، اگه جزو آدم‌های مغرور و طلبکار نباشیم، در برابر او احساس بدهکاری می‌کنیم و دوست داریم یه‌طوری از خجالتش در بیاییم. ☘حالا اگه مهربانی او در حق ما خیلی زیاد باشه و ما هم خیلی او رو دوست داشته باشیم، دوست داریم یه‌طوری کشف کنیم که خودش چی دوست داره و اگه ما چه‌کار کنیم بیشتر خوشحال می‌شه. ☘تو این شرایط، اگه خودش به ما بگه: "من که هیچ توقعی ازت ندارم، ولی اگه می‌خوای کاری بکنی، فلان کار رو بکن"، ما خیلی خوشحال می‌شیم؛ چون زحمت ما رو کم کرده و خودش بهمون گفته چطور می‌تونیم به بهترین شکل ازش تشکر کنیم. راستی، شما چطور جواب می‌دید به این سؤال؟! https://eitaa.com/joinchat/1379663915Ce68dbc3592
📝جشن کرونایی نیمه شعبان در خانۀ یک طلبه (داستان کوتاه) 🧮۸۰۰ کلمه 📆 ۲۲ فروروین ۱۳۹۹ بسم الله 🔰سخنرانی تلویزیونی آقا که تمام شد، همگی صلوات فرستادیم. فرشته آمد جلوی من نشست و گفت: «بابا، حالا که امسال نمی‌تونیم تو روز نیمه شعبان بریم تو جشن شرکت کنیم، بیا خودمون یه جشن برگزار کنیم. شما هم سخنرانی کن!» محمدرضا خودش را انداخت توی بغلم و گفت: «آره بابا، منم مداحی محمود کریمی رو می‌خونم». گفتم: «قبول، فقط اول محمدرضا مداحی کنه». 🔰چند دقیقه بعد فرشته گفت: «پذیرایی آماده است». بعد هم یک صندلی آورد و رویش یک پارچۀ سفید انداخت. محمدرضا رفت روی صندلی نشست و با یک بسم الله شروع کرد: «دل دل نکن ای دل، دست دست نکن ای پا...» 🔰همان‌طور که داشتیم دست می‌زدیم، به این فکر می‌کردم که چه حرفی بزنم تا هم بچه‌ها متوجه بشوند و هم به درد خودم و مادر بچه‌ها بخورد. مداحی محمدرضا که تمام شد، صلوات فرستادیم. فرشته به عنوان مدیر برنامۀ جشن گفت: «حالا نوبت شماست». 🔰روی صندلی نشستم و شروع کردم: «بسم الله الرحمن الرحیم. این روزا همهٔ ما منتظر یه مهمون هستیم، یه مهمون عزیز که قراره بعد از سال‌ها دوری به جمع ما برگرده. کیه که ندونه مهمونی برای خودش آدابی داره؟ کسی که منتظر یه مهمون عزیزه، از مدت‌ها قبل خودشو برای اومدن اون آماده می کنه تا وقتی که اومد، همه چیز اون طوری باشه که او دوست داره...» ـ «مثل اون وقتی که ما منتظر دوقلوها بودیم و داشتیم خودمون رو آماده می‌کردیم!» ـ «آره دخترم، یا مثل اون دفعه که مادرجون داشت از کربلا می‌اومد و داشتیم برای استقبال از خودش و پذیرایی از مهمونا آماده می‌شدیم. حالا ما چکار باید بکنیم تا برای اومدن امام زمان آماده باشیم؟ امام باقر علیه السلام تو یکی از احادیثشون، یکی از این کارها رو به ما یاد دادن. ایشون فرمودن در زمان ظهور امام زمان، شیعیان این‌قدر با هم مهربون می‌شن، که اگه یکی‌شون به پول نیاز داشته باشه، راحت دست می‌کنه تو جیب دوستش و پولی رو که لازم داره برمی‌داره؛ دوستشم از این کار ناراحت نمی‌شه...» 