فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید محسن حمیدی، به روایت هیمنز داویدیان
@rasta_isf_1401
🔸آچار فرانسه
حکم آچار فرانسه را داشت. هر چیزی لازم داشتیم، تعمیری، کاری اگر بود محسن جور میکرد. دهپانزده سال پیش به خاطر ساخت و ساز و تعمیر مسجد، پایگاه تعطیل شد. سابقه آشنایی من و محسن از پایگاه بسیج بود. چند سال پیش محسن و چند نفر دیگر دوباره پایگاه را راه انداختند. محسن، توی باتریسازی آقای مسائلی شاگردی میکرد. آقای مسائلی رئیس پایگاه بود. تا یاد دارم همیشه محسن همه کارهای مغازه را میکرد. زحمتکش بود و سرش به کار و زندگی. شبهای جمعه پایگاه مسلح داشتند. با چند نفر دیگر از بچهها میرفتند گشتزنی توی منطقه. چندسالی میشد که دیگر اسلحه نمیدادند برای گشت. این بار هم، گشت آخرش بود؛ بدون اسلحه.
▪️راوی: محمدامیر کمالینژاد، متولد1363، خدمات فني تایپ و تکثیر
🖋نگارش: فائزه درهگزنی
#شهید_محسن_حمیدی
#شهید_۲۵_آبان
#حسینیه_هنر_اصفهان
#رستا
@rasta_isf_1401
تولدت مبارک آقامحسن😌🍃
🔸محسن حمیدی
تولد: ۲۹ آبان ۱۳۶۱، محله الیادران اصفهان
تولد دوباره : ۲۹ آبان۱۴۰۱، گلستان شهدای اصفهان
@rasta_isf_1401
🔸مرخصی
چشمم که به صفحه شبکه خبر افتاد، شوکه شدم. یزد بودم. چند روزی رفته بودم مسافرت. حمیدی و کریمی را دورادور میشناختم؛ از فتنه ۸۸. از همان موقع، هر بار آتش فتنه روشن شده بود، کنارشان، با اغتشاشگرها مقابله میکردیم. دیدن نوار مشکی کنار عکسشان از قاب تلویزیون، خیلی سخت و دردناک بود؛ خیلی.
همیشه دغدغه برقراری امنیت را داشتند، همین شد که امروز چند ساعتی مرخصی گرفتم و آمدم تشییع...شاید من هم به آرزویم که شهادت است، برسم...
راوی: کاظمیان، متولد ۱۳۶۱، کارمند اداره برق
🖋نگارش: فائزه سراجان
#روایت_اول
#شهید_محسن_حمیدی
#روایت_سرای_تاریخ_شفاهی_اصفهان
@rasta_isf_1401
🔸دست خالی
نزديك غروب بود كه رسيديم فلكه نگهباني. از هشتبهشت میآمدیم. از دكتر برميگشتيم. تقریباً نه و نيم شب بود. يكهو دیدیم که شلوغپلوغ شد. شیشههای ماشين را داديم بالا. ترمز كرديم و پارك كرديم کنار خیابان که قاطی اغتشاشگرها نشویم.
دختربرادرم همراهم بود. گفتم: «اصلاً تکون نخور تا ماشین حرکت کنه.»
منتظر بوديم تا راه باز شود و حركت كنيم. بسیجیها که دیدند شیشههایمان بالاست و ترسیدیم، راه باز کردند كه برویم سمت خانه. تا وقتي كه ما بوديم، نه شليكي بود و نه اتفاقي. بسیجیها نه تفنگی داشتند و نه اسلحهای. فقط باتون دستشان بود. شاکی شده بودم كه اينها چطور ميخواهند دفاع کنند. چه جوری قرار است با دست خالي دفاع کنند؟ اینها باید تفنگ داشته باشند تا وقتي یکی آمد بیرون و شلیک کرد، بتوانند دفاع کنند از خودشان. ما به سلامت رسيديم خانه. بعداً از برادرم شنيدم که این اتفاق افتاده.
