eitaa logo
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
35هزار دنبال‌کننده
20هزار عکس
4.5هزار ویدیو
16 فایل
حرف ،درد دل و رازهای مگوی زن و شوهری😁🙊 با تجربه ها و رنج کشیده بیان اینجا👥👣💔 ادمین گرامی کپی از پست های کانال حرام و #پیگرد دارد⛔⛔ ♨️- ادمین @Fatemee113 جهت رزرو تبلیغات 👇👇👌 https://eitaa.com/joinchat/1292435835Ca8cb505297
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸 سلام ادمين جان برای آقایی که داستان زندگيشون رو فرستادن،آقای محترم شما باید کلا محل زندگيتون رو عوض کنید وزندگی جدیدی رو شروع کنيد،برای ازدواج ميتونيد از طریق سایت های همسریابی اقدام کنید. شوهر عمم آدم معتادوکارتن خواب بود،عمم تصادف کردو دچار مرگ مغزی شد شوهرش اعضای بدن عمم رو فروخت،ديه گرفت از راننده،همه رو دود کرد،پنج تا بچه بدون سرپرست درست وحسابی،بدون یه خونه ی درست وحسابي،بدون مادر،پسرعمه هام نون خشک ميخريدن،هیچکس باهاشون رفت وآمد نميکرد،به هر سختی بود،گليمشون رو از آب کشیدن،الان اون بچه ها بزرگ شدن و آدمهای سالمی هستن،حتی واسه پدرشون خونه درست کردن تا کارتن خواب نباشه،همه ازدواج کردن اما با غريبه واز یه استان دیگه،ودر زندگی مشترکشون هم موفق هستن شکرخدا،شما امیدتو از دست نده و تلاش کن،اهمیت نده فامیل و همسایه چی ميگن،متني که فرستادین خیلی نگران حرف مردم هستين واز مردم ميگين،مادرتون که قتل عمد نکرده،شما هم که اصلا دخالتی در مرگ پدرت نداشتي پس چرا انقدر خودتون رو عذاب ميدين؟؟حتما پیش یه مشاور خوب بريد و ازش کمک بگیرید مگه آدم میخواد چقدر عمر کنه؟؟واقعا از خدا بخواه انشاءالله خدا همسر خوب،نجیب وبا درک بالا قسمتتون میکنه وشما هم طعم داشتن زندگی خوب و خوشبختی رو ميچشيد در پناه خدا باشيد ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸✨{@ranjkeshideha} ••-••-••-••-••-••-••-••
🌸 سلام علیکم باتبریک حلول ماه ربیع الاول و تقدیروتشکر از شما و کانال خوبتون من یه مشکلی دارم واقعا نمیدونم باید چکار کنم دیگه عصبی شدم و کم حوصله مشکل من اینه که هر چی جمع و جور میکنم و تمیزکاری یه روز هم خونه مرتب نمی مونه😔 مرتب ظرف میشورم باز ظرف کثیف پر سینکه بخدا خسته شدم ، حتی گاهی اوقات میگم این وعده غذا نمی پزم بازم سینک پر ظرف نشسته است ... خدا شاهده بارها فکر کردم یه نیروی ماوراءطبیعی داره مشکل آفرینی میکنه ..‌ کسی راه حلی داره خونه م مرتب بشه... بچه هام کوچیک نیستند که فکر کنید اونا بریز بپاش میکنن ... والا گاهی هم یه کوچولو کمک میکنن وقتایی که غر بزنم و بگم کم آوردم .. اما این خونه هیچوقت مرتب و منظم نیست که نیست با وجودیکه بارها و بارها چند ساعت فقط پای منظم کردن یه اتاق و کمد دیواریش وقت میزارم باز به یه روز و دو روز نکشیده بی نظم و شلخته است‌.. دیگه از خودم و خونه و کار متنفرم ، جوری که دلم میخاد برم به یه خواب عمیقی که بیدارنشم.... خواهشا پیام منو بزارید شاید بانوان باتجربه و کدبانوی ایرانی برام راه حلی سراغ داشتن ایدی ادمین👇🏻🌱 @baharakjan ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸✨{@ranjkeshideha} ••-••-••-••-••-••-••-••
