eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
9.8هزار دنبال‌کننده
737 عکس
7 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بـارهـا افتـاده ام زيرِ دست و پايِ خصم از دست و پا اُفتاده ام بس كه هِق هِق كرده ام گـوشـه ي ويــرانه از شــور و نـوا اُفـتــــاده ام قطره قطره روي خاك مـثل اشــكِ شمـع هر شــب بي صـدا اُفتاده ام چند جا خوردي زمين ؟ تو بگــو تا من بگــويـم ، چـند جا اُفـتاده ام ... نـيستم اهـل گِـله چـون به ميـل خويشـتن در اِنـزوا اُفتاده ام با تمـاشـاي خــودم يــادِ رويِ نـيليِ خَــيرُ النّـسـا اُفـتـــاده ام من نمي پرسم تو هم بعد از آن صحرا مپرس از من كجا اُفتاده ام جُـز همان يك مرتبه عمّه ، فُــوراً آمــده هر دفعه تا اُفـتاده ام يـادِ آغـوشت بخير آه ! از گـرمايِ دلچـسبش ، جُـدا اُفتاده ام... من عزادارِ توأم بي رمـق ، در گوشـه ي دارُ العَــزا اُفتاده ام حال كه برگـشته اي بــاز هــم يـادِ لـبت در كربلا اُفـتــاده ام... تا بگـيرم انتقـام فـكرِ ويـران كـردنِ شــام بلا اُفتـــاده ام @raziolhossein
عمه مرا رها کن من می‌روم به میدان، تنها مرا دعا کن من از تبار شیرم گاهی مرا علی و، گاهی حسن صدا کن من در طواف یارم حاجی کربلا را، قربانی منا کن عمه خدانگهدار در دل به یاد داغم، بزم عزا به‌پا کن با یاد اصغر و من بر سینه‌ی عمویم، شش‌گوشه‌ای بنا کن از غصه آب می‌شد وقتی که دید ارباب، تنها خطاب می‌شد وقتش رسیده حالا باید که بعد قاسم، او انتخاب می‌شد می‌ماند اگر به خیمه حتما که شرمگین از، روی رباب می‌شد خوشحال بود از این که جزء فداییان، مولا حساب می‌شد از غصه کم می‌آورد از جانب عمویش، وقتی جواب می‌شد می‌دید بین گودال رو به غروب رفته، خورشید بین گودال از شدت جراحت خون عمو حسین‌اش، پاشید بین گودال کار عمو تمام است باران سنگ و نیزه، بارید بین گودال بغضش ترک‌ترک شد وقتی که خنجر شمر، خندید بین گودال کم‌کم امید می‌باخت شد ناامید آن‌روز، امّید بین گودال آمد به‌کار، دستش مثل عموش عباس، در کارزار دستش از دست عمه پر زد مثل کبوتری تا، آغوش یار دستش مثل عقیق سرخی شد بر رکاب سینه، حالا سوار دستش آنقدر زخم برداشت تا که میان گودال، شد لاله‌زار دستش سر روی نیزه رفت‌و تن روی خاک ماند و بین غبار دستش... @raziolhossein
با عمو همراه شد با همین سنّش چه سربازی برای شاه شد طاقت دوری نداشت یک‌ تنه آمد حریف لشکر بدخواه شد بی زره آمد به جنگ ذکر لب هایش علی مولا ولی الله شد شد فدایی حسین آه عبدالله در یک روز پیر راه شد پیش چشمان عمو دست عبدالله مثل قامتش کوتاه شد یادگاری حسن شد کفن افتاد روی جسم شاه بی کفن بی خبر از دست رفت مثل آن مادر که قبلا پشت در از دست رفت بین آغوش عمو در‌ دل پرواز یک دم بال و پر از دست رفت خواست تا حائل شود حیف اما بر روی سینه، سپر از دست رفت حرمله آمد جلو روی پای حضرت ارباب سر از دست رفت دست از دنیا برید خوب شد رفت و تنش رخت اسارت را ندید @raziolhossein
دگر پر شکست                            چنان زد که بال کبوتر شکست کنار فرات                         عمود  از افق آمد و سر شکست یکی داد زد                        به خیمه بریزید معبر شکست حرم تشنه ماند                   چه بد شد غرور برادر شکست دل زینبین                         پس از رفتنت صد برابر شکست ... هوا تار شد                          تو رفتی و زهرا عزادار شد برای حسین                      پس از رفتنت جنگ دشوار شد به پهلو زدند                       غم و غصه کوچه تکرار شد پس از رفتنت                      بلافاصله حرف بازار شد و بزم شراب                       چه بد موقعی وقت دیدار شد @raziolhossein
