eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
7.7هزار دنبال‌کننده
598 عکس
5 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
نسبت به قبل بس که تو تغییر کرده‌ای بالای نیزه دیده به تو دوختم حسین یک روح در دو تن همه‌اش نقل ما دوتاست تو در تنور رفتی و من سوختم حسین من زینبم که طاقت کوچک‌ترین خراش بر روی مصحف بدنت را نداشتم با دیدنت به نیزه کنار آمدم ولی دیگر توقع زدنت را نداشتم جانا ز روی نیزه‌ی اعدا نگاه کن مانند تو عزیز دلم دل‌شکسته‌ام گر تو سرت به سنگ حرامی شکسته‌ای من هم سرم به چوبه‌ی محمل شکسته‌ام بر روی نیزه آمده‌ای پا به پای من گاهی عقب می‌افتی و گاهی جلوتری دشمن خیال کرده که من بی‌کسم حسین بر روی نیزه هم تو مرا سایه‌ی سری می‌خواستم ببوسمت اما دلم شکست وقتی که دیدمت پُرِ خاکستر تنور مبهوت مانده‌ام من و اما سه‌ساله‌ات لحظه به لحظه بوسه به تو می‌دهد زدور گر چه جریحه‌دار شد اینجا غرور من اما به خاطر تو خودم را نباختم در کوفه بیشتر دل من سوخت چون که من یک در میان اهالی آن را شناختم @raziolhossein
بهار تب زده قربانی خزان شده است زمین بهانه ی نفرین آسمان شده است سر مفسر قرآن به رحل نیزه نشست چه خاکها به سر خیل قاریان شده است به نی مراقب خود باش ماه محرابم حسین! طاق دو ابروی تو نشان شده است شبی درون تنور و دمی به روی درخت گهی به صندوق دشمن سرت نهان شده است دوباره یوسف تشنه تو معجزه کردی؟ برای سنگ زدن پیرزن جوان شده است! درون طشت که رفتی خیالت آسوده سفارش لب خشکت به خیزران شده است بس است با لب زخمی دگر نخوان قرآن ببین چه ولوله ای بین کاروان شده است @raziolhossein
ای هلال من به بالای سنان قرآن بخوان قاری قرآن و قرآن را زبان! قرآن بخوان با صدای خود مسخر کن تمام کوفه را کوفه را هم کربلا کن؛ همچنان قرآن بخوان گرچه بشکسته جبینت بر سر نی، سجده کن گرچه گشته از دهانت خون روان، قرآن بخوان تا مگر آوای قرآن تو آرامم کند بر فراز نیزه ای آرام جان قرآن بخوان تا که اسلام تو را اهل زمین باور کنند ای امام کلّ اهل آسمان قرآن بخوان زادۀ مرجانه دارد قصد آزار تو را تا نرفتی زیر چوب خیزران قرآن بخوان صوت قرآن سر تو سربلندم می‌کند تا نگشته قامت زینب کمان قرآن بخوان یاد قرآن پدر کن؛ روی دست جدمان وارث حیدر! تو هم نوک سنان قرآن بخوان آنچه دیدم مادرم زهرا برایم گفته بود این مصیبت را نمی‌کردم گمان؛ قرآن بخوان هرکه هرچه دارد از این خاندان دارد حسین تا به «میثم» هم دهی سوز نهان قرآن بخوان @raziolhossein
هرچند فاتح همه ی جنگها شدم خیلی میان کوفه اسیر بلا شدم ابروی من شکست سر کوچه ای شلوغ زخمی سنگ بازی این بچه ها شدم همسایه ی قدیمیمان داد زد سرم آزرده از نگاه بد اشنا شدم خیلی سرت مقابل من خورد بر زمین افتاد زیر پا و من از غصه تا شدم پایبن نیزه ی تو به من پشت پا زدند دست خودم نبود که از تو جدا شدم ام‌ حبیبه آمد و‌ نشاخت زینبم! من تا نبینمش دو قدم جابجا شدم لب باز کردم‌ و همه کوفه لال شد من‌ هم به احترام سرت بی صدا شدم @raziolhossein
تکسواری در بیابانی مخوف اسب را چون باد صرصر می‏برد گشته صحرا غرق بوی خوش، مگر بار عود و مشک و عنبر می‏برد؟ نوری از خورجین اسبش می‏دمد گوئیا خورشید انور، می‏برد! می‏زند مهمیز بر پهلوی اسب می‏شتابد، گوئیا سر می‏برد! آری، او خولیست، بر مهمانی اش رأس آواره ز پیکر می‏برد! همچو نمرودی، که ابراهیم را تا بسوزاند در آذر، می‏برد! صد ره از نمرود هم بدتر، بلی چون ز ابراهیم بهتر، می‏برد! ناله‏ ای جانسوز می آید به گوش همره فرزند، مادر می‏برد؟! @raziolhossein