صبح روز شنبه وسط سالن مشغول انجام تکالیفم بودم وپدرم مشغول روزنامه خوندن بود. پدربزرگم وارد سالن شد و مستقیم رفت پیش پدرم نشست و مشغول حرف زدن شدن. مادرم توی اشپزخونه مشغول غذا پختن بود. داداشام کوروش و داریوش توی حیاط ماشین میشستن. خواهرام ندا و نازنین هم مشغول کارای خودشون بودن صدای پچ پچ پدر و پدربزرگ داشت اوج می گرفت. ناگهان پدرم با یک نگاه معنی دار برگشت من و نگاه کردو گفت: پریا که تاج سرمه اونم پسرمونه ما موافقیم با این وصلت... فقط خدا میدونه اون لحظه چه حسی به من دست داد... یعنی کی میتونه باشه که پدرم به این قاطعیت قبول کرده.. حتی بدون این که حتی کوچکترین نظری از من بخواد. نکنه همونی هست که فکر میکنم توی همین فکر ها بودم که پدرم من و صدا کرد: پریا بیا اینجا پدر.. تمام بدنم میلرزید. قلبم میخواست از سینم بزنه بیرون. خیلی میترسیدم خیلی... بلند شدم و با قدمای کوتاه به سوی پدرم رفتم طوری اروم راه میرفتم انگار میخواستم هیچ وقت نرسم.. بالاخره رسیدم. پدرم با صدای آروم گفت پریا بابا بشین باید راجع به یه مسئله حرف بزنیم... پدر شروع به مقدمه چینی کرد که من دیگه باید ازدواج کنم و یه نفر از من خواستگاری کرده که همه موافق هستیم فردا هم با مادرش میان اینجا. گفتم خب کی هست؟؟ پدرم سکوت کرد به چشمام نگاه کرد و با صدای آرام گفت: فریبرز. درست حدس زده بودم خودش بود. دنیا رو سرم خراب شد. هیچ حرفی نداشتم بزنم. حتی نمیتونستم رد کنم چون انگار اونا تصمیمشون گرفته بودن و کاری به نظر من نداشتن. فریبرز پسر عموی مادرم بود اون سرهنگ ارتش بود. وضع مالی خوبی داشت و از نظر ظاهری زبان زد خاص و عام بود. فوق العاده جدی بود ولی 20 سال از من بزرگتر بود. من دختری 16 ساله بودم و اون مردی 36 ساله... خیلی برام سخت بود قبول کردنش همیشه ازش میترسیدم و هرجا میدیدمش سنگینی نگاهش رو روم حس میکردم. مادر، پدر و پدربزرگم خیلی خوشحال بودن و اصلا براشون مهم نبود من چه قدر عذاب میکشم. صبح روز بعد همه در تکاپوی خواستگاری بودن و من کنج اتاق گریه میکردم. هیچ راهی نداشتم دلم میخواست زمین دهن باز کنه من و بخوره. سه چهار ساعت از سرجام تکون نخوردم و گریه کردم تا اینکه مادرم وارد اتاق شد و من و توی اون حال دید و شوکه شد. دو دستی زد توی صورت خودش و گفت: این چه حال و روزیه دختر پاشو به سرو وضعت برس یکم الان مهمونا میان فریبرز نباید تورو اینطوری ببینه. درسته اونا بیشتر نگران فریبرز بودن تا من. خدایی نکرده نظرش عوض نشه.. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸✨{@ranjkeshideha} ••-••-••-••-••-••-••-••
❣ سلام من همون اقایی ام که گفتم واسه خرجی مادرم از خوراکی بچه هامم میزنم گفتم مادرزنم و مادرم هردو پیرن و ما هردو تک فرزندیم پدرامون فوت شده من ماهی 1 میلیون به مادرم میدم ولی به مادرزنم هیچی نمیدم همسایه ها و کمیته امداد کمکش میکنن. من اونشب که پیام دادم به شما قبلش با خانمم سر همین موضوع بحث داشتیم دعوا بالا گرفت من عصبی بودم از کلمات درستی استفاده نکردم شرمنده من تک به تک پیام هارو خوندم از همه ممنونم که وقت گذاشتن و منو راهنمایی کردن ادمین به ما گفتن مادر خانمت و مادر خودت برن تو یه خونه زندگی کنن و خونه دیگه رو اجاره بدن ماام همین کارو کردیم خونه مادرم رو گذاشتیم واسه اجاره مادرم قراره بره پیش مادر خانمم باهم زندگی کنن که تنها ام نباشن اجاره خونه هرماه قرار شد بیاد به حساب من منم یه مبلغی خودم بزارم روش برم واسه يخچال و خورد و خوراکشون خرید کنم. ممنونم از دوستان واسه نظرات و پیشنهاداته عاقلانتون دمتون گرم. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 سلام ادمين جان برای آقایی که داستان زندگيشون رو فرستادن،آقای محترم شما باید کلا محل زندگيتون رو عوض کنید وزندگی جدیدی رو شروع کنيد،برای ازدواج ميتونيد از طریق سایت های همسریابی اقدام کنید. شوهر عمم آدم معتادوکارتن خواب بود،عمم تصادف کردو دچار مرگ مغزی شد شوهرش اعضای بدن عمم رو فروخت،ديه گرفت از راننده،همه رو دود کرد،پنج تا بچه بدون سرپرست درست وحسابی،بدون یه خونه ی درست وحسابي،بدون مادر،پسرعمه هام نون خشک ميخريدن،هیچکس باهاشون رفت وآمد نميکرد،به هر سختی بود،گليمشون رو از آب کشیدن،الان اون بچه ها بزرگ شدن و آدمهای سالمی هستن،حتی واسه پدرشون خونه درست کردن تا کارتن خواب نباشه،همه ازدواج کردن اما با غريبه واز یه استان دیگه،ودر زندگی مشترکشون هم موفق هستن شکرخدا،شما امیدتو از دست نده و تلاش کن،اهمیت نده فامیل و همسایه چی ميگن،متني که فرستادین خیلی نگران حرف مردم هستين واز مردم ميگين،مادرتون که قتل عمد نکرده،شما هم که اصلا دخالتی در مرگ پدرت نداشتي پس چرا انقدر خودتون رو عذاب ميدين؟؟حتما پیش یه مشاور خوب بريد و ازش کمک بگیرید مگه آدم میخواد چقدر عمر کنه؟؟واقعا از خدا بخواه انشاءالله خدا همسر خوب،نجیب وبا درک بالا قسمتتون میکنه وشما هم طعم داشتن زندگی خوب و خوشبختی رو ميچشيد در پناه خدا باشيد ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸✨{@ranjkeshideha} ••-••-••-••-••-••-••-••
🌸 سلام به همه دوستان لطفا پیام منو بخونید و به من کمک کنید چند ماه مادرم مریض حاله و من مجبورم هفته ایی ۴ بار برم بهش سر بزنم کارهارو بکنم غذا بپزم یه خواهر دارم اما چون بچش کوچیکه فقط روز جمعه میاد و عروسمون هم که هر ماهی یک بار یک ساعت میاد و میره کلا کارهای مادرم با من شده واصل جریان از این که پدرم طبقه بالاشو داده کرایه به یه خانواده که دوتا پسر دقلو دارن و یک سال از پسرم بزرگترن یعنی ۹ سالشونه هر وقت میرم اینقدر در و میکوبن زنگ میزنن به زور میان داحل با پسرم بازی کنن چند بار به مادرشون تذکر دادم که من پسرمو نمیزارم بخاطر کرونا با کسی بازی کنه ایندفعه مادره شروع کرد هی امدن جوری که اسایش نزاشته بخدا مجبور میشیم ایفونو بکشیم هیچ صدایی از ما در نیاد که دست بکشه از زنگ زدن صد بار گفتمش مادرم مریضه و ما کلا رفت و امدی با کسی نداریم میترسیم برای مادرم فایده نداره صبح زود میاد زنگ ایفونو میزنه مادرم قرص ارام بخش میخوره بیجاره میزاره اضطراب بگیره بعد میاد یک ساعت بچه هاشو که پیش فعالن و بی ادب و فضول ول میکنه میره تا ظهر ساعت دو سه ظهر مادرم هر چی میخواد بندازه بیرون فایده نداره حتی گوش مادرمو میگیرن بیچاره مادرم نمیتونه از دستشون گوشی رو بگیره وحشتناک اذیت میکنن بعد یکی دوبار برخورد کرد مادرم الکی مادره میاد گریه که چکارشون کنم باز همون رفتارها بخدا میرم خونه مادرمو تمیز میکنم میان با پاهای کثیف دستای کثیف تن و بدن بوی عرق ما اهواز هستیم و اینجا بو میگیره بدن زود باز مجبور میشم تولت بشورم حیاط بشورم میان از رو در میپرن در حالو باز میکنن بعد اب اصلا نمیرن خونشون بخورن همش مادرمو اذیت کردن یا زنگ یا درو اینقدر با سنگ میکوبن ده بار برخورد کردیم اما مادره کلا اینهارو ول کرده تو کوچه واصل تو خونه نیست هر وقت رفتم شکایت بچه هاشو بکنم نبوده قبل امدن شوهره میاد بابام چند بار به شوهره گفت مرده گفت من دیگه نمیزارم اما انگار نه انگار و تا برج ۳ هم قرار داد دارن یک بار اینقدر پسرمو زد بعد مادرش ایستاده بود من بزور پسرمو از چنگ بچه در اوردم مادره حتی نگفت نکن بهم میگه بزار پسرت مرد بشه بعد بچش رفت تو اتاق درو قفل کرد مادره هم ول کرد رفت گوشی پسرمو هم دستش بود بچم گریه درو از بس زدم باز نمیکرد با عصبانیت رفتم گفتم بیا بچتو جنع کن گفت بزار باباش بیاد که ادبش کنه و تا دو ساعت بعدش در نیومد که با سیاست درش اوردم بعد گوشی رو گرفتم حمله کرد با لگ منو زد بخدا خسته شدیم مادره بیشعوره مادرم مریضه نمیتوتم دعوا راه بندازم زنه میره در وقفل میکنه بچه هاش و مثل سگ ول کرده تو خیابون باورتون نمیشه دوست مادرم مال ۵ تا خیابون اونورتره امد نذری اورد دیدشون گفت وای اینا اینجا هستن کلا تو محل مردمو روانی کردن مادره هم بی ادبه باش حرف بزنی ول میکنه میره بچه هاشو جمع ننیکنه سنگ پرت میکنن تو خونه ماشین بابام هستش میگن باز کنید وگرنه سنگ‌میندازیم ما هم خانواده ایی هستیم که صدامونو کسی نشنیده زنه هم بی حیاست مثلا با تاپ شلوارک میاد تو حیات خونه بابام وقتی در بازه میگه توکوچه نگاه کردم کسی نبود سریع امدم بهش میگم زشته من مادرم حافظ قران و اصلا این رفتارهارو قبول نداره ازش خواهش کردم فایده نداشت برخورد کردم گفتم شوهرم ممکنه بیاد پدرم هست بهم میگه مرد که نجیب باشه نگاه نمیکنه اگه نجیب نباشه بزار سیر بشه زن بی ادبی بخدا همسایه ها چیزهایی دیدن و میگن اما باز مادرم میگه ما ندیدیم نمیشه تهمت زد اصل هم پدر مادرم حقشونو میخورم اما نه بحث میکنن نه دعوا بی ازارن و برای همین نمیتونن حریف این زن بشن لطفا راهی بگید که دعوا نداشته باشه چونواقعا ابرومون میره واین زن بد دهن نمیشه باش دعوا کرد ایدی ادمین👇🏻🌱 @baharakjan ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸✨{@ranjkeshideha} ••-••-••-••-••-••-••-••
روز بخیر 🌻🌞 🌱 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸✨ ⎾@ranjkeshideha ⏌ ••-••-••-••-••-••-••-••
💚❤️ 🎗فروردین 🦋 خوش‌بین و امیدوار باشید. هرگاه احساس کردید که پر انرژی و مثبت‌اندیش هستید، زمان مناسبی است که کار جدیدی را آغاز کنید. 🎗 اردیبهشت 🦋 در مورد رفتارهای دیگران زود قضاوت نکنید. رفتارها و گفته‌های دیگران را در ذهن‌تان نگه دارید و بعد راجع‌به آنها نتیجه‌گیری کنید. 🎗 خرداد 🦋 شما پر انرژی هستید و در زمینه‌های بسیاری فعالیت می‌کنید. بهتر است کمی دامنه‌ی فعالیت‌های خود را محدود کرده و همه‌ی تلاش‌تان را در یک زمینه سرمایه گذاری کنید تا نتیجه‌ی بهتری بگیرید. 