🌷رازخـــــدا 🌷
* #لذت_آغوش_خدا.... * 11 💕◈•══•💖•══•◈💞 #مدیریت_رنج_ها 10 ⭕️ انسان طبیعتاً خودش رو بیشتر با ناخوشی
* # راز_خــــدا.... * 12
💕◈•══•💖•══•◈💞
#مدیریت_رنج_ها 11
"علت اصلی دین گریزی"
🔴 گاهی وقتا میبینیم که بعضی از افراد برای این که از رنج تکلیفات و تقدیرات الهی فرار کنن، میرن سراغ بی دینی و هرزگی کردن.
😒
💢خب این یه فکر غلط هست.
👈چون «به هیچ وجه بی دینی کردن، رنج های انسان رو کاهش نمیده».
اتفاقاً رنج های سخت تر و بدتری هم به انسان میده.
⭕️🔴⭕️
💢 مثلاً کسی که سراغ مشروب خواری میره، درسته که لذّت هایی رو هم میبره
❌ اما زندگی شاد با خانوادش رو از دست میده،
❌ دیگه از سایر لذّت های خوب هم لذّتی نمیبره،
❌ بدنش دچار انواع بیماری ها میشه،
❌ اعتبار اجتماعیش کم میشه
❌موجودات عالم هستی باهاش دشمن میشن و...
✅ ما باید این نکته رو برای خودمون جا بندازیم که «همۀ ما انسان ها طبیعتاً رنج میکشیم و این رنج برای همه هست...»
❇️ اگه یه موقع دیدید یه نفر لبخند میزنه، به این دلیل نیست که حتماً رنج کمتری میکشه؛
✅ شاید صبور تر هست
⛔️یا اصلا شاید حفظ ظاهر میکنه!
✅یا شاید نسبت به دیگران فهمیده تر هست.
⛔️یا ممکنه خودش رو زده به بی خیالی!
کلا زیاد نمیشه روی لبخندهای کسی حساب باز کرد....
#افزایش_رنج_ها
#مدیریت_رنجها
═<┅═> 💖 <═┅>═
@razkhoda
═<┅═> 🌺 <═┅>═
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷رازخـــــدا 🌷
🌷 #دختر_شینا – قسمت 9⃣ ✅ #فصل_سوم ...صمد پایش را توی یک کفش کرده و به مهریه پنجهزار تومان دیگر اض
🌷 #دختر_شینا – قسمت 0⃣1⃣
✅ #فصل_سوم
.... مطمئن بودم همینکه پدرم دستی روی سرم بکشد، غصهها و دلواپسیهایم تمام میشود.
چند روز از آن ماجرا گذشت. صبح یک روز بهاری بود. توی حیاط ایستاده بودم. حیاطمان خیلی بزرگ بود. دورتادورش اتاق بود. دو تا در داشت؛ یک درش به کوچه باز میشد و آن یکی درش به باغی که ما به آن میگفتیم باغچه.
باغچه پر از درخت آلبالو بود. به سرم زد بروم آنجا. باغچه سرسبز و قشنگ شده بود. درختها جوانه زده بودند و برگهای کوچکشان زیر آفتاب دلچسب بهاری میدرخشید. بعد از پشت سرگذاشتن زمستانی سرد، حالا دیدن این طبیعت سرسبز و هوای مطبوع و دلنشین، لذتبخش بود.
یکدفعه صدایی شنیدم. انگار کسی از پشت درختها صدایم میکرد. اول ترسیدم و جاخوردم، کمی که گوش تیز کردم، صدا واضحتر شد و بعد هم یک نفر از دیوار کوتاهی که پشت درختها بود پرید توی باغچه. تا خواستم حرکتی بکنم، سایهای از روی دیوار دوید و آمد روبهرویم ایستاد. باورم نمیشد.
صمد بود. با شادی سلام داد. دستپاچه شدم. چادرم را روی سرم جابهجا کردم. سرم را پایین انداختم و بدون اینکه حرفی بزنم یا حتی جواب سلامش را بدهم، دو پا داشتم، دو تا هم قرض کردم و دویدم توی حیاط و پلهها را دوتایکی کردم و رفتم توی اتاق و در را از تو قفل کردم.
صمد کمی منتظر ایستاده بود. وقتی دیده بود خبری از من نیست، با اوقات تلخی یکراست رفته بود سراغ زن برادرم و از من شکایت کرده بود و گفته بود: «انگار قدم اصلاً مرا دوست ندارد. من با هزار مکافات از پایگاه مرخصی گرفتهام، فقط به این خاطر که بیایم قدم را ببینم و دو سه کلمه با او حرف بزنم. چند ساعت پشت باغچهی خانهشان کشیک دادم تا او را تنهایی پیدا کردم. بیانصاف او حتی جواب سلامم را هم نداد. تا مرا دید، فرار کرد و رفت.»
