#امام_عسکری_شهادت
.
پسر زِ غُصّه فقط ناله از جگر می زد
کنارِ حُجره به سر از غمِ پدر می زد
.
پسر به یادِ بدن لرزه ی پدر گریان
پدر زِ زَهر روی خاک بال و پر می زد
.
برای غُربتِ مسمومِ سامرا جا داشت
هزار چاک به پیراهَنش اگر می زد
.
گَهی به حالِ پریشان خاک سر می ریخت
گَهی به سینه ی سوزان به روی سر می زد
.
شَبیهِ دخترِ ویران نشین به شهرِ شام
که سر به خِشت زِ دیدارِ طَشت زر می زد
.
شبیهِ طفلِ یتیمی که بر سر و صورت
زمانِ بر سرِ نی دیدنِ پدر می زد
.
#رضا_رسول_زاده
@raziolhossein
#امام_عسکری_شهادت
حدیث گریه شده جام زهر خوردن تو
به عمر گل نرسد قصه ی فسردن تو
همیشه آب نخوردن دلیل مرثیه نیست
تمام روضه ی ما گشته آب خوردن تو
هزار بار ، دلت را به ظلم سوزاندند
هزار بار ، بمیرم برای مردن تو
نبرده است مدینه ز خاطر ، ای یوسف
به سامرا ، نه به زندان غصه بردن تو
چه سخت بود سپردی یتیم خود به "قدر"
چه سخت بود به دست "قضا" سپردن تو
#میثم_مومنی_نژاد
@raziolhossein
#امام_عسکری
#دوبیتی
بگذار که خاک زیر پایت باشیم
وز مِهر چو ذرّه در هوایت باشیم
ما را به گدایی درِ خود بپذیر
بگذار گدای سامرایت باشیم
#سیدمحمد_رستگار
@raziolhossein
#امام_عسکری_شهادت
به شوق از تو سرودن حروف جان بدهند
اگر اجازه مدحت به این زبان بدهند
تمام ثانیه ها گریه برغمت کردند
که تسلیت به دل صاحب الزمان بدهند
تنت میان تب است و دو دست لرزانت
ستون عرش خداوند را تکان بدهند
سوال کرده ام از نام قاتلت اما
مقاتل حسنی کوچه را نشان بدهند
هجوم برجگرت برده زهر بامسمار
خداکند به جگر گوشه ات امان بدهند
چقدر کاسه خودش را روی لبت زدتا
عنان مرثیه ات را به خیزران بدهند
تقاص جانتورا زهر میدهد ؟هرگز
تقاص جان تورا خولی و سنان بدهند
به سمت روضه ی سر می دوند مصرع ها
اگر اجازه ی روضه به روضه خوان بدهند
دوید خواهر اوتا سر ازتنش نبرند
سربریده ی اورا به این و آن بدهند
عبا و پیرهنش را که گرگها بردند
عقیق سرخ یمن را به ساربان بدهند...
