eitaa logo
هیئتـــ‌ رَیآحیـن‌الهُـ❤️ـدے
1.2هزار دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
1.3هزار ویدیو
50 فایل
💌| عنایـــت‌حضـــرت‌مهـــدی(عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف)مارابه‌اینجـــارســـانده‌اســـت... 🌿|هیـــئت‌نوجـــوانان‌دختـــر‌انصــارالشهــداءدارالعبـــاده‌یـــزد 😉| کپی؟ حلاله‌رفیق 🤗| خــٰادِم‌کانــٰال‌و‌َتَبــــٰادُل: @rayahin_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
📚|#کتابگردی 📔|نام کتاب:فرشته‌ای در برهوت ✍🏻|نویسنده:مجید پورولی کلشتری 🌀|انتشارات:عهد مانا 🔎|معرفی کتاب: «فرشته‌ای در برهوت»، روایت داستانی از دختری اهل سنت سیستان و بلوچستان است که عاشق پسری از شیعیان می شود🙊. خواستگاری پر ماجرا که به چالش بین سنی و شیعه کشیده می شود😁. جلسه خواستگاری او به اثبات حقانیت امیرالمؤمنان علی (ع) می گذرد و خانواده دختر را متحول می کند. این جلسه با تعصب بزرگ خاندان او به چالش کشیده می شود و..😧 کتاب در قالب رمان خیلی آرام و هنرمندانه فرق دو قومیت و مذهب را عنوان می‌کند☺️! عمده‌ ی داستان در کلام خواستگار و عبدالحمید رقم می‌خورد ، پرسش و پاسخ‌ هایی که دل مخاطب کتاب و شخصیت‌ های داستان را تکان می‌دهد😍. اختلاف‌‌‌ها را روشن بیان میکند. وصلتی که سختی‌ های زیادی دارد. کتاب همزمان که مخاطب را درگیر عشق ممنوعه دو جوان می‌کند، در زمانی کوتاه که صرف خواندن کتاب می‌شود، آگاهی‌ هایی نیز راجع به لازمه‌ی بودن ولایت می‌ رساند! 📝|برشی از کتاب: حکیمه خاتون آرام آرام پیش آمد و در یک قدمی رسول ایستاد و پرسید: آن جانماز را که تربتِ کربلا بود همراهت آورده ای؟!👀 رسول سری تکان داد. دست کرد توی جیبش و جانمازِ کوچکِ سبزی را بیرون آورد و طرفِ حکیمه خاتون بُرد. حکیمه خاتون جانماز را گرفت و نگاهش کرد و گفت: می شود برای من باشد ، تا همیشه؟! رسول سری تکان داد. از سر و صورتش آبِ باران می چکید و شانه اش از شدّت گریه تکان می خورد. حکیمه خاتون نگاهش کرد و گفت: حالا برو ... رسول توی هق هقِ گریه گفت: برای همیشه؟!..🥺 💕| @dokhtarane_booyesib 🌿| @booyesib_ir
رمان 🍁 📖 درست حدس زدی. امام اکنون کنار قبر مادر است و با مادر مهربانش خداحافظی میکند و سپس به سوی قبرستان بقیع میرود تا با برادرش امام حسن علیه السـلام نیز، وداع کنـد. *** مردم مـدینه در خوابنـد، اما در محلّه بنی هـاشم خبرهایی است. امام حسین علیه السـلام تـا ساعتی دیگر، مـدینه را ترك خواهـد کرد. پس دوسـتان و یاران امام، پیش از روشن شـدن آسـمان، بایـد بار سـفر را ببندند. چرا صـدای گریه می‌آیـد؟! عمه های امام حسـین علیه السـلام، دور او جمع شده انـد و آرام آرام گریه میکنند. امام نزدیک میرود و می‌فرماید: «از شما میخواهم که لب به نوحه و زاری باز نکنید». یکی از آنهـا در جـواب میگویـد: «ای حسـین جـان!