راوی: رقیه ضیائی،38ساله، خانهدار، ساكن خمينيشهر
♦️ حجله #شهید_اسماعیل_چراغی در محل شهادتش در فلکه نگهبانی.
@rasta_isf_1401
🔸غذای ارزان
گاهی اوقات اوستایمان پول میداد میگفت بروید غذا بگیرید.
من و بچهها میرفتیم چلوکباب میخریدیم. محسن ولی همیشه یک غذای ارزان میگرفت.
میگفت: "غذای گرون خواستم بخورم باید با کارت خودم بگیرم، حالا امروز که با مغازه است باید یه غذای ارزون بگیرم."
از آن طرف، برای دیگران بخشنده بود و دست و دلباز. با محسن که میرفتیم بیرون بهمان خوش میگذشت. اینجا صبحها که میآییم سرکار، هر وقت بچهها بخواهند با هم صبحانه بخورند، چون تعداد بالاست هزینه را بین هم تقسیم میکنند. محسن امّا روزهایی که پول در جیبش بود خودش میرفت حلیم و عدس یا نان و پنیر میخرید برای همه.
حتی اگر کسی دیر میآمد، سهمش را میگذاشت داخل کمدش که بعد بیاید بخورد.
👤راوی: ابوالفضل جعفری (معروف به ستار)، متولد ۱۳۷۱، شاگرد خدمات برق اتومبیل
🖋نگارش: مائده ارسطویی
#شهید_محسن_حمیدی
#رستا
@rasta_isf_1401
🔸️تهدید کرده بودند...
صبح پنجشنبه بود که اسم محمدجواد افتاد روی صفحه موبایلم. صدایش درنمیآمد. محمدجواد و محسن را سالها بود که میشناختم. پرسیدم چی شده جواد؟
_محسن، داداشم، دیشب توی پایگاه روبهروی مسجدالمحمود خانه اصفهان بوده، از پشت اومدند و همه رو بستند به رگبار، یه تیر از کمر خورده به قلبش و یکی هم به سرش. رسوندنش بیمارستان کاشانی برای احیا، اما فایده نداشت.
میگفت با یک کلاش آمدند و همه را ریختند روی زمین. نزدیک ده نفر مجروح شدند و دوسه نفر شهید. برای این سه روز مغازهدارها را تهدید کرده بودند. با قمه و قداره آمده بودند سروقتشان که اگر نبندید فردا مغازهتان جلوی چشمتان میسوزد. محسن و بچههای بسیج هم رفته بودند گشتزنی و مراقبت؛ همینطور با یونیفرم بسیج، بیاسلحه.
👤راوی: محمدامیر کمالینژاد، متولد1363، خدمات فنی تایپ و تکثیر
✍نگارش: فائزه درهگزنی
♦️عکس حجله شهید محسن حمیدی در محل شهادتش در فلکه نگهبانی خانهاصفهان.
#شهید_محسن_حمیدی
#شروع_درگیری
#شروع_اغتشاش
#تشییع
#خبر_شهادت
@rasta_isf_1401
🔸️تکرار تاریخ
از این ماجراها زیاد دیدهایم. یک زمانی هم رجوی و بنیصدر خیال کردند میتوانند کاری کنند ولی دیدیم که خودشان گول خوردند. خبر شهادت را همان شب از تلویزیون شنیدم. توی خانه راه میروم، برایشان سینه میزنم و گریه میکنم. دلم حتی برای بچهها و جوانهایی که گول خوردند و با دشمن همصدا شدند هم میسوزد.
👤راوی: اعظم انصاری، متولد۱۳۳۳، بازنشسته آموزش و پرورش
✍نگارش: فائزه سراجان
#شهید_محسن_حمیدی
#شروع_درگیری
#شروع_اغتشاش
#تشییع
#خبر_شهادت
@rasta_isf_1401
🔸️خداحافظ رفیق
چهارشنبه شب منزل پدرشوهرم بودیم. خانهشان محله ملکشهر است. آخر شب بود گوشی شوهرم زنگ خورد. رنگ از رویش پرید. پرسیدم کی بود؟ چیشده؟ شنیده بودم آن شب بعضی جاها درگیریهایی شده.