#محسن_حنیفی
@raziolhossein
#امام_عسکری_شهادت
امشب دو دیدهام ز غمت پُر ستاره است
آن را که نیست چاره بهجز این، چه چاره است؟
در سامرا اگر چه نشد زائرت شوم
دل را به یاد مقتلت از جان کناره است
با تو چه کرد معتمد دون، که این چنین
از سوز داغ زهر به جانت شراره است
مهدی ز ره رسید و سرت را به برگرفت
افلاکیان و اهل سما را نظاره است
در بند دشمن ارچه سرت روی خاک بود
حالا به روی دامن یک ماهپاره است
گفتی تو إسْقِنیٖ و شدی از عطش رها
این روضه را به کربُبَلا یک اشاره است
هر چه ز لشگری طلبید آب، جدّتان
پاسخ نداد کس به حسین شهیدتان
#وحید_دکامین
@raziolhossein
#امام_عسکری_شهادت
کام بهار طعمۀ جام خزان شده
زهری بلای جان امامی جوان شده
غربت کم است در حق مردی که خانهاش
زندان و خود شبیه به زندانیان شده
بیتاب لرزش بدنش دیدۀ زمین
گریان دست و پا زدنش آسمان شده
حتی برای کاسۀ آبی رمق نداشت
دستی که از شرار ستم ناتوان شده
برخورد چیست با لب و دندان که مهدیاش
حالا کنار بستر او روضه خوان شده
ای وای از آن غریب که لبهای تشنهاش
زخمیِّ دست بیادب خیزران شده
ای وای از آن عزیز که اهل و عیال او
پاییننشین مجلس نامحرمان شده
ای وای از آن شهید که انگشتهای او
مقصود دست غارت یک ساربان شده
#محمدعلی_بیابانی
@raziolhossein
#امام_عسکری_شهادت
آتش زهر تمام جگرت را سوزاند
نا نداری و عطش چشم ترت را سوزاند
کاسه ی آب ز دستت به زمین می افتد
تشنگی شعله شد و بال و پرت را سوزاند
بدنت بی رمق و هی به خودت می پیچی
آه آهت همه ی دور وبرت را سوزاند
میکشی پا به زمین و بدنت سرد شده
سرفه هایت بدن مختصرت را سوزاند
دیدن حال بد و جان به لب آمده ات
به خدا قلب یگانه پسرت را سوزاند
سر تو بر روی دامان پسر... جاندادی!
مطمئنم که خودت یاد حسین افتادی
#محمد_حسن_بیات_لو
@raziolhossein
#امام_عسکری_شهادت
از سوز زهر تاب ز پا تا سرت نبود
حتی کمی رمق به لب و حنجرت نبود
جان دادن تو می شد از این سخت تر اگر
مهدی عزیز کرده ی تو در برت نبود
کردند حمله بعد تو بر خانه ات ولی
شکر خدا که در پس در همسرت نبود
لبهای تو ز ضعف به هم خورد،شکر حق
زخمی دگر به روی لب اطهرت نبود
لرزید دست و پای تو از سوز زهر کین
اما دگر به دست حرامی سرت نبود
هر چند بی صدا شدی و سوختی ولی
هنگام دست و پا زدنت خواهرت نبود
این صحنه دیدنش به خدا سهم زینب است
آقا شما که نیزه به دور و برت نبود
می دید زینب از روی تل،نیزه خورده را
می گفت کاش گرد تنت،مادرت نبود
ای نیزه خورده،پاره گلو،ای ذبیح من
ای کاش جای نعل روی پیکرت نبود
بر نعل های تازه تنت گیر کرده بود
ای کاش شاهد بدنت،دخترت نبود
#محمود_اسدی_شائق
@raziolhossein
#امام_عسکری_شهادت
طفل اشکی که در این دیده ی تر می لرزد
خبر آورده ز داغی ، که جگر می لرزد
رو به قبله شده خورشید و شفق می گرید
پشت افلاک ، از این هول خبر می لرزد
جسم بابای جوان در بغل کودک اوست
شعله ی شمع در آغوش سحر می لرزد
بر پسر درد یتیمی است ، مسلم وقتی
کاسه ی آب به دستان پدر می لرزد
حسن عسکری از زهر ستم می سوزد
دل زهرا ز غم مرگ پسر می لرزد
#میثم_مومنی_نژاد
@raziolhossein
#امام_عسکری_شهادت
بغصی شکسته داری و فریاد کوچه ای
هی میخوری زمین و ولی یاد کوچه ای
گرچه غریب بودی و کس سوی تو نرفت
