#امام_حسین
#عاشورا
حسین، گیسوی با خون خضاب، دیده قدیم
به سمت صحنه ای آمد که خواب دیده قدیم
رها شد از زه، تیری که آب دیده قدیم
که او هر آنچه ببیند رباب،دیده قدیم
تمام آن چه شنیدیم، دیده است حسین
بخوان لهوف و ببین چه کشیده است حسین
به آب زد، به عطش زد، به آب و آتش زد
چه تیغ ها که عدو بر تن منقش زد
چقدر شعله که بر دامن سیاوش زد
فرات، گِل به سر و دست پشت دستش زد
به رو سیاهی ضرب المثل مضاعف گشت
حسین، تشنه لب چشمه رفت و تشنه گذشت
رسيد روضه به جايي كه ديدنش سخت است
به حنجري كه يقيننا بريدنش سخت است
تني كه مثله شود پاكشيدنش سخت است
صداي واي بني شنيدنش سخت است
اگرچه سخت سرت را ولي جدا كردند
چنان كه فاطمه را از علي جدا كردند
همين كه تير رها كرد تيغ مي بُرد
رفيق مي زند و نارفيق مي برد
و بوسه گاهِ نبي را دقيق مي برد
عميق بوسه زده پس عميق مي برد
چنان پرنده كه هي بال را به هم زده است
صداي فاطمه گودال را به هم زده است
خدابخير كند لحظه هاي اخر را
خدا بخير كند رفتن برادر را
يكي بگيرد از ان دور چشم خواهر را
كه شمر بين دو دستش گرفته يك سر را
به نيزه زلف كمند است ساعتي ديگر
سري به نيزه بلند است ساعتي ديگر
بلند گفت یکی آن وسط، سرش با من
ولی مزاحممان است خواهرش، با من!
تو پا گذار به گودال، خنجرش با من
شروع کار قتال از تو، آخرش با من!
بریدن سر او مثل آب خوردن بود
جداشدن ز قفا، ظلم بر سر و تن بود
ز قتلگاه، اگر بوی سیب می آید
حبیبه ای به مزار حبیب می آید
صدای ناله ی زهرا عجیب می آید
که آخرین پسرم عنقریب می آید
در آن زمان سر خون حسین من جنگ است
به هر کجا بروید آسمان همین رنگ است
#سعید_پاشازاده
@raziolhossein
#امام_حسین
#اسارت #نیزه
#دوبیتی
در آوردی سر از بالای نیزه
نیفتی خواهر از بالای نیزه
بگو دست کسی از اهل کوفه
ندیدی معجر از بالای نیزه...؟
#سعید_پاشازاده
@raziolhossein
#امام_حسین
#اسارت #نیزه
#دوبیتی
در آوردی سر از بالای نیزه
نیفتی خواهر از بالای نیزه
بگو دست کسی از اهل کوفه
ندیدی معجر از بالای نیزه...؟
#سعید_پاشازاده
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#احراق_بیت #هجوم #کوچه
#فاطمیه
تمام شهر پی کشتن علی بودند
نبود مردی و نامردها ولی بودند
که هر کدام به تفسیر خود یلی بودند
چهل نفر که همه قاتل علی بودند
به سمت حادثه برگشت آن همه انگشت
قسم به فاطمه دیوار و در علی را کشت
به کوچه آمده رخصت گرفته اند از هم
و صف به صف همه نوبت گرفته اند از هم
سپس دویده و سبقت گرفته اند از هم
برای ضربه رضایت گرفته اند از هم
تمام نیتشان قربة الی الله است
و تازه ضربه ی دستی بزرگ در راه است
یکی غلاف به قصد ثواب بردارد
یکی به نیت مولا طناب بردارد
دری که سوخت به یک سمت تاب بردارد
لگد اگر بزنندش شتاب بردارد
برای کشتن مولا شتاب در کافی است
برای حفظ امامت دو تا پسر کافی است
گذشت کوچه و یک کوچه ی دگر آمد
چهل نفر همه رفتند و یک نفر آمد
چنان بلند شد و دست سمت سر آمد
به سوی فاطمه دیوار مثل در آمد
همیشه کوچه غمِ اهل سوختن باشد
خصوصا اینکه تماشاگرش حسن باشد
حسن که ضربه سختی به طاقتش میخورد
حسن که ضربه اصلی به غیرتش میخورد
چه خوب بود که سیلی به قامتش میخورد
ولی از این همه بادی به صورتش میخورد
همین نسیم، حسن را هزار سال بس است