_حمیدی و کریمی رو شهید کردن.
بغض نگذاشت توضیح بیشتری بدهد. همه گرفته و ناراحت رفتیم سراغ اخبار و شبکههای اجتماعی. از رفقای شوهرم بودند. امروز هم با شوهرم آمدیم تشییع. دختر نوجوان دهه هشتادیام هم مدرسه بود وگرنه با ما میآمد.
👤راوی: خانم سعادت، خانهدار، متولد ۱۳۵۵
✍نگارش: فائزه درهگزنی
#شهید_محسن_حمیدی
#شروع_درگیری
#شروع_اغتشاش
#تشییع
#خبر_شهادت
@rasta_isf_1401
🔸نمیترسیم
مادربزرگهایم تعریف میکردند که زمان کشف حجاب رضاخان از ترسشان یک سال از خانه بیرون نرفتند. حالا ولی فرق میکند. با دوتا چادر کشیدن میدان را خالی نمیکنیم. حرکت میکنیم در جامعه. من حتی تا جایی که بتوانم با غسل شهادت از خانه بیرون میروم.
👤راوی: اعظم انصاری، متولد۱۳۳۳، بازنشسته آموزش و پرورش
✍نگارش: فائزه سراجان
#شهید_محسن_حمیدی
#شروع_درگیری
#شروع_اغتشاش
#تشییع
#خبر_شهادت
@rasta_isf_1401
🔸سریع بروید...
شیفت کاریام بعدازظهرها هست. ساعت سه میآیم و تا آخر شب مغازه هستم. میوهفروشی دارم. حدوداً ساعت هشتونیم شب بود که یکی از بچههایی که میخواست برود خانهشان، گفت: "مهدی، مهدی، زود باش ببند، کرکره را بکش پایین برو. جمعیت همین پشت هستند ...همین زمین خاکی پشت."
ظهر که آمدیم اوضاع عادی و آرام بود، فقط میدانستیم که فراخوان دادهاند. میدانستیم که مثلاً شب سر و صدا راه میاندازند یا مثلاً حملهای میکنند و ترقهای میزنند.
شک کردم. گفتم «بذار ببینم راست میگی که این پشت هستند؟»
دهبیست نفر بودند. صورتهایشان بسته و آماده بودند. معلوم بود میخواهند کاری انجام بدهند. دویدیم بیرون و به مغازهدارهای اطراف گفتیم مغازهها را ببندند.
در زیرزمین مغازه بغلیمان قایم شدیم. سروصداها و شعار و این چیزها شروع شد. خیلی صدای تیراندازی میآمد. صدای تیر بیشتر شد. ترکشها به در و دیوار مغازهها میخورد و صدایش میآمد.
وقتی صدای مأمورها را شنیدیم، در را یواشکی باز کردیم و گفتیم: «آقا، میشه ما بریم بیرون؟» گفتند «نه، برید داخل فعلاً اینجا امن نیست.» حدود ساعت ده و ربع بود که دوباره پرسیدیم: میتونیم بریم؟
گفت: «سریع از اینجا دور شوید.»
👤راوی: مهدی زمانی، 43ساله، میوهفروش
✍نگارش: مائده ارسطویی
#شهید_محسن_حمیدی
#شروع_درگیری
#شروع_اغتشاش
#تشییع
#خبر_شهادت
@rasta_isf_1401
🔸"ما شهید نشیم، کی شهید شه؟"
محسن حمیدی و محمدحسین کریمی از بچههای بسیج بودند. شوهرم سالها میشناختشان. شهید حمیدی را هر هفته نماز جمعه میدید. از شوخطبعی کریمی تعریف میکرد. میگفت محمدحسین میگه:" ما شهید نشیم کی میخواد شهید شه".
و حالا سه روز است محمدحسین شهید شده.