شکرخدا که میخ به پهلوی تو نرفت
شعله سراغ پیچش گیسوی تو نرفت
اینجا غلاف بر روی بازوی تو نرفت
تو ضعف میکنی پسرت گریه میکند
مهدی رسیده و به برت گریه میکنند
بر روی دامن پسرت دست و پا مزن
اینگونه چنگ بر روی این خاک ها مزن
یاد حسین می دمد از نای تشنه ات
دادی سلام بر لب بابای تشنه ات
خونابه گر چه از دهنت ریخته شده
آلاله روی پیرهنت ریخته شده
شکر خدا که لعل لبت خیزران نخورد
شکر خدا که روی گلویت سنان نخورد
چکمه به روی پیکر تو بی امان نخورد
سر نیزه ای نیامد و روی دهان نخورد
شکر خدا که تو کفنی داشتی حسن
بر جسم خویش پیرهنی داشتی حسن
#محمد_جواد_پرچمی
@raziolhossein
#امام_عسکری_شهادت
شب تاریک هوای سحرش را می خواست
شهر انگار خسوف قمرش را می خواست
گوشه حجره کسی چشم به راه افتاده
حسن دوم زهرا پسرش را می خواست
حضرت عسگری از درد خود می پیچد
زهر از سینه ی آقا جگرش را می خواست
آسمانی ست امامی که زمین گیر شده
آسمان جلوه ای ازبال و پرش را می خواست
شعله زهر که بدجور زمین گیرش کرد
به خدا که نفس مختصرش را می خواست
لحظه آخر خود ، روضه عاشورا خواند
منبر خاک غم چشم ترش را می خواست
ته گودال کسی روی زمین افتاده
خنجر شمر گمانم که سرش را می خواست
دختری دید که بالای سرش نامردی
آمده بود و نگین پدرش را می خواست
جان به تن داشت که پیراهن او را بردند
شب غربت به گمانم سحرش را می خواست
#مسعود_اصلانی
@raziolhossein
#امام_عسکری_شهادت
ای سراپا حسن حیّ ذوالمنن
سوّمین ابن الرّضا دوّم حسن
ای هزاران آفتابت مشتری
یا اباالمهدی امام عسکری
دُرّ ده دریا و بحر یک گهر
آن گهر خود حجّت ثانی عشر
با همه درد و غم و عمر کمت
تا ابد مرهون احسان، عالمت
از نماز و از دعای متصل
بردی از دشمن کنار حبس دل
با خدا پیوسته در راز و نیاز
روزها را روزه، شب ها در نماز
رنج هایت در ره توحید بود
سال ها یا حبس یا تبعید بود
روزگارت شعله ها بر جان فکند
دشمنت در برکهء شیران فکند
ایستادی بین شیران در نماز
شیرها را جانبت روی نياز
الله الله گرد تو درّندگان
سر فرو بردند همچون بندگان
نور علمت از درون حبس ها
کرد از ظلمت جهانی را رها
ای دمت جان داده بر روح الامین
آسمان خفته در خاک زمین
رهنمای آفرینش کیست تو
شهریار ملک بینش کیست تو
چشم بد از ماه رخسار تو دور
یک جمال و چارده خورشید نور
گشت دشمن در جوانی قاتلت
کشت در ماه ربیع الاوّلت
کفر خود را عاقبت معلوم کرد
همچو اجدات تو را مسموم کرد
سامره شد صحنهء روز جزا
گشت تنها مهدیت صاحب عزا
ای به قربان تو و عمر کمت
قلب مهدی داغدار ماتمت
بی تو مهدی بی کس و یاور شده
طفل تنهای تو تنهاتر شده
آه از آن ساعت که در سوز و گداز
خواند مهدی بر تن پاکت نماز
کرد تا جسم ضعیفت را نظر
بر کشید آهی جهان سوز از جگر
آسمان دیده اش انجم گریست
بین مردم مخفی از مردم گریست
گر چه بوده اشک دامن دامنت
بود کی زنجیر و غل بر گردنت
جسم تو زخم از دم خنجر نداشت
پیکر جدّ غریبت سر نداشت
آه از آن ساعت که زین العابدین
پیشوای عابدین و ساجدین
دید در گودال خون بر روی خاک
پیکر پاک پدر را چاک چاک
یوسف زهرا و زخم تیر و سنگ
گرگها کردند جسمش چنگ چنگ
گشت از چشمش روان دریای خون
خواست جانش از بدن آید برون
همدم او جز شرار تب نبود
جان ز کف می داد اگر زینب نبود...
#غلامرضا_سازگار
@raziolhossein