آزار دیدم خود را میان معرکه بیمار دیدم در خیمه بودم هفت آسمان را برسرم آوار دیدم در بین گودال آیینه جسم پدر را تار دیدم بابای خود را دربین یک لشکر بدون یار دیدم اینها بماند از شام دیدم هرچه من آزار دیدم شبهای بسیار در بین صحرا عمه را بیدار دیدم صد بار مردم وقتی به پای خواهرانم خار دیدم ای وای از شام گهواره را در بین یک بازار دیدم بزم شراب و... بی حرمتی در مجلس اغیار دیدم نامحرمان را نزدیک محرم های خود بسیار دیدم @raziolhossein
آزار دیدم خود را میان معرکه بیمار دیدم در خیمه بودم هفت آسمان را برسرم آوار دیدم در بین گودال آیینه جسم پدر را تار دیدم بابای خود را دربین یک لشکر بدون یار دیدم اینها بماند از شام دیدم هرچه من آزار دیدم شبهای بسیار در بین صحرا عمه را بیدار دیدم صد بار مردم وقتی به پای خواهرانم خار دیدم ای وای از شام گهواره را در بین یک بازار دیدم بزم شراب و... بی حرمتی در مجلس اغیار دیدم نامحرمان را نزدیک محرم های خود بسیار دیدم @raziolhossein
اکبر زمین خورده الله اکبر در نجف حیدر زمین خورده پیری از آن سو گفت یا للعجب انگار پیغمبر زمین خورده با زخم پهلویش خیلی شبیه سوره ی کوثر زمین خورده واضح ترش این است انگار مادر باز پشت در زمین خورده این گونه ی خاکی معلوم خواهد کرد او با سر زمین خورده او ارباً اربا بود پس این کبوتر هم بدون پر زمین خورده حالا سوال این است اکبر زمین افتاده یا اصغر زمین خورده؟ ارباب ما دق کرد ارباب ما در پیش یک لشکر زمین خورده حتما هزاران بار از خیمه تا این قتلگه خواهر زمین خورده گفت از زمین پاشو زهرا برای حفظ این معجر زمین خورده این یک عبا بس نیست وقتی که قطعه قطعه این پیکر زمین خورده تشییع او سخت است پیش تنش زانوی آب آور زمین خورده @raziolhossein
اربابمان افتاد لرزه به ارکان زمین و آسمان افتاد نیزه به پهلو خورد در گوشه ی گودال آقا نیمه جان افتاد تا از نفس افتاد در شیب مقتل بود زهرا، هم زمان افتاد سمت حرم رفتند دلشوره در جان امام مهربان افتاد میخواست برخیزد از بس جراحت داشت آقا ناتوان افتاد مشغول یا رب شد راه عبور نیزه ای سمت دهان افتاد شمشیر بالا رفت یک دست عبدالله آنجا ناگهان افتاد خیلی اذیت شد وقتی به جانش خنجر کند سنان افتاد شمر آمده گودال سر که جدا شد ناگهان نبض جهان افتاد سر دست خولی و رخت و لباسش هم به دست این و آن افتاد عریان بدن میشد در عرش اعلی ناله و آه و فغان افتاد عمامه به اخنس ... انگشتر آقا به دست ساربان افتاد روی زمین جسمِ مولای بی همتای ما بی سایه بان افتاد @raziolhossein
آزار دیدم خود را میان معرکه بیمار دیدم در خیمه بودم هفت آسمان را برسرم آوار دیدم در بین گودال آیینه جسم پدر را تار دیدم بابای خود را دربین یک لشکر بدون یار دیدم اینها بماند از شام دیدم هرچه من آزار دیدم شبهای بسیار در بین صحرا عمه را بیدار دیدم صد بار مردم وقتی به پای خواهرانم خار دیدم ای وای از شام گهواره را در بین یک بازار دیدم بزم شراب و... بی حرمتی در مجلس اغیار دیدم نامحرمان را نزدیک محرم های خود بسیار دیدم @raziolhossein