👤راوی: خانم سعادت، خانهدار، ۱۳۵۵
✍نگارش: فائزه درهگزنی
#شهید_محسن_حمیدی
#شهید_محمدحسین_کریمی
#شروع_درگیری
#شروع_اغتشاش
#تشییع
#خبر_شهادت
@rasta_isf_1401
43.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸 روایت اول
تا پای جان، برای ایران🇮🇷
روایتی از ۲۵ آبان ۱۴۰۱، فلکه نگهبانی خانه اصفهان
#شهید_محسن_حمیدی
#شروع_درگیری
#شروع_اغتشاش
#تشییع
#خبر_شهادت
#رستا
@rasta_isf_1401
📣 ای لشگر صاحب زمان آماده باش
🔸رزمایش بزرگ موتورسواران(امنیتی؛فرهنگی)
🔸حرکت از مقرهای تعیین شده به سمت میدان شهدای مدافع امنیت (نگهبانی) ساعت ۱۵
🔸استقرار در میدان ، نصب تابلوی جدید میدان و مطالبه گری قصاص قاتلین شهدای مظلوم مدافع امنیت
🔸پنجشنبه سوم آذر
🇮🇷همه می آییم با هر نوع موتورسیکلت و پرچم بدست(ویژه برادران)
#همه_را_خبر_کنید
@rasta_isf_1401
🔸فدای مردم
محل مأموریت من فلکه خانه اصفهان بود یا همان فلکه نگهبانی. اعزام شدیم و بچههای یگان ویژه جلوتر از ما رسیدند. اوّل آنها استقرار زدند.
در همان دوسه دقیقه اوّل اغتشاشگرها ناگهان شروع کردند با سلاح جنگی به ما تیراندازی کردند.
کسی از سمت ما سلاح جنگی یا حتی شاتگان هم نداشت. بیشتر بچهها پینتبال داشتند. اغتشاشگرها با وینچستر و کلت و کلاش که همان سلاح جنگی است به سمت ما تیراندازی میکردند. دوسه نفرشان سواره بودند. یک نفرشان که پیاده بود، شلیک کرد و محمدحسین کریمی را شهید کرد. در آن شلوغی، رفت لابلای جمعیت. حتی اگر سلاح جنگی هم داشتیم، نمیتوانستیم مردم بیگناه را بزنیم. اگر یک نفر از خود ما شهید شود بهتر است تا مردم کشته شوند.
من با شهید کریمی یک متر فاصله داشتم، در واقع آنها خودشان را فدای بقیه کردند و اجازه ندادند بقیه بچهها تیر بخورند.
👤راوی: از حاضران در صحنه درگیری ۲۵ آبان
✍نگارش: مائده ارسطویی
۲۵#_آبان_۱۴۰۱
#شهید_محمد_حسین_کریمی
@rasta_isf_1401
🔸️سیلِ خروشان
پنجشنبه شب بود که خبر را از تلویزیون شنیدم. از قبل آشنایی با سه شهید نداشتم. حتی اسمشان را هم نشنیده بودم. امروز همین دو سه ساعت پیش از شروع مراسم با چندتا از رفقا به ذهنمان رسید یک پذیرایی از مردمی که به سمت گلستان شهدا میآیند داشته باشیم. چند تا فلاسک چای و تریموس آوردیم. لیوان یکبار مصرف و قند خریدیم و شروع کردیم به پذیرایی. همینطور ساده. سیل جمعیت شرکت کننده در تشییع واقعا زیاد است.
👤راوی: آقای نظری، کارمند
✍نگارش: فائزه سراجان
#شهید_محسن_حمیدی
#شروع_درگیری
#شروع_اغتشاش
#تشییع
#خبر_شهادت
@rasta_isf_1401
🔸سختیِ شیرین
شوهرم به خاطر شغلش نتوانست بیاید مراسم. اما تماس گرفت و تشویقم کرد که حتما شرکت کنم. دختر یک سال و نیمهام را سوار کالسکه کردم و برای تشییع آمدم. بعضی میگویند خوب با بچه کوچک سخت است چرا آمدی؟ میگویم سختیهایش هم شیرین است. این چند وقت بارها شده موقع بیرون آمدن از خانه بترسم. خودم و خانوادهام را به خدا سپردم و توکل کردم. راستش درد و دل آن دختر شهید با پدرش را که دیدم دلم آتش گرفت. انگار این اتفاق برای خودم افتاده باشد. واقعا ما هم داغداریم.