🔰این بار محمدرضا پرید توی حرفم و گفت: «ولی بابا، این کار که دزدیه! یعنی ما شیعیان باید از هم دزدی کنیم تا امام زمان بیاد؟!» فرشته که داشت با سینی آب پرتقال از آشپزخانه بیرون می‌آمد، لبش را گزید و با دندان قروچه گفت: «هیسس، مثلاً سخنرانیه ها! آخه کی وسط سخنرانی سؤال می‌کنه؟» ـ «عیبی نداره بابا جون، ما کلاً سخنرانی مون فرق می‌کنه. ببین، منم فقط یک عبا انداختم رو دوشم و به جای منبر رو صندلی نشستم». فرشته همان‌طور که خم شده بود تا مادرش آب پرتقال بردارد، رو کرد به من و سری تکان داد و چشمکی زد که یعنی: «فهمیدم، چون محمدرضا بچه است، نمی‌خواهی ناراحتش کنی!» فقط دو سال از محمدرضا بزرگ‌تر است، ولی دختر است دیگر. 🔰می‌خواستم جواب محمدرضا را بدهم که فرشته آرام ـ طوری که مثلاً ما نشنویم ـ به مادرش گفت: «برای شما دو تا آب پرتقال آوردم؛ آخه سهم دوقلوها رو هم شما باید بخوری». قند توی دلم آب شد، ولی به روی خودم نیاوردم و رو کردم به محمدرضا: «ببین پسرم، منظور امام باقر علیه السلام این نیست که شیعیان باید از هم دزدی کنن تا امام زمان تشریف بیارن. منظورشون اینه که مثلاً من و همسایه‌ها این‌قدر باید به هم نزدیک بشیم و همدیگه رو دوست داشته باشیم که اگه یکی از همسایه‌ها به پول نیاز داشت، من حتی نباید اجازه بدم خودش بهم بگه، باید خودم بهش کمک کنم». 🔰محمدرضا آرام شده بود و داشت فکر می‌کرد. رو کردم به طرف فرشته و ادامه دادم: «مثلاً دیدید وقتی دسته‌جمعی می ریم بیرون، موقع خرید که می‌شه و ما مردا می‌خواهیم پولش رو حساب کنیم، بیشتر وقتا عمو جواد حساب می‌کنه؟ همیشه هم می‌گه جیب من و شما نداره که!» حاج‌خانم که تا اینجای سخنرانی را فقط گوش کرده بود، گلویی صاف کرد تا تواضعش را به رخ من بکشد که لطف کرده و با آن همه فضل، پای منبر من نشسته است: «مثلاً تو همین سخنرانی امروز، آقا دستور دادن حالا که ماه مبارک رمضان نزدیکه، هر کس که می‌تونه به فقرا و کسایی که به خاطر تعطیلی این روزا مشکل مالی پیدا کردن کمک کنه». 🔰محمدرضا با ناراحتی رو به مادرش کرد و گفت: «منم دوست دارم به دستور آقا سید علی عمل کنم». ـ «خب عمل کن مامان جان، قلکت رو بیار بده بابا، ببره قرارگاه جهادی». ـ «قلکم که خالیه. مگه یادت نیست؟ قبل عید دادیم قرارگاه برای خرید ماسک. تو این چند وقتم که شما خیلی به من پول نداید تا بندازم توش». اشتیاق محمدرضا را که برای ایثار دیدم، گفتم: «عیبی نداره بابا جون، شما قلکت رو بیار، هرچقدر توش پول بود، دوبرابرش رو هم من می‌ذارم روش از طرف شما می دم به قرارگاه». چشمان محمدرضا برق زد. از جا کنده شد و دوید سمت اتاق... https://eitaa.com/joinchat/1379663915Ce68dbc3592
تربیت و حکمرانی|مرتضی رجائی
📝جشن کرونایی نیمه شعبان در خانۀ یک طلبه (داستان کوتاه) 🧮۸۰۰ کلمه 📆 ۲۲ فروروین ۱۳۹۹ بسم الله 🔰سخن
اتفاقی چشمم افتاد به این داستان کوتاه که چند ماه پیش نوشته و در همین کانال منتشر کرده بودم. دیدم قشنگ است (حداقل برای خودم که قشنگ بود)، گفتم بازنشر کنم، شاید شما هم دوست داشتید.
