eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
7.7هزار دنبال‌کننده
598 عکس
5 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
از كار غربتت گره‌اي وا نمي‌كند اين شهر ، با دل تو مدارا نمي‌كند اين شهر ، زخم بي‌كسي‌ات را...عزيز من جز با دواي زهر مداوا نمي‌كند اين شهر ، در ميان خودش جز همين بقيع يك جاي امن بهر تو پيدا نمي‌كند اينجا اگر كسي به سوي خانه‌ات رود در را به غير ضرب لگد وا نمي‌كند اين شهر ، شهرِ شعله و هيزم به دستهاست با آل فاطمه به جز اين تا نمي‌كند ابن ِربيع ِ پست چه آورده بر سرت؟ شرم و حيا ز سِنّ تو گويا نمي‌كند بالاي اسب در پيِ خود مي‌كشاندت رحمي به قامتِ خَمَت امّا نمي‌كند تا مي‌خوري زمين به تو لبخند مي‌زند اصلاً رعايت رَمَقت را نمي‌كند زخم زبانش از لب شمشير بدتر است يك ذرّه احترام به زهرا نمي‌كند @raziolhossein
داور مدارِ شیعه ؛ روَد سوی داورش آتش زده ست زهر ؛سراپای پیکرش آن زهر ؛گوشت های بدن آب کرده است چیزی نمانده از بدن او؛ به جز سرش عمری غریب بود ؛ولی ؛ وقت احتضار اهل واعیال اوهمه اطراف بسترش واکردپلک از هم وگفت ازنماز وبست آخرکلام گفت به ساعات آخرش می کرداگر که لب تر و می گفت تشنه ام بودند جام آب به کف در برابرش سوزم به تشنه ای که به ظهر ی در آفتاب یک نم نداد آب کسی؛غیر خنجرش @raziolhossein
ز هر طرف به کمان تیر غم  زمانه گرفت دل مرا که بسی بود خون، نشانه گرفت چو جد خویش علی سالها به خانه نشاند ز دیده ام همه شب اشک دانه دانه گرفت هنوز خانه زهرا نرفته بود زیاد که آتش از درو دیوار من زبانه گرفت سپاه کفر به کاشانه ام حجوم آورد مرا بزمزمه و ناله شبانه گرفت زباغ فاطمه صیاد، مرغ سوخته را دل شب آمد و در کنج آشیانه گرفت سر برهنه و پای پیاده برد مرا پی اذیت من بارها بهانه گرفت هنوز خستگی راه بود در بدنم که خصم تیغ به قتلم در آن میانه گرفت هزار شکرکه زهر جفا نجاتم داد مرا بموج غم از مردم زمانه گرفت چه خوب اجر رسالت گرفت آل رسول که گه بزهر جفا گه به تازیانه گرفت گرفت تاسمت نوکری زما«میثم» مقام سروری و جاودانه گرفت @raziolhossein
همیشه شکر چنین نعمتی روی لب ماست که جعفر بن محمد رئیس مذهب ماست @raziolhossein
مولای من سلام خدا هدیه محضرت گلبوسه ی ملايکة الله بر درت یا صادق الائمه که قران ناطقی عالم فدای آن نفس روح پرورت تا از تو کسب فیض کنند ای شکوه علم زانو زنند خیل ملک پای منبرت بر کرسی خطابه لبت چونکه باز شد باغ بهشت مصطفوی شد معطرت از تو گرفت درس بصیرت ابوبصیر صدها زراره کاتب و اندیشه گسترت سرچشمه ی زلال حقیقت کلام توست شد جرعه نوش ، علم و فضیلت ز کوثرت معراج توست علم و در آن سیر نور شد هفت آسمان عالم معنا مسخرت تنها جهاد ، عرصه ی شمشیر و تیغ نیست روز ازل جهاد سخن شد مقدّرت در دست تو کتاب خدا بود ذوالفقار فقه و اصول ، نیزه و شمشیر دیگرت مدیون توست مکتب شیعه الی الأبد در این جهاد ، لطف خدا بود یاورت دشمن که بست دست یداللهی تو را رد شد تمام خاطره ها از برابرت رفتی سرِ برهنه و پای پیاده لیک سیلی نخورد پیش تو در کوچه همسرت در طول عمر ، داغ فدک با دل تو بود می زد حدیث حادثه زخم مکررت باشد برای اهل ولا ، جلوه ی حضور در گوشه ی بقیع ، مزار مطهرت گاهی نگاه کن به دل بیقرار من دست «کمیل » دامن تو ، جان مادرت @raziolhossein