🎗 تیر 🦋 رازدار باشید. بهتر است برخی از مسائل را تا زمانی که وقت افشا کردنشان فرا نرسیده است پیش خود نگه دارید. برخی از مسائل را به هیچ وجه نباید با کسی در میان بگذارید. 🎗 مرداد 🦋 اگر مدتی است روابط اجتماعی‌تان کم شده است، سعی کنید دوباره به اجتماع برگردید. دیگران جذب مهربانی روحیه با نشاط شما می‌شوند. 🎗شهریور 🦋 مدتی تحت‌فشار بوده و خسته شده‌ای و احتياج به کمی استراحت داری. باید فرصتی بیابی تا خستگی‌ها را از تن به در کرده و با آرامش و انرژی به برنامه‌های بلندمدت فكر كنی. 🎗مهر 🦋 شما بسیار جاه‌طلب هستید. بهتر است قبل از اینکه مشکلات و سختی‌های نامطلوب، سد راهتان شود و در نیمه‌ی راه متوقفتان کند، خودتان دست از جاه‌طلبی بردارید. 🎗 آبان 🦋 بهتر است بر اعصابت مسلط باشید و آرامشت را حفظ كنید. آنگاه بهتر می‌توانيد فکر کنيد و تصميم بگيريد. هيچ وقت با فکرهای آشفته دست به کار جدیدی نزنيد. 🎗 آذر 🦋 بايد بررسی كنی كه چه كاری با روحيه و استعداد تو هماهنگی دارد سپس در آن كار تخصص پيدا كنی تا از نظر مالی به سطح بالایی برسی. 🎗 دی 🦋 برای سلامت ذهن و جسمت به آرامش، تفريح و خواب كافی به يک اندازه نيازمندی. از كارها يا افرادی كه تو را دچار استرس می‌كنند نیز دوری كن 🎗 بهمن 🦋 امروز در اوج حوادث قرار داری و این نشانه‌ای از رسیدن به آگاهی معنوی و باتجربه شدن است. 🎗اسفند 🦋 شما در اواخر روز سرحال‌تر می‌شوید. امروز این انگیزه را دارید که در نگرش‌های جدی خود تغییراتی ایجاد کنید و کارهای لذت‌بخش‌تر و هیجان‌انگیز‌تر انجام دهید.   ─┅─═ঊঈ♥️ঊঈ═─┅─ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸✨{@ranjkeshideha} ••-••-••-••-••-••-••-••
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
#داستان_زندگی ❣ #بخش_اول صبح روز شنبه وسط سالن مشغول انجام تکالیفم بودم وپدرم مشغول روزنامه خوندن ب
عصر شد و فریبرز با مادرش اومدن. با سینی چایی رفتم دیدنشون حتی یک لحظه هم نتونستم به فریبرز نگاه کنم. حس میکردم خیلی ازش بدم میاد. بزرگ ترها نشستن به گفت و گو و همه موافق بودن هر لحظه منتظر بودم بابام از منم نظرم و بپرسه ولی اصلا این کار و نکرد. اونا حتی تاریخ عقد و عروسی رو هم معین کردن. خیلی زود حتی زودتر از اونی که من حتی وقت فکر کردن داشته باشم... بالاخره روز موعود فرا رسید روز عقد. خانواده توافق کرده بودن یه مجلس ساده بگیرن واسه عقد یعنی عروسی هم نگیرن. باورم نمیشه حتی من یه مجلس عروسی هم نداشتم. صبح روز عقد بیدار شدم و رفتم پیش زن همسایمون که تا حدودی ارایشگری بلد بود.. شروع به اصلاح کردن صورتم کرد. ارایشم کرد و موهام و درست کرد. وقتی تموم شد خودش ماتش برده بود از زیبایی من و همین طور خیره شده بود به من. خیلی عوض شده بودم هیچ وقت دست به صورت و ابروهام نزده بودم و ارایش نکرده بودم. لباس نباتی رنگ بلند پوشیده بودم که با گلهای توی موهام همخوانی داشت. قرار بود فریبرز بیاد دنبال من با هم بریم توی مجلس. ساعت 7 زنگ در زده شد، با ترس و استرس یکی یکی پله ها رو رفتم پایین درو باز کردم فریبرز بود با یونیفرم نظامیش، ستاره های روی شونش زیر نور افتاب برق میزدند، به یونیفرمش افتخار میکرد و میخواست لباس عقدش هم همین باشه. بوی عطرش همه فضارو پر کرده بود. من و دید نمیتونست یک لحظه از من چشم برداره دست و پاش گم کرده بود ادمی که انقدر جدی و ارتشی بود اشک تو چشماش جمع شده بود. دست من و گرفت و سوار ماشین کرد بدون اینکه ماشین روشن کنه مدتی خیره شده بود به جلو بعد رو کرد به من گفت: پریا من عاشقتم..میدونم شکه شدی ولی قول میدم خوشبختت کنم. همین چندتا کلمه یه ارامش خاصی بهم داد. تصمیم گرفتم حالا که این قضیه پیش اومده یه فرصت بهش بدم. با هم وارد مجلس شدیم و همه شروع کردن به دست و کل زدن. تمام شب نگاهم به فریبرز بود و دیگه حس بدی بهش نداشتم. سعی میکردم قبولش کنم دیگه شوهرم شده بود... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸✨{@ranjkeshideha} ••-••-••-••-••-••-••-••
❤️ سلام گلم چند تا پیام فرستادم نفرستادین گروه لطفا اینو بزارین من۴سال عروسی کردم و شوهرم خودش طبقه بالای پدرشو با هزینه خودش ساخته و داریم توش زندگی میکنیم ولی چه زندگیی؟؟؟کلا مشترکه از پاسیون ک تو سالن هست کلا صدا بالاو پایین میشه حتی کوچیکتری صدایی فکرشو کنید اینگار کنار هم نشتیم حتی صدای اروم صدای ظرف شستن ۴تا برادر شوهر ک یکیشون مجرده و از شوهرم بزرگتره ودوتا خواهر شوهر دادم ک وقتی میان خونه باباشون من حتی یه لحظه اسایش ندارم، تو راه پله ما یه دستسویی برا مادرش و پدرش درست کردن ک راهپله هم مشترکه... اینا گفتم ک اصلا کسی با این شرایط خونه مارو نمیخره و شوهرمم حاضر به جـا به جـایی نیست میگه زحمت کشیدم نمیرم جایی ولی من واقعا افسرده و روانی شدم،دوستان تورو خدا اگر چله ای ،ختمی یا ذکری بلدین ک جواب گرفتین ازاش بگید من بخونم ک شوهرم راصی بشه بریم از اینجا اگر چله هست لطفا طریقشه خودتون بگید تو اینترنت سر در نمیارم سرج کنم،اینم بگم خانوادش بخصوص خواهراش و مادرش اصلا نمیزارن ک شوهرم از اینجا بره و شوهرم بحرفشونه ای وسط منو پسر سه سالم دادیم زجر میکشیم یه دعایی ،چله ای ک خودتون ازاش جواب گرفتین بهم بگید لطفا برا حل مشکلم اگر زحمتتون نیست یه صلوات هدیه کنید به امام زمان 💚💚💚💚💚💚💚 سلام خسته نباشید ممنون از کانال خوبتون.میخواهم یه کم با اعضا کانال درد دل کنم بلکه سبک بشوم. مادر شوهرم خیلی داخل زندگیم دخالت می کند روزی سه چهار زنگ میزنه چه خوردین کجا رفتین که بهتون زنگ زده کی آمده خونه تون. بچه ها چی کار می کنند چی میگن. به خدا خسته شدم شوهرم ناشنوا هست نمی تونه حرف بزنم من باید جوابش بدم. پسرم دوست نداره باهاش صحبت کند. شوهرم با بچه هام خیلی دوست دارم ولی وقتی دخالت می کند دیگه خسته میشم. هرجا بخوای بری باید دخالت کند ده بار زنگ میزنه. شوهرم با این که ناشنوا خودش همه چیز بلده همه جا میره فرهنگی هستش. 6 سال کنارش زندگی کردم اینقد سختی کشیدم که نگو حتی داخل سرما زمستان آبگرمکن خاموش کرد. به روح حاج قاسم من بدجنس نیستم تا مادرم زنده بود هوا مادرشوهرم بیشتر داشتم الان هر چه که درست کنم خوبشو میدم بهش مادرشوهرم از لحاظ مالی بهمون کمک می کند ولی از جونمون درش میاره. الان مستقل شدم خودم با زحمت بسیار خونه ساختم با دوتا بچه کوچک. توراخدا خوب راهنمایی کنید چطوری باهاش برخورد کنم دخالت نکند وناراحت نشه.31 ساله هستم ولی انگار 40 ساله شدم. ایدی ادمین👇🏻🌱 @baharakjan ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸✨{@ranjkeshideha} ••-••-••-••-••-••-••-••
🍁 از بچگى عاشق موتور بودم هنوز موتورِ آبیِ پدربزرگ یادم است و لحظه شمارى برای آخر هفته‌ها که روی موتورِ خاموش بنشينم و فقط گاز بدهم، که با دهانم صداى موتور در بیاورم و توی خيال لابلاى ماشین‌ها ویراژ بدهم. بزرگتر که شدم تصویر این آرزو هر بار که عزیز مي‌گفت " امنیت ماشین به هزارتا موتور می‌ارزه، هيچوقت موتور سوار نشو مادرجون " کم‌رنگ و پر‌رنگ می‌شد اما این روياى من بود و از سرم نمی‌افتاد... چند وقت پيش بالاخره موتور خريدم. درست انگار سوارِ روياهايم شده بودم. توی خيابان‌ها مي‌چرخيدم، گاز می‌دادم؛ گازهای واقعی و صدای موتور این‌بار از توی لوله آهنی اگزوز از لا‌به‌لای شلوغی‌ شهر می‌پیچید توی گوش‌هايم و به من حس پرواز می‌داد.   هر كس مرا می‌دید، مي‌گفت " بدون كلاه رانندگى نكن! " اما من گوش‌ام بدهکار نبود، با كلاه احساس خفگى مى كردم. حالا که روی آرزوهايم سوار بودم دلم می‌خواست عوض تمام تابستان‌های داغی که روی موتور بی‌حرکت گذشت؛ نسیم خنک این پرواز، قشنگ بخورد به صورتم. يک شب زنگ زدم به خواهر كوچكترم، گفتم" بريم موتور سوارى؟ " انگار کودکیِ خودم بود وقتى ترک موتور سوار شد، محكم مرا چسبيد و گفت " بزن بريم! " به خاطرِ خواهرم، آرام از كنارِ خيابان می‌راندم و ماشین‌ها با سرعت از کنارمان می‌گذشتند. یک آن دست‌هايش را محکم‌تر دور کمرم حلقه کرد و گفت " يه خواهشی بكنم؟ " گفتم " تو جون بخواه " -ميشه "به خاطر من" كلاه سرت بذارى؟ صورت نمکیِ قشنگش را نمی‌دیدم ولی اين جمله‌اش مثل بمب توی سرم صدا کرد. گفتم  " حتماً، از فردا، قول مى‌دم، به خاطر تو؛ فقط "به خاطر تو" تمام مدتی که با آرزويم توی شهر می‌چرخیدم و شاید آرزویی که دور کمرم حلقه بسته بود، در این فکر بودم که آدم‌ها يک وقت‌هايى در زندگى برای ادامه راه دنبال بهانه مى گردند، دنبالِ دليلی برای بقيه‌ى مسير، دنبالِ یک صدا که بگوید؛ "به خاطرِ من" آدم‌هاى سيگارى شايد دنبال يک "به خاطر من نكش"؛ شايد هم مثل همان وقت که "به خاطرِ" كسى کشیده‌اند. من فکر می‌کنم دنيا روى "خاطرِ" آدم‌ها می‌چرخد خاطری بسیار عزيز، و شاید هم خاطری که خاطره شده ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸✨{@ranjkeshideha} ••-••-••-••-••-••-••-••
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
#دردو_دل_اعضا 🌸 #پرسش سلام به همه دوستان لطفا پیام منو بخونید و به من کمک کنید چند ماه مادرم مریض
🌸 سلام به همه .درمورد اقایی که به مادرشون کمک می کنن .منم مادرم .درک می کنم .افرین بشما که راه درستی پیدا کردی که دو مادر تنها نباشن و همینطور درامدی داشته باشن .خدا اجرت بده پسرم حق یارت 🌸🌸🌸🌸🌸 سلام دوستی که از همسایه ناراحتید واقعا غیر قابل باوره.این دیگه چجورشه ولی اگر بقیه محله هم شاکی ان شکایت بنویسید همه امضا کنن بدید کلانتری اینطور راحت از محل بیرونشون میکنن اینطورفقط شما شاکی نبودید تاکیدم بکنید خطرناکن.خسارت میزنن تاحدالامکان اسامی کل محله باشه باز از کلانتری کمک بگیرید تو نوع نوشتنه شکایت 🌸🌸🌸🌸🌸 درمورد اون خانمی ک‌گفتن مادرشون مریضه و اجاره نشینه بدجور بدی دارن. وای وای خیلی بدهس بندازینشون بیرون از خونه اینا دیگ کی هسن چقد بی چشم رو وای .قولنامه رو فسخش کنید بندازینشون بیرون 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 باسلام خسته نباشید راه حل من برای خانمی که گفته بودن خونه شون همیشه محل جنگ هست به نظرمن باهمسرتون برین به یه روانشناس روانشناس مشکلتونو حل میکنه .امیدوارم زندگیتون خوب بشه 🌸🌸🌸🌸🌸 سلام و وقت همگی بخیر درمورد خانومی که گفتن مستاجر مادرشون با بچه هاش خیلی اذیتشون میکنه شماباید حتما قانونی اقدام کنیدیه استشهادیه محلی جمع کنید و قانونا مجبورشون کنین خونه رو تخلیه کنن همسایه هاهم که بیشتراز شماازشون شاکی هستن حتما همکاری میکنن. این که نشد زندگی براتون ساختن. راه دیگه ای ندارین جز شکایت کردن. 🌸🌸🌸🌸 سلام دعا به جهت همسایه بد بعد از نماز مغرب و عشا دو رکعت نماز بخون وبعد این آیه یاشدیدالمحال یااذللت بعزتک جمیع ما خلقت اکفنی شرفلان بماشءت وبه جای فلان نام همسایه را می بری اگه کنجهای معنوی دارید آیه توی کتاب کنجهای معنوی بخونید انشالله از همسایه بد نجات پیدا کنید ممنون از ادمین 🌸🌸🌸🌸🌸 سلام درجواب اون خانمی که مستاجر مادرشون اذیت میکنه و بچه هاش شیطونن بگو خودم میخوام بیام طبقه بالا خونه مادرم تا همیشه کنارش باشم و مواظبت کنم ازشون تا خونه را خالی کنن 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 سلام به همه دوستان خواهر عزیز شما هم که فرمودید هرچه تمیز میکنم باز خانه مرتب نیست دقیقا مشکل من را دارید من اصلا از شلختگی متنفرم دوست دارم همیشه خانه وزندگی مرتب باشه وگرنه اعصابم داغون میشه وآرامش ندارم با وجودی که نه رفت وآمدی داریم نه پرچمعیت هستیم نه بچه کوچیک فقط خودم ومادرم اما باور کردنی نیست هرگز از صبح که بلند میشیم هر دو تا ظهر روی زمین نمبشینیم داعم در حال جمع وجور کردن حتی من بخاطر اینکه دونفر هستیم برای دو روز ناهار درست میکنم اکثر شبها حاضری هر روز دوبار حیاط جارو میکنم اما انگار نه انگار که شستم وجارو زدم بقول مادرم این خانه جن داره که این همه دونفری حمالی میکنیم اما تمیزی نداره البته بگم خانه ما کلنگی نیست که بگم آره چون قدیمی وکلنگیه تمیزی نداره اتفاقأ خانه ما دیوارهاش هم سرامیک هست اما هرچه جمجور میکنیم بعد چند ساعت انگار که هیچکاری نکردیم نگران نباش خواهر جان منم مشکل شما را دارم 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 سلام. درباره خانمی که میگه خونم شلختس و همیشه سینکم پر ظرفه . میخواستم بگم اگه وسعتون میرسه ماشین ظرفشویی بخرید . یکی از اشناهامون داره با اینکه تعدادشون زیاده اما بالاخره از بابت ظرف ها خیالش راحته . حتی مهمونم میاد دیگه فکر ظرف ها رو نداره و خب وقتی ظرف شستنت اینطور باشه وقت اضافه میاری و اینکه خونه رو یه دور کامل مرتب کنید و بعدش هرجا یا هرچیز دیدی نامرتبه یا تو خونه افتاده بلافاصله مرتبش کن و بزار سرجاش تا رو هم تلنبار نشه. امیدوارم کمکت کرده باشم.😘
روز بخیر 🌻🌞 🌱 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸✨ ⎾@ranjkeshideha ⏌ ••-••-••-••-••-••-••-••