برای گریه ی هر شب همین خیال بس است
گذشت کوچه و یک کوچه ی دگر آمد
ز سمت کوچه ی سر نیزه ها خبر آمد
که شمر جای مغیره در این گذر آمد
ولی نه روبروی او که پشت سر آمد
غلاف خنجر و حنجر به جای بازو شد
شبیه مادرش آخر شکسته پهلو شد
رسیدروضه به جایی که دیدنش سخت است
به حنجری که یقینا بریدنش سخت است
تنی که مثله شود پا کشیدنش سخت است
"صدای وای بنی" شنیدنش سخت است
اگر چه سخت سرت را ، ولی جدا کردند
چنان که فاطمه را از علی جدا کردند
همین که تیر رها کرد تیغ می بُرّد
رفیق می زند و نا رفیق می بُرّد
و بوسه گاه نبی را دقیق می بُرّد
عمیق بوسه زده پس عمیق می بُرّد
چنان پرنده که هی بال را به هم زده است
صدای فاطمه گودال را به هم زده است
#سعید_پاشازاده
@raziolhossein
#حضرت_علی_اکبر_مدح
او که یک کوه اُحد ریخته سر پشت سرش
از دعای پدرش داشت سپر پشت سرش
او که وارد شده در قلعه جرات تنها
رفته و بسته در این معرکه "در" پشت سرش
ایستاده ست چنان سیل، عدو رو در روش
ایستاده ست چنان کوه، پدر پشت سرش
مثل حيدر هنرش تیغ زدن رو در روست
دشمن افتاده بی کسب هنر پشت سرش
دشمن افتاد به خاک، آمد اگر رو در رو
دشمن افتاد به خاک، آمد اگر پشت سرش
بس که شوق سفر از خاک به افلاکش هست
گرد راهش شده... جا مانده سفر پشت سرش
زنده شد یاد على بسکه ملائک گفتند
(ها على بشر کیف بشر) پشت سرش
لحظه ای تشنه دیدار پدر شد، برگشت
به جز آن لحظه نینداخت نظر پشت سرش
عمر سعد به سردار سپاه خود گفت
لشگری مانده اگر، زود ببر پشت سرش
کاش آن روز جگر گوشه ليلا می دید
چقدر ریخته بر خاک، جگر پشت سرش
هي سنان پشت سنان، تیر پی تیر رسید
هي خبر پشت خبر، پشت خبر... پشت سرش
گریه می کرد کنارش پدر و خندیدند
از زمین خوردن او چند نفر پشت سرش
(اربا اربا ) شده طوری که زمان تشييع
چشم انداخته صدبار پدر پشت سرش
#سعید_پاشازاده
@raziolhossein
#امیرالمومنین_شهادت
#دوبیتی
غمش هم صحبت دیرینه اش بود
دوچشم فاطمه آینه اش بود
حریف زخم اومرهم نمی شد
که زخم مرتضی در سینه اش بود
دمادم عهد را دردم شکستند
مگر قلب على را كم شکستند؟
علی بار سفر بست وخلایق
نماز صبح اوراهم شکستند
علی از خانه تا مسجد اگررفت
به دیدار خدا با پای سررفت
على راغرق خون دیدند وگفتند
خدا را شکر، زهرا زودتر رفت
#سعید_پاشازاده
@raziolhossein
#امام_حسین_مناجات
سر نخواهم کرد خم، پیش کسی اِلا حسین
قلب من خورده به نامِ، نامیِ مولا حسین
در رَهَش امروز هرکس یک قدم برداشته
خوب میداند تلافی میکند فردا حسین
آه از آن روزی که خلوت میشود دورِ مزار
بعد میبینی که مانده پیش تو تنها حسین
بندگان شیخ و شاه و مال و دنیا نیستیم
از همه عالم کفایت میکند ما را حسین
شک ندارم نوکران را، از صف یوم الحساب
میکشد بیرون ملک، میگوید: اینها با حسین
ابر و باد و ماه و خورشید و فلک در مشت اوست
لحظهای ابرو بیاندازد اگر بالا حسین
کولهباری از گناه آوردهام، چون گفتهاند
با دو قطره اشک، پاکش میکند یکجا حسین
رمز و راز کاف و ها و یا و عین و صاد، اوست
کَلْمَهُ الحُسنیٰ حسین و عُرْوَة الْوُثْقَی حسین
بس که بخشیدهست میترسم میان قتلگاه
شمر را بخشیده باشد روز عاشورا حسین
مادرم میگفت اگر شوق حرم داری بگو
بعد تسبیحات بیبی حضرت زهرا …حسین
هر که دلتنگ است بسم الله، هموار است راه
خرج چندانی ندارد کربلا، یک یا حسین!