بنگر به بیت شعله ورم وای مادرم آتش گرفته بام و درم وای مادرم آتش زدند خانه من را و زنده شد یادت دوباره در نظرم وای مادرم گاهی به فکر ضرب غلاف مغیره ام گاهی به فکر میخ درم وای مادرم پای پیاده در پی مرکب نفس زنان بردند مرا چنین زحرم وای مادرم بستند دستهای من اما کتک نخورد در کوچه همسرم به برم وای مادرم دیدم چو تازیانه ابن ربیع را ناله زدم من از جگرم وای مادرم دستم که بسته بود دفاعی نداشتم حتی یکی نشد سپرم وای مادرم شکر خدا که وقت زمین خوردنم نبود در کوچه همرهم پسرم وای مادرم @raziolhossein
بر گرده ی خود مثل علی نان و رطب داشت صادق همه صبح است چه در خلوت شب داشت شب تیره و تار و ظلمات است، پر از ظلم صد سال پر از ظلمت جهلی که عرب داشت می رفت که خاموش شود مشعل توحید اسلام ِ وَ أکملتُ لکُم رو به عقب داشت برخاست کسی مکّی و کوفی به فدایش آوازه چنان داشت که تا شام و حلب داشت در محضر او این همه شاگرد عجب نیست بر تیغ علی این همه زنگار عجب داشت! چون جابر حیّان کسی اسرار ندانست جز آن که به درگاه تو زانوی ادب داشت هفتاد و دو تا یارت اگر بود چه می شد تیغ تو و پستوی نهانخانه سبب داشت از صبح بپرسید که صادق به چه معناست با عشق بگویید که یارم چه لقب داشت @raziolhossein
عمری از نامردی و پستی این دنیا گریست صبر کرد و صبر کرد و صبر کرد اما گریست یار تنهایان شد و  همدرد بهر دردمند با دلی پر درد، اما ماند خود تنها گریست بی عبا با ظلم بردندش ز صحن خانه اش دخترش با دیدن این صحنه بر بابا گریست تا زدند آتش در کاشانه را قلبش شکست یاد پهلوی شکسته کرد، بر زهرا گریست یاد آن لحظه که زهرا پشت درب خانه بود ناگهان افتاد با ضرب لگد از پا گریست دست بسته تا که بردندش میان کوچه ها یاد کوچه یاد دست بسته مولا گریست دخترش ترسان و لرزان بود، آقا تا که دید یاد طفلان حسین و زینب کبری گریست  هم دعا میکرد بر گریه کن جدش حسین هم به یاد گریه جدش در عاشورا گریست گاه یاد راس از پیکر جدا بر نیزه ها گاه یاد پیکر عریانِ در صحرا گریست گاه از داغ رباب و اصغر ششماهه اش گاه از داغ علیِ اکبر لیلا گریست دیده اش از اشک دریا گشت و بر این داغ که تشنه لب شد کشته جدش بر لب دریا گریست @raziolhossein
خورشید تاریک است پیش روی صادق محراب اهل آسمان ابروی صادق جبریل زانو میزند پهلوی صادق عالِم شده هرکس گذشت از کوی صادق پیداست اسرار عوالم از نگاهش پلکی زند میریزد عالِم از نگاهش از کفر، مردم را گرفت و باخدا کرد قفل مسائل را برای خلق وا کرد با تیغ علم غیب خود غوغا به پا کرد ظلم بنی عباسیان را برملا کرد علمش حجاب جهل ها را پاره کرده صادق بنی عباس را بیچاره کرده در راه حق گرچه کشیده زحمتش را اما ندانستند قدر و قیمتش را دشمن شکسته پیش مردم حرمتش را با ناسزا دادند مزد خدمتش را در کوچه های شهر یوسف را کشیدند این گرگ ها پیراهن او را دریدند میسوخت در آتش پر شیخ الائمه از بسکه زد بر پیکر