👤 راوی: عطیه قاسمی،1373،خانهدار
✍نگارش: مائده ارسطویی
#شهید_محسن_حمیدی
#شروع_درگیری
#شروع_اغتشاش
#تشییع
#خبر_شهادت
@rasta_isf_1401
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شهید_محسن_حمیدی
🔸به روایت ابوالفضل جعفری، دوست شهید
#شهدای_۲۵_آبان
#شهدای_اغتشاشات
#روایت_سرای_تاریخ_شفاهی_اصفهان
@rasta_isf_1401
🔸فحش ناحق
این چند وقت شیفت کاریمان تغییر نکرده ولی استرسمان بیشتر شده، آمادهباش هستیم. همین اغتشاشگرها به ما میگفتند: شما دیگر چرا با اینها همکاری میکنید؟!
به ما هم ناسزا میگویند... شغل ما دفاع از امنیت نیست ولی ما باید حوادث و حریق را جمع کنیم. برای تشییع امروز شهدا فکر نمی کردم این جمعیت بیاید و اینقدر شلوغ بشود. خیلی از مردم آمدند.
👤راوی: آقای حیدری، متولد ۱۳۶۸، آتشنشان
✍نگارش : مائده ارسطویی
#شهدای_اغتشاشات
#شهید_محسن_حمیدی
#مراسم_تشییع
@rasta_isf_1401
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شهید_محسن_حمیدی
🎥 به روایت حسن مسائلی
#۲۵_آبان_۱۴۰۱
#شهدای_اغتشاشات
#روایت_سرای_تاریخ_شفاهی_اصفهان
@rasta_isf_1401
🔸نان حلال
توی کار ما آدمها راحت میتوانند حرام بخورند. قطعهی دست دوم را تمیز میکنند و بهجای قطعه نو روی ماشین میاندازند و تمام. مشتری هم بدون اینکه بداند فکر میکند اشکال ماشین از این قطعه است و حتما باید عوض بشود. یک بار ماشینی را برای محسن آورده بودند. تعمیرکار قبلی، قطعه دست دو روی ماشین انداخته بود و پول نو را گرفته بود. اعصابش بهم ریخت. نتوانست همین طوری ماشین را تعمیر کند و هیچی نگوید. از طریق اوستایش زنگ زد به تعمیرکار قبلی و گفت: «شما این جنس رو اشتباه دادید به این بنده خدا. جنس دست دومه ولی پول زیادتر ازش گرفتید.» با وساطت محسن، تعمیرکار قبلی پول اضافی را به مرد برگرداند.
👤 راوی: حسن مسائلی
✍ نگارش: زهرا لطفی
#شهید_محسن_حمیدی
#شروع_درگیری
#شروع_اغتشاش
#تشییع
#خبر_شهادت
@rasta_isf_1401
🔸تا پایِ جان
سهشنبه شب بود که از صفه برمیگشتیم. از طرف مدرسه رفته بودیم دیدن نمایش "تا پای جان". از سمت ملکشهر برمیگشتیم به سمت مدرسه. خانوادهها قرار بود بیایند دم مدرسه دنبالمان. خیابان شلوغ بود. حدود صد نفر جمع شده بودند. نمیدانم شاید هم بیشتر. یک عده هم داشتند سریع از آنجا دور میشدند. صدای تیراندازی میآمد. ترسیدیم. از شیشه اتوبوس خیابان را نگاه میکردم. دلم برای سربازها و پلیسها میسوخت. میترسیدم تیر بخورند. راننده دور زد و سریع از آنجا فاصله گرفت. فردا شبش خبر شهادت این شهدا را از تلویزیون شنیدیم. قبل از این ماجراها آرامش بیشتری داشتیم. آخر این سربازها امنیت ما را تامین میکنند مثل زمان جنگ.