10.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌حتماً شما هم میان‌برنامه‌های را دیده‌اید. 🔰نمی‌دانم برای تولید این یک دقیقه، چقدر هزینه کرده‌اند تا با تبلیغ معماری میدان نقش جهان اصفهان، احساس هویت ملی ما را برانگیزانند. ولی کاش برای نوشتن متن آن هم دقت بیشتری می‌کردند تا شیرینی زبان فارسی بیشتر به کاممان بنشیند و حالمان بهتر شود. 🔰از شما می‌پرسم؛ در جمله "خواندن و شنیدن این قصه‌ها به ما می‌گوید صاحب چه معمارهای خلاق و باهوشی بوده‌ایم..." اشکالی نمی‌بینید؟ مگر ما صاحب این معمارها بوده‌ایم؟ بهتر نبود به جای آن گفته می‌شد: "چه معمارهای خلاق و باهوشی داشته‌ایم"؟ 🔰از این حرف‌ها که بگذریم، حتماً می‌دانید که سرمهندس معمارهای سازنده این بنای تاریخی، یک عالم دینی به نام است؟ 🔰ضمناً پرچم مردم شریف ، مهد فرهنگ و هنر هم بالا.🇮🇷 https://eitaa.com/joinchat/1379663915Ce68dbc3592
✅ ششمین 🔸 با حضور حجت الاسلام مهدیزاده 🔹 با موضوع: "نسبت فضای مجازی با گفتمان دینی"آیا فضای مجازیِ محصول غرب, ذاتا بد است؟ 🕗 پنجشنبه 25 دی ، ساعت 21:30 (لازم بذکر است این موضوع در قالب یک سلسه گفتگو, به تضارب آرا بین کارشناسان در این زمینه می پردازد.) 🔴 در گروه «مطالعات اسلامی فضای مجازی» منتظر حضورتان هستیم.🔽 https://eitaa.com/joinchat/848691226C9d880671d0 ✔️ دفتر مطالعات اسلامی و ارتباطات حوزوی @oisc_majazi @teghtesadi
📌چگونه یک نویسنده رسمی شوم؟! (۱) ✍دوست جوانی که به تازگی وارد کارگاه مجازی نویسندگی تربیتی شده است، در خصوصی به من گفت: "خیلی علاقه دارم نویسنده شوم". ✍چیزهایی گفتم، از اینکه باید نوشته‌های فاخر و متنوع بخوانی، درزمینه درست‌نویسی و ساده‌نویسی آموزش ببینی، و از همه مهم‌تر، باید زیاد بنویسی؛ خیلی زیاد. ✍پرسید: "اگر بخواهم نویسنده رسمی شوم، چه‌کار باید بکنم؟!" راستش، برای نویسنده رسمی شدن، اول باید نویسنده غیر رسمی بود. بیشتر آن‌هایی که نویسنده رسمی‌اند، خودشان هم یادشان نیست نویسندگی‌شان کی رسمیت یافته است. پس بیایید از این حرف بزنیم که چگونه می‌توان یک نویسنده غیر رسمی شد؟! ✍برای این منظور، پیش از هر چیز باید برای خودتان بنویسید؛ فقط برای خودتان. با خودتان قرار بگذارید که تا مدتی، تنها خواننده نوشته‌هایتان خودتان باشید و خودتان. ✍البته در این مدت، مراقب دو آسیب باشید؛ چون در اینجا هم، مثل هر کار خوب دیگری، شیطان با وسوسه‌هایش می‌خواهد جلوی رسیدن شما به هدف را بگیرد. ✍نخست آنکه فکر نکنید چون خواننده نوشته‌تان فقط خودتانید، حق دارید هرطور که دوست دارید و بدون هیچ تلاش و رعایت هیچ قاعده‌ای بنویسید. خودتان، اولین خواننده نوشته‌تانید؛ پس به اولین خواننده‌تان احترام بگذارید، تا کم‌کم مشتری نوشته‌هایتان زیاد شود. ✍دوم آنکه، مراقب باشید خسته و دلزده نشوید. اینکه نوشته‌هایتان را کسی جز خودتان نمی‌خواند، خیلی طول نمی‌کشد؛ به شرط آنکه این دوره را جدی بگیرید و کمی حوصله کنید. پس حواستان باشد که نوشتن را کنار نگذارید تا زودتر به سطحی از کیفیت برسید که بتوانید وارد مرحله عرضه عمومی تولیدات قلمی‌تان شوید. ✍موفق باشید. (این یادداشت ادامه دارد...) https://eitaa.com/joinchat/1379663915Ce68dbc3592
📌خدا رحمتت کند عزیز که حتی در میدان نویسندگی هم می‌توان به شما استشهاد کرد! ☘ما معمولی‌ها که توفیق رویای صادقه نداریم، خواب‌هایمان بازتاب افکار و رویدادهای روزانه‌مان است. ☘دیشب خواب دیدم در میانه گفت‌وگویی با یکی از دوستان، برای کاربرد نادرست چند واژه و تکرار آن‌ها، به او تذکر دادم. ☘این اتفاق خیلی می‌افتد، مخصوصاً وقت‌هایی که مشغول برگزاری یک کارگاه نویسندگی می‌شوم. آخرینِ آن هم امروز بود که آن دوست عزیزی که اشکالش را گرفته بودم گفت: "آدم نمی‌تونه دو کلمه با تو حرف بزنه؛ همه‌ش باید بترسیم الآن از کجای حرف‌هامون می‌خواهی غلط بگیری". ☘کمی بزرگ‌نمایی کرد، ولی راستش این است که آری؛ اشکال می‌گیرم. اگر هم اشکال نگیرم، در درونم خودخوری می‌کنم. ☘القصه، دوستی که در خواب به او اشکال کرده بودم، در همان عالم رویا گفت: "تو هم وقت گیر آوردی؛ ما الآن وسط یه معرکه گیر کردیم و دنبال اینیم که زودتر به نتیجه برسیم، اون وقت تو به چند تا کلمه غلط یا خارجی اشکال می‌کنی". ☘بی درنگ به او گفتم: "معرکه‌ای که ما توش گیر کردیم سخت‌تره، یا میدان جنگ حاج قاسم تو سوریه؟" گفت: "خب معلومه". + مگه نشنیدی که حضرت آقا درباره حاج قاسم گفت: او فرماندهی جنگاور و مسلط بر عرصه نظامی بود، اما در میدان جنگ نیز حدود شرعی را کاملاً رعایت می‌کرد، تا به هیچ کس ظلم و تعدی نشود؛ آن‌هم درحالی که خیلی‌ها در عرصه نظامی اهل احتیاط و رعایت حدود شرعی نیستند (۱۸دی۹۸). ☘دوستم ساکت شده بود و گوش می‌داد. ادامه دادم: "حاج قاسم چون اهمیت و ارزشمندی حدود شرعی رو از عمق جان درک کرده بود، حاضر نبود حتی لحظه‌ای ازشون کوتاه بیاد. ما هم اگه حرف‌های آقا رو درباره زبان فارسی و حفظ و حراست از اون جدی بگیریم، در هیچ شرایطی از درست‌گویی و درست‌نویسی دست برنمی‌داریم". ☘بیدار که شدم، زیر لب گفتم: "روحت شاد حاج قاسم" و تصمیم گرفتم این خواب را بنویسم. در این ، شادی روح و هم‌رزمان شهیدش، مخصوصا شهید صلوات. https://eitaa.com/joinchat/1379663915Ce68dbc3592
ما که سوادمون قد نمیده یعنی چی که "استقلال اقتصادی نیازمند مراوده خارجی است"؟!🤔 همینقدر میدونیم ۸سال پیش که ‎ ادعای "استقلال اقتصادی" نداشت و فقط میخواست اوضاع اقتصاد رو بهبود بده، با ‎ کشتی اقتصاد رو به گل نشوند؛ حالا ‎ که داره با این شعار میاد چی میخواد بشه! خدا خودش رحم کنه. https://eitaa.com/joinchat/1379663915Ce68dbc3592