شیخ الائمه عمامه افتاد از سر شیخ الائمه حرمت شکست از مادر شیخ الائمه مردی که در محشر دو عالم را شفیع است ناراحت از نامردی ابن ربیع است آتش گرفته رشته های دامنش را ابن ربیع پست لرزانده تنش را در بین مردم میکشد پیراهنش را با ریسمان بستند دست و گردنش را همسایه ها اینبار هم کاری نکردند یعنی ولی الله را یاری نکردند او صبح صادق بود و در دست شب افتاد خیس عرق شد، عرش در تاب و تب افتاد صدبار تا بغداد پشت مرکب افتاد در راه چندین بار یاد زینب افتاد چه بر سرش آورده اند ایام پیری زیر لبش میگفت ای وای از اسیری آن لحظه که شمشیر بر رویش کشیدند خشم رسول الله را با چشم دیدند با اینکه ناله های زهرا را شنیدند در کربلا اما سر از جدش بریدند در کربلا جد غریبش تیر میخورد بر بوسه های مصطفی شمشیر میخورد @raziolhossein
آتش به جان دلبر جانانه می زنند با شعله ای که بر در این خانه می زنند پیر و جوان که فرق ندارد برایشان در میزنند و بعد چه جانانه می زنند آتش نکرد افاقه و شمع غریب را در پیش چشم مضطر پروانه می زنند اینجا به هر روش که شده میزنند خلق ضربه جدا و طعنه جداگانه می زنند باشد بزن ولی نه سر کوچه بین خلق یک سرشناس را که به هرجا نمی زنند اینجا مدینه است طبیعی است هر کسی تا زد برای حق علی چانه می زنند افتاد یاد داغ عمویش که عده ای دارند غنچه را دم گلخانه می زنند جایی که بار شیشه پناهنده شد به سنگ از دست مردمی که وقیحانه می زنند مسمار هم حساب علی را نکرد پاک اینجا فقط به نیت بیعانه می زنند @Raziolhossein
نه حرف من سخن هر فقیه آگاه است عزای حضرت صادق شعائر الله است بهشت مقصد هر دسته ی عزاداری ست سلوک شیعه در این شاهراه، کوتاه است مدینه منتظر دسته های سینه زنی ست مدینه چشم به راه بقیة الله است به ذوالفقار قسم فتح مکه نزدیک است به شرطه ها برسانید بدر در راه است بقیع جنت الاعلاست در سراسر روز بقیع عرش خداوند در سحرگاه است چراغ را چه حضوری در آن حریم شگفت که ماه بنده و خورشید عبد درگاه است چه شمع ها به بقیع از خجالت آب شدند نگاه کردن قبر غریب، جانکاه است به جعفر ابن محمد چنین نخواهد ماند مدینه چشم به راه بقیة الله است @raziolhossein
. تصور کن امامی دور تو مأمور هم باشد به ضرب و شتم تو مأمور هی معذور هم باشد درون خانه با ناموس خود باشی و جز اینها به هتک حرمت از بالا بر او دستور هم باشد به غیر از هتک حرمت در میان ناسزاهایش به جز فریاد و فحاشی کلام زور هم باشد تصور کن که در برخوردٍ با ماهی که در سجده ست به جز توهین به دستش حکم از منصور هم باشد تصور کن که حالا این تصورهای شرم آور برای آدمی از جنس خاک و ‌نور هم باشد تصور کن امام صادق است و بر سکوت و صبر به رغم لشکر شاگردها مجبور هم باشد به جز تصویر میخی داغ در چشم امام ما در آن تصویر حالا چکمه ای در دور هم باشد چه خواهد شد اگر آتش بگیرد درب و بعد از آن کسی که هی لگد را می زند مغرور هم باشد به روی ساقه ی زردش دو چندان می شود دردش اگر آن که لگد را می زند منفور هم باشد برای خود نه٬ می گرید برای مادرش زهرا بساط گریه پشت «در»اگر که جور هم باشد @raziolhossein