#سعید_پاشازاده
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#احراق_بیت #هجوم #کوچه
#فاطمیه
تمام شهر پی کشتن علی بودند
نبود مردی و نامردها ولی بودند
که هر کدام به تفسیر خود یلی بودند
چهل نفر که همه قاتل علی بودند
به سمت حادثه برگشت آن همه انگشت
قسم به فاطمه دیوار و در علی را کشت
به کوچه آمده رخصت گرفته اند از هم
و صف به صف همه نوبت گرفته اند از هم
سپس دویده و سبقت گرفته اند از هم
برای ضربه رضایت گرفته اند از هم
تمام نیتشان قربة الی الله است
و تازه ضربه ی دستی بزرگ در راه است
یکی غلاف به قصد ثواب بردارد
یکی به نیت مولا طناب بردارد
دری که سوخت به یک سمت تاب بردارد
لگد اگر بزنندش شتاب بردارد
برای کشتن مولا شتاب در کافی است
برای حفظ امامت دو تا پسر کافی است
گذشت کوچه و یک کوچه ی دگر آمد
چهل نفر همه رفتند و یک نفر آمد
چنان بلند شد و دست سمت سر آمد
به سوی فاطمه دیوار مثل در آمد
همیشه کوچه غمِ اهل سوختن باشد
خصوصا اینکه تماشاگرش حسن باشد
حسن که ضربه سختی به طاقتش میخورد
حسن که ضربه اصلی به غیرتش میخورد
چه خوب بود که سیلی به قامتش میخورد
ولی از این همه بادی به صورتش میخورد
همین نسیم، حسن را هزار سال بس است
برای گریه ی هر شب همین خیال بس است
گذشت کوچه و یک کوچه ی دگر آمد
ز سمت کوچه ی سر نیزه ها خبر آمد
که شمر جای مغیره در این گذر آمد
ولی نه روبروی او که پشت سر آمد
غلاف خنجر و حنجر به جای بازو شد
شبیه مادرش آخر شکسته پهلو شد
رسیدروضه به جایی که دیدنش سخت است
به حنجری که یقینا بریدنش سخت است
تنی که مثله شود پا کشیدنش سخت است
"صدای وای بنی" شنیدنش سخت است
اگر چه سخت سرت را ، ولی جدا کردند
چنان که فاطمه را از علی جدا کردند
همین که تیر رها کرد تیغ می بُرّد
رفیق می زند و نا رفیق می بُرّد
و بوسه گاه نبی را دقیق می بُرّد
عمیق بوسه زده پس عمیق می بُرّد
چنان پرنده که هی بال را به هم زده است
صدای فاطمه گودال را به هم زده است
#سعید_پاشازاده
@raziolhossein
#حضرت_علی_اکبر_مدح
او که یک کوه اُحد ریخته سر پشت سرش
از دعای پدرش داشت سپر پشت سرش
او که وارد شده در قلعه جرات تنها
رفته و بسته در این معرکه "در" پشت سرش
ایستاده ست چنان سیل، عدو رو در روش
ایستاده ست چنان کوه، پدر پشت سرش
مثل حيدر هنرش تیغ زدن رو در روست
دشمن افتاده بی کسب هنر پشت سرش
دشمن افتاد به خاک، آمد اگر رو در رو
دشمن افتاد به خاک، آمد اگر پشت سرش
بس که شوق سفر از خاک به افلاکش هست
گرد راهش شده... جا مانده سفر پشت سرش
زنده شد یاد على بسکه ملائک گفتند
(ها على بشر کیف بشر) پشت سرش
لحظه ای تشنه دیدار پدر شد، برگشت
به جز آن لحظه نینداخت نظر پشت سرش
عمر سعد به سردار سپاه خود گفت
لشگری مانده اگر، زود ببر پشت سرش
کاش آن روز جگر گوشه ليلا می دید
چقدر ریخته بر خاک، جگر پشت سرش
هي سنان پشت سنان، تیر پی تیر رسید
هي خبر پشت خبر، پشت خبر... پشت سرش
گریه می کرد کنارش پدر و خندیدند
از زمین خوردن او چند نفر پشت سرش
(اربا اربا ) شده طوری که زمان تشييع
چشم انداخته صدبار پدر پشت سرش
#سعید_پاشازاده
@raziolhossein
#امیرالمومنین_شهادت
#دوبیتی
غمش هم صحبت دیرینه اش بود
دوچشم فاطمه آینه اش بود
حریف زخم اومرهم نمی شد
که زخم مرتضی در سینه اش بود
دمادم عهد را دردم شکستند
مگر قلب على را كم شکستند؟
علی بار سفر بست وخلایق
نماز صبح اوراهم شکستند