چگـونه گریـه نکنیم در حـالی که تـو تنهـا یادگـار پیـامبر هسـتی و از پیش ما میروی». امام، آنها را به صبر و بردباری دعوت میکند. نگاه کن، آیا آن خانم را میشناسی که به سوی امام می‌آید؟! او به امام میگوید: «فرزندم! با این سفر مرا اندوهناك نکن». امـام بـا نگاهی محبت آمیز می‌فرمایـد: «مادرم! من از سـرانجام راهی که انتخاب نموده ام آگاهی دارم، اما هرطور که هست بایـد به این سفر بروم». این کیست که امام حسین علیه السلام را فرزند خود خطاب میکند و آن حضرت هم، او را مادر صدا میزند؟! او اُمّ سلمه ، همسـر پیامبر صـلی الله علیه و آله است. همان خانم که عمر خود را با عشق به اهل بیت علیهم السلام سپری کرده است. آیا میدانی بعـد از حضـرت خـدیجه علیه السـلام، او بهترین همسـر برای پیامبر بود؟! *** اکنـون امـام قلـم و کاغـذی برمیدارد و مشغول نوشتن میشود. او وصـیت نامه خویش را مینویسـد، او میدانـد که دسـتگاه تبلیغاتی یزید، تلاش خواهند کرد که تاریخ را منحرف کنند امام میخواهد در آغاز حرکت، مطلبی بنویسد تا همه بشـریت در طول تاریخ، بدانند که هدف امام حسین علیه السلام از این قیام چه بوده است. ایشان مینویسـد: «من بر یگانگی خدای متعال شـهادت میدهم و بر نبوت حضـرت محمد اعتقاد دارم و میدانم که روز قیامت حق است. آگاه باشـید! هـدف من از این قیام، فتنه و آشوب نیست، من میخواهم امت جـدم رسول خـدا را اصـلاح کنم، من میروم تا امر به معروف و نهی از منکر بنمایم». آری! تاریخ باید بداند که حسین علیه السلام، مسلمان است و از دین جدّ خود منحرف نشده است. امـام برادرش، محمد حنفیه را نزد خـود فرا میخوانـد و این وصـیت نـامه را به او میدهـد و از او میخواهـد تـا در مـدینه بمانـد و برنامه های امام را در آنجا پیگیری کند، همچنین خبرهای آنجا را نیز، به او برساند. 🔜ادامه دارد... 🥀| @dokhtarane_booyesib 🏴| @booyesib_ir
#منبر_کوتاه محرّم فقط دهه‌ی عاشورا نیست؛ یک حادثه‌ۍ عظیم در ایام محرم در تاریخ، اتّفاق افتاده که این حادثه تمام‌شدنی نیست ꧇) ! . حضرتـِـ‌‌آقا . #امام_حسین 🖤| @dokhtarane_booyesib 🍀| @booyesib_ir
هیئتـــ‌ رَیآحیـن‌الهُـ❤️ـدے
✨﷽✨ سلام به دوستان گل رَیـآحیــن‌الهُـ♥️ـدے احوالتون چطوره؟😘🌸 ان شاء الله که عزاداری هاتون مورد قب
آغاز چالش ویژه ماه 🌱 از امروز برای راحتی دسترسی شما عزیزان ، به غیر از آثار ارسالی و رمان 🍁 پست دیگری در کانال قرار نخواهد گرفت. ممنون از همکاریتون 🌈
🥀چالش ویژه ماه محرم با جوایز نفیس نقدی برای نفرات اول تا دهم شرکت‌کننده‌شماره: ۱ 🍃 محور: عکس نوشته🖼 شرکت در چالش و ارسال آثار👇🏻 ✨هیئتـــ‌رَیــآحیـــن‌الهُـ♥️ــدے✨ جانمونی‌رفیق🌹🌹
🥀چالش ویژه ماه محرم با جوایز نفیس نقدی برای نفرات اول تا دهم شرکت‌کننده‌شماره: ۲ 🍃 محور: عکس نوشته🖼 شرکت در چالش و ارسال آثار👇🏻 ✨هیئتـــ‌رَیــآحیـــن‌الهُـ♥️ــدے✨ جانمونی‌رفیق🌹🌹
🥀چالش ویژه ماه محرم با جوایز نفیس نقدی برای نفرات اول تا دهم شرکت‌کننده‌شماره: ۳ 🍃 محور: عکس نوشته🖼 شرکت در چالش و ارسال آثار👇🏻 ✨هیئتـــ‌رَیــآحیـــن‌الهُـ♥️ــدے✨ جانمونی‌رفیق🌹🌹
🥀چالش ویژه ماه محرم با جوایز نفیس نقدی برای نفرات اول تا دهم شرکت‌کننده‌شماره: ۴ 🍃 محور: عکس نوشته🖼 شرکت در چالش و ارسال آثار👇🏻 ✨هیئتـــ‌رَیــآحیـــن‌الهُـ♥️ــدے✨ جانمونی‌رفیق🌹🌹
🥀چالش ویژه ماه محرم با جوایز نفیس نقدی برای نفرات اول تا دهم شرکت‌کننده‌شماره: ۵ 🍃 محور: عکس نوشته🖼 شرکت در چالش و ارسال آثار👇🏻 ✨هیئتـــ‌رَیــآحیـــن‌الهُـ♥️ــدے✨ جانمونی‌رفیق🌹🌹
🥀چالش ویژه ماه محرم با جوایز نفیس نقدی برای نفرات اول تا دهم شرکت‌کننده‌شماره: ۶ 🍃 محور: عکس نوشته🖼 شرکت در چالش و ارسال آثار👇🏻 ✨هیئتـــ‌رَیــآحیـــن‌الهُـ♥️ــدے✨ جانمونی‌رفیق🌹🌹
🥀چالش ویژه ماه محرم با جوایز نفیس نقدی برای نفرات اول تا دهم شرکت‌کننده‌شماره: ۷ 🍃 محور: عکس نوشته🖼 شرکت در چالش و ارسال آثار👇🏻 ✨هیئتـــ‌رَیــآحیـــن‌الهُـ♥️ــدے✨ جانمونی‌رفیق🌹🌹
رمان 🍁 📖 اکنون موقع حرکت است، محمد حنفیه رو به برادر میکند ــ ای حسین! تو همچون روح و جان من هستی و اطاعت امر تو بر من واجب است، اما من نگران جان تو هستم. پس از تو میخواهم که به سوی مکه بروی که آنجا حرم امن الهی است. ــ به خدا قسم! اگر هیچ پناهگاه امنی هم نداشته باشم، با یزید بیعت نخواهم کرد. اشک درچشـمان محمد حنفیه حلقه زده است. او گریه میکنـد و امام هم با دیـدن گریه او اشک میریزد. آیا این دو برادر دوباره همدیگر را خواهند دید؟! همه جوانـان بنی هـاشم و یـاران امـام آماده حرکت هسـتند. زمان به سـرعت میگـذرد. امام بایـد سـفرش را در دل شب آغاز کنـد. کاروان، آرام آرام به راه میافتد. نمیدانم چرا مدینه با خاندان پیامبر صـلی الله علیه و آله اینقدر نامهربان بود. تشـییع پیکر مادری پهلو شکسته در دل شب، اشک شبانه علی علیه السلام کنار قبر همسر در دل شب، تیر باران پیکر امام حسن علیه السلام. اکنون هم آغاز سفر حسین علیه السلام در دل شب! خـداحافظ ای مـدینه!خـداحافظ ای کوچه بنی هـاشم! *** حتما میدانی که هرکس بخواهـد به مکه برود، بایـد اعمال «عُمره» را به جـا آورد. آری،شـرط زیـارت خـانه خـدا این است که لباس هـای دنیوی را از تن بیرون آوری و لبـاس سـفید احرام بر تن کنی تا بتوانی به سوی خدا بروی. این کار در بین راه مکه و مدینه، در مسجد شجره انجام میشود. کـاروان شـهادت در مسـجد شـجره توقـف کوتـاهی میکنـد و همـه کاروانیـان، لبـاس احرام بر تن میکننـد و « «لَبَّیکَ اللّهُمَّ لَبَّیک» میگویند. عجب حال و هوایی است. از هر طرف صدای«لَبَّیک» به گوش میرسد: «به سوی تو می آیم ای خدای مهربان!». نگاه کن، همه جوانان دور امام حسین علیه السلام حلقه زده اند، من و تو اگر بخواهیم همراه این کاروان برویم باید لباس احرام بر تن کنیم و لبیک بگوییم. خواننده خوبم! فرصت زیادی نداری، زود آماده شو،چرا که این کاروان به زودی حرکت میکند. نماز جماعت صبح برپا میشود. همه نماز میخوانند و بعد از آن آماده حرکت میشوند. بانویی از مسجد بیرون می‌آید.عباس ، علی اکبر و بقیه جوانان، دور او حلقه میزنند و با احترام او را به سوی کجاوه می‌برند. او زینب علیها السلام است، دختر علی و فاطمه علیهم السلام. کاروان وارد جاده اصلی مدینه- مکه می‌شود و به سوی شهر خدا میرود. بعضی از یاران امام، به حضرت پیشنهاد میدهند که از راه فرعی به سوی مکه برویم تا اگر نیروهای امیر مـدینه به دنبال ما بیاینـد نتواننـد ما را پیـدا کنند، ولی امام در همان راه اصـلی به سـفر خود ادامه میدهد. 🔜ادامه دارد... 🥀| @dokhtarane_booyesib 🏴| @booyesib_ir