👤راوی: امیرعلی احمدیان، متولد۱۳۹۰، دانشآموز
✍نگارش: فائزه درهگزنی
#شهید_محسن_حمیدی
#شروع_درگیری
#شروع_اغتشاش
#تشییع
#خبر_شهادت
@rasta_isf_1401
🔸موتور ایراندوچرخ
از آن موتورهای قدیمی ایران دوچرخ بود. دوست پدرم به امانت گذاشته بود پیش پدرم. پدرم مسئول هیئت مسجد الرحمان بود. برای برگزاری مراسم محرم و صفر یا نیمه شعبان همیشه با پدرم هماهنگ می کردند. کارهای تدارکاتی برعهده ایشان بود.
با محسن دو نفری کشیک دادیم تا فرصت مناسبی پیدا کردیم. پریدیم روی موتور. روشنش کردیم و رفتیم. هنوز موتورسواری بلد نبودیم. وقتی میخواستیم دور بزنیم نتوانستیم موتور را کنترل کنیم. با موتور رفتیم تو تیر چراغ برق.
هم آبرویمان رفت و هم دست و پایمان حسابی زخمی شد. خسارت جزیی هم به موتور وارد شد.
پدرم گفت: «این موتور امانت پیش من بوده خودت برو با پول خودت درستش کن.»
🎤راوی: مهدی حمیدی
✍نگارش: مائده ارسطویی
#شهید_محسن_حمیدی
#شهید_اغتشاشات
#فلکه_نگهبانی_خانه_اصفهان
#روایت_سرای_تاریخ_شفاهی_اصفهان
@rasta_isf_1401
🔸حرف حق
سال 1392، در جریان انتخابات، جو سیاسی کشور بهشدت ملتهب شده بود. یک مشتری تهرانی تندمزاج به پست ما خورد. از اتفاق کارش طول کشید. عصبانی شد و شروع کرد به ناسزا گفتن و همه چیز را به هم ربط دادن که این گرانیهاهمه کار رئیسجمهور قبلی است و ببینید این کاندید جدید آمده دلار دارد میآید پایین. محسن گفت:« چرا ناراحتی؟ گرونیه؟ مشکلات هست؟ هزینه ماشین بالا شده؟ ما سعی میکنیم اینجا رعایت شما را بکنیم، دستمزدها را به هرصورت تا بشه کم میگیریم. فقط شما قول بده به من تحقیق بکنی بعد این حرفا رو بزنی، علت پایین اومدن دلار این نیست.» بعد هم شروع کرد با مشتری صحبت کردن. آدم خوش خلقی بود بین صحبتهایش مدام شوخی میکرد. مشتری آخر صحبتها خندید و گفت: «آقا تسلیم! قانع شدم، حرفتون منطقی بود.» و ماشین را گرفت و رفت.
👤راوی: حسن مسائلی
✍ نگارش: زهرا لطفی
#شهید_محسن_حمیدی
#شروع_درگیری
#شروع_اغتشاش
#تشییع
#خبر_شهادت
@rasta_isf_1401
🇮🇷🇮🇷🇮🇷
این سه رنگ عشق تا روز قیامت زنده باد
نام جاویدت وطن! ای جان ما! پاینده باد
"سیدعلی حسنی"
🎉پیروزی تیم ملی ایران را به همگی تبریک عرض میکنیم. به امید موفقیتهای بیشتر ⚽️💪✌️
🇮🇷پرچم ایران همیشه بالاست
#ایران_قوی
#جام_جهانی
@rasta_isf_1401
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نمایی از حضور گسترده و شادی مردم اصفهان به مناسبت پیروزی تیم ملی ایران🌱❤️
🔹میدان امام حسین
#برای_ایران
#جام_جهانی
#رستا
@rasta_isf_1401
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨ به من بگو چگونه زیستی تا به تو بگویم چگونه خواهی مُرد...
🍃 تولد و شهادت در یک روز...
#شهید_محسن_حمیدی
#شهید_اغتشاشات
#شهید_۲۵_آبان
@rasta_isf_1401