علی از خانه تا مسجد اگررفت
به دیدار خدا با پای سررفت
على راغرق خون دیدند وگفتند
خدا را شکر، زهرا زودتر رفت
#سعید_پاشازاده
@raziolhossein
#امام_حسین
#اسارت #نیزه
#دوبیتی
در آوردی سر از بالای نیزه
نیفتی خواهر از بالای نیزه
بگو دست کسی از اهل کوفه
ندیدی معجر از بالای نیزه...؟
#سعید_پاشازاده
@raziolhossein
#امام_حسین_مناجات
سر نخواهم کرد خم، پیش کسی اِلا حسین
قلب من خورده به نامِ، نامیِ مولا حسین
در رَهَش امروز هرکس یک قدم برداشته
خوب میداند تلافی میکند فردا حسین
آه از آن روزی که خلوت میشود دورِ مزار
بعد میبینی که مانده پیش تو تنها حسین
بندگان شیخ و شاه و مال و دنیا نیستیم
از همه عالم کفایت میکند ما را حسین
شک ندارم نوکران را، از صف یوم الحساب
میکشد بیرون ملک، میگوید: اینها با حسین
ابر و باد و ماه و خورشید و فلک در مشت اوست
لحظهای ابرو بیاندازد اگر بالا حسین
کولهباری از گناه آوردهام، چون گفتهاند
با دو قطره اشک، پاکش میکند یکجا حسین
رمز و راز کاف و ها و یا و عین و صاد، اوست
کَلْمَهُ الحُسنیٰ حسین و عُرْوَة الْوُثْقَی حسین
بس که بخشیدهست میترسم میان قتلگاه
شمر را بخشیده باشد روز عاشورا حسین
مادرم میگفت اگر شوق حرم داری بگو
بعد تسبیحات بیبی حضرت زهرا …حسین
هر که دلتنگ است بسم الله، هموار است راه
خرج چندانی ندارد کربلا، یک یا حسین!
#سعید_پاشازاده
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#احراق_بیت #هجوم #کوچه
#فاطمیه
تمام شهر پی کشتن علی بودند
نبود مردی و نامردها ولی بودند
که هر کدام به تفسیر خود یلی بودند
چهل نفر که همه قاتل علی بودند
به سمت حادثه برگشت آن همه انگشت
قسم به فاطمه دیوار و در علی را کشت
به کوچه آمده رخصت گرفته اند از هم
و صف به صف همه نوبت گرفته اند از هم
سپس دویده و سبقت گرفته اند از هم
برای ضربه رضایت گرفته اند از هم
تمام نیتشان قربة الی الله است
و تازه ضربه ی دستی بزرگ در راه است
یکی غلاف به قصد ثواب بردارد
یکی به نیت مولا طناب بردارد
دری که سوخت به یک سمت تاب بردارد
لگد اگر بزنندش شتاب بردارد
برای کشتن مولا شتاب در کافی است
برای حفظ امامت دو تا پسر کافی است
گذشت کوچه و یک کوچه ی دگر آمد
چهل نفر همه رفتند و یک نفر آمد
چنان بلند شد و دست سمت سر آمد
به سوی فاطمه دیوار مثل در آمد
همیشه کوچه غمِ اهل سوختن باشد
خصوصا اینکه تماشاگرش حسن باشد
حسن که ضربه سختی به طاقتش میخورد
حسن که ضربه اصلی به غیرتش میخورد
چه خوب بود که سیلی به قامتش میخورد
ولی از این همه بادی به صورتش میخورد
همین نسیم، حسن را هزار سال بس است
برای گریه ی هر شب همین خیال بس است
گذشت کوچه و یک کوچه ی دگر آمد
ز سمت کوچه ی سر نیزه ها خبر آمد
که شمر جای مغیره در این گذر آمد
ولی نه روبروی او که پشت سر آمد
غلاف خنجر و حنجر به جای بازو شد
شبیه مادرش آخر شکسته پهلو شد
رسیدروضه به جایی که دیدنش سخت است
به حنجری که یقینا بریدنش سخت است
تنی که مثله شود پا کشیدنش سخت است
"صدای وای بنی" شنیدنش سخت است
اگر چه سخت سرت را ، ولی جدا کردند
چنان که فاطمه را از علی جدا کردند
همین که تیر رها کرد تیغ می بُرّد
رفیق می زند و نا رفیق می بُرّد
و بوسه گاه نبی را دقیق می بُرّد
عمیق بوسه زده پس عمیق می بُرّد
چنان پرنده که هی بال را به هم زده است
صدای فاطمه گودال را به هم زده است
#سعید_پاشازاده
@raziolhossein