واردِ کوفه شدم دردم دو چندان شد حسین خواهرِِ مظلومه ات خیلی پریشان شدحسین گرچه با دستانِ بسته خطبه خوانی کرده ام اهلِ کوفه از کلامم مات و حیران شد حسین مثلِ بابایم علی شمشیر را بستم ز رو کلِّ شهر از کرده هایِ خود پشیمان شد حسین تا که تسکینی شود بر قلبِ زینب ، ماهِ من صوتِ قرآنت برایم درد و درمان شد حسین وای از دستِ سنان و خولی و شمرِ پلید رقصِ نیزه کرده و دیده چو باران شد حسین تا سرت بر نیزه دیدم ای هلالِ یک شبه سر زدم بر محمل و روضه نمایان شد حسین سر شکستم تا نباشم سر شکسته پیشِ تو زینبِ خود را ببین بی سرو و سامان شد حسین ای بمیرم کودکانِ تو گرسنه مانده اند از وفایِ شهر یک خرما و یک نان شد حسین هیچ می دانی خواتینِ حرم ترسیده اند هیچ می دانی نصیبم کوفه،زندان شد حسین @raziolhossein
از آن طرف قمرش روی نیزه کامل شد از این طرف سرت از روی نیزه نازل شد غروب روز دهم بود عمه‌ام افتاد عبای خونی تو تا به دوش قاتل شد تمام اهل حرم را سوار محمل کرد عمو نبود... پدر، کارِ عمه مشکل شد میان کوفه همه زیر لب به هم گفتند: عقیله همسفر مشتی از اراذل شد تمام دشت بهم ریخت آن زمانی که نگاهت از روی نی سوی عمه مایل شد چکید خون سرت... خواهرت دلش خون شد گواه این سخنم خون و چوبِ محمل شد به جای تک‌تک ما عمه کعب نی خورده برای تک‌تک ما مثل شیر حائل شد خدا کند که پدر جان ندیده باشی تو چگونه دختر حیدر به شام داخل شد هزار خطبه‌ی قرّاء خوانده خواهر تو جواب این همه خطبه فقط کف و کِل شد عقیله، کعبه‌ی غم، قبلةُ البرایا* بود ز اشک نیمه‌شبش خاک دشت‌ها گِل شد میان نافله‌ها یاد مادرش می‌کرد همیشه روضه‌ی او برکت نوافل شد اگرکه پیر شدم، عمه‌ام مقصر نیست گمان نکن که دمی از رقیه غافل شد * قبلة البرایا: از القاب حضرت زینب به معنای قبله و پیشوای ابرار @raziolhossein
آسمان پیشِ تو تعظیم کند جا دارد جلواتِ رخِ تو بسکه تماشا دارد نسل در نسل همه عاشق ومجنونِ توأیم خوش بحالِ دلِ ما مثل تو لیلا دارد روزگاریست که ماسائلِ این درگاهیم دلمان در حرمِ امنِ تو مأوا دارد شکرِ حق پلکِ تری دارم و این چشمانم همه شب سهمیه از حضرت زهرا دارد دیده ام ، هر که رسیده است در این ره به خدا تربت کرب و بلایت به مصلی دارد مادرم با نمکِ روضه بزرگم کرده حُبِ تو ریشه در این آب وگِلِ ما دارد هر کسی صاحبِ اشک است نظر کردة توست گونة سرخ شده جلوة زیبا دارد به سر وصورت زخمیم مباهات کنم رُخِ زخمی شده در چشمِ تو معنا دارد به فدایِ رخِ نیلی شدة مادرِ تو فاطمی هر که شود صورتش امضا دارد نگرانِ سفرِ کرب و بلائیم همه اربعین جلوه ای از محشرِ کبری دارد هر کسی پایِ پیاده ز نجف راه افتاد سرِ تعظیم به گلدستة سقا دارد @raziolhossein
به غیر ماتم تو ماتمی ندارد دل اگر تو باب نجاتی غمی ندارد دل هوای مملکت سینه ام هوای شماست چرا که غیر شما محرمی ندارد دل دمم حسین ولی بازدم حسن جان است به غیر این دو دمه که دمی ندارد دل به یاد زخم تن تو اگر نریزد اشک برای زخم خودش مرهمی ندارد دل به غیر پرچم "لبّیک یا ابالاحرار" به روی شانه ی خود پرچمی ندارد دل به غیر مجلس ذکر حسین ع انصافاً هوای محفل دورهمی ندارد دل بیا و باز دل خسته را هوایی کن دلم شکسته مرا نیز کربلایی کن @raziolhossein
بستند چو بر پشت شتر، محمل زینب بگْریست دل سنگ، به حال دل زینب گویی به غم و محنت و اندوه سرشتند از روز ازل، طینت و آب و گِل زینب بر نوک سنان بود سر شاه، شب تار شمعی که بُدی روشن از او، محفل زینب گویند دهد میوۀ شیرین، شجر صبر پس از چه بُوَد خونِ جگر، حاصل زینب؟ ویرانه بُوَد منزل گنج و عجبی نیست شد گوشۀ ویرانه اگر منزل زینب در باغ ندانم ز چه شد، لاله پُر از داغ گویا که خبر یافت ز داغ دل زینب از چشم«طرب»ناقه به‌گِل مانْد، چو بشنید بر ناقه ببستند ز کین، محمل زینب @raziolhossein
خزان پژمرد باغ آرزو را «گلی گم کرده‌ام می‌جویم او را» چه می‌شد بار دیگر هم ببوسم به جای مادرم زیر گلو را @raziolhossein
خروش ناله در عرش است برپا قیامت می‌شود از اشک زهرا سری را خولی آورده به کوفه تنی مانده رها بر خاک صحرا @raziolhossein