نزدیک ظهر دیدم خدیجه آمد خانهی ما و گفت: «قدم! عصر بیا کمکم. مهمان دارم، دستتنهام.»
عصر رفتم خانهشان. داشت شام میپخت. رفتم کمکش. غافل از اینکه خدیجه برایم نقشه کشیده بود. همینکه اذان مغرب را دادند و هوا تاریک شد، دیدم در باز شد و صمد آمد. از دست خدیجه کفری شدم. گفتم: «اگر مامان و حاجآقا بفهمند، هر دویمان را میکشند.» خدیجه خندید و گفت: «اگر تو دهانت سفت باشد، هیچکس نمیفهمد. داداشت هم امشب خانه نیست. رفته سرزمین، آبیاری.»
بعد از اینکه کمی خیالم راحت شد، زیرچشمی نگاهش کردم. چرا این شکلی بود؟! کچل بود. خدیجه تعارفش کرد و آمد توی اتاقی که من بودم. سلام داد. بازهم نتوانستم جوابش را بدهم. بدون هیچ حرفی بلند شدم و رفتم آن یکی اتاق. خدیجه صدایم کرد. جواب ندادم. کمی بعد با صمد آمدند توی اتاقی که من بودم.
🔰ادامه دارد....🔰
@razkhoda
🍃✨🌸✨🍃✨🌸✨🍃
✨﷽✨
سلام صبح سومین روز ماه رمضانتون بخیر وخوشی ☕ 🌹 😊
به آخرین شنبه اردیبهشت ماه خوش آمدید 🌼🍃
در آخرین صبح شنبه اردیبهشت ماه🍃🌸
🍃🌼از خدا برایت بهترین ها را میخواهم😍
🍃همان بهترین هایی که
امید و شادی را به زندگی ات ببخشد☺️
فقط بر خدا توکل کن و به او امید ببند😇
که پروردگارت بر هر کاری تواناست😊
#صبحتون_پراز_عطر_بهار 🍃🌸🍃
@razkhoda
🌷رازخـــــدا 🌷
* # راز_خــــدا.... * 12 💕◈•══•💖•══•◈💞 #مدیریت_رنج_ها 11 "علت اصلی دین گریزی" 🔴 گاهی وقتا میبین
* #راز_خـــــدا.... * 13
💕◈•══•💖•══•◈💞
#مدیریت_رنج_ها 12
✅ بالاخره همه توی دنیا رنج میکشن.
✔️حتی اونایی که فکر میکنید آدمای ثروتمند و معروفی هستن؛
🔮حتماً یه بار برید پای صحبت ها و درد دلاشون بشینید،
می بینید که مشکلات عجیب و غریبی دارن که وقتی آدم میشنوه با خودش میگه خوبه که من مثل اونا نیستم!😊
💢حالا این وسط بعضی ها برای فرار از رنج ها، اقدام به دین گریزی میکنن.
💢علت این دین گریزی هم صرفاً بی ایمانی نیست. مثلاً میبینیم که فلان جوان ممکنه اهل هرزگی هم باشه اما اربعین کربلا میره و در هیات ها هم شرکت میکنه!🌷
🔴اونوقت برخی از دلسوزان بهش میگن ای جوان! چرا انقدر بی ایمانی! ایمان داشته باش!
😒
* برادر من! اون ایمان کافی داره، اما مشکلش اینه که اهل تحمل رنج نیست. ☺️
💢 اون ایمان داره اما به عرضش اشتباه رسوندن! 😒
🛄بندۀ خدا خیال میکنه که میتونه توی دنیا زندگی کنه و رنجی هم نکشه! فکر میکنه بدون رنج هم میشه به سعادت رسید!
👆👆👆❌
✅ نه عزیز دلم نمیشه.
✔️ با بی دینی کردن رنج های خودت رو افزایش نده.
یه مقدار رنج دینداری رو میکشی عوضش کلی جلو میفتی توی زندگی و بندگیت. ارزشش رو داره، نگران نباش!👌✔️
🌺تو بیا درست و حسابی دینداری کن، «نترس خدا اجازه نمیده که زیاد رنج بکشی...»😌💕
خداوند مهربان، تو رو توی دست های خودش بزرگ خواهد کرد...💓💖
«تو فقط به مهربانی خدا ایمان داشته باش...»
👆💕
چرا انقدر تأکید میشه که در ابتدای هر کاری بسم الله الرحمن الرحیم گفته بشه؟
✅ یکی از علت هاش اینه که انقدر مهربانی خدا رو تکرار کنی که باورت بشه که خدا مهربان هست
و «اگه رفتی سراغش، نمیذاره زیاد رنج بکشی...»
🔮انقدر که اجازه نمیده حتی رنج های طبیعی دنیا هم زیاد اذیتت کنن...
#افزایش_دینداری 👇
#کاهش_رنج
═<┅═> 💖 <═┅>═
@razkhoda
═<┅═> 🌺 <═┅>═
🌷رازخـــــدا 🌷
#نکات_تربیتی_خانواده ۱۷ "حجاب مناسب" ⭕️ یکی دیگه از عوامل مهم نا آرامی توی خانواده، بی حجابی و بدح
#نکات_تربیتی_خانواده ۱۸
" فیلم های مستهجن "
🔹گفتیم که تک تک اعضای خانواده باید مراقب هیجان های کاذب باشن.
🚫 یکی از هیجان های خطرناک، عکس ها و فیلم هاس مستهجن هست.
اصلا معنای مستهجن هم "به هیجان آورنده" هست.
🔺 همیشه یادتون باشه که:
کسی که توسط "حرام" به هیجان در بیاد
دیگه توسط "حلال" به هیجان نخواهد رسید...
🔴 مردی که اهل دیدن فیلم های پورن و مستهجن باشه، دیگه نمیتونه ارتباط خوبی با همسرش داشته باشه...
🔺بدبخت میخواست لذت های خودش رو بیشتر کنه
اما اتفاقا زد و لذت های خودش رو نابود کرد...
😒⁉️
لذت حلالی که هزاران ثواب و نورانیت داشت رو رها کرد و رفت سراغ لذت مسخره و کوچکی که هم دنیا و هم آخرتش رو جهنم خواهد کرد...
🔥🔥🔥
حاج آقا! چطور دیدن فیلمای مستهجن رو ترک کنیم؟😓
ان شالله در پیام های بعدی...
💖 @razkhoda
🌷رازخـــــدا 🌷
🌷 #دختر_شینا – قسمت 0⃣1⃣ ✅ #فصل_سوم .... مطمئن بودم همینکه پدرم دستی روی سرم بکشد، غصهها و دلواپ
🌷 #دختر_شینا – قسمت1⃣1⃣
✅ #فصل_سوم
.... کمی بعد با صمد آمدند توی اتاقی که من بودم.
خدیجه با اشاره چشم و ابرو بهم فهماند کار درستی نمیکنم. بعد هم از اتاق بیرون رفت. من ماندم و صمد. کمی این پا و آن پا کردم و بلند شدم تا از زیر نگاههای سنگینش فرار کنم، ایستاد وسط چهارچوبِ در، دستهایش را باز کرد و جلوی راهم را گرفت. با لبخندی گفت: «کجا؟! چرا از من فرار میکنی؟! بنشین باهات کار دارم.»
سرم را پایین انداختم و نشستم. او هم نشست؛ البته با فاصلهی خیلی زیاد از من. بعد هم یکریز شروع کرد به حرف زدن. گفت دوست دارم زنم اینطور باشد. آنطور نباشد. گفت: «فعلاً سربازم و خدمتم که تمام شود، میخواهم بروم تهران دنبال یک کار درست و حسابی.» نگرانی را که توی صورتم دید، گفت: «شاید هم بمانم همینجا توی قایش.»
از شغلش گفت که سیمانکار است و توی تهران بهتر میتواند کار کند. همانطور سرم را پایین انداخته بودم. چیزی نمیگفتم. صمد هم یکریز حرف میزد. آخرش عصبانی شد و گفت: «تو هم چیزی بگو. حرفی بزن تا دلم خوش شود.»
چیزی برای گفتن نداشتم. چادرم را سفت از زیر گلو گرفته بودم و زل زده بودم به اتاق روبهرو. وقتی دید تلاشش برای به حرف درآوردنم بیفایده است، خودش شروع کرد به سؤال کردن. پرسید: «دوست داری کجا زندگی کنی؟!»
جواب ندادم. دستبردار نبود. پرسید: «دوست داری پیش مادرم زندگی کنی؟!»
بالاخره به حرف آمدم؛ اما فقط یک کلمه: «نه!» بعد هم سکوت. وقتی دید به این راحتی نمیتواند من را به حرف درآورد، او هم دیگر حرفی نزد. از فرصت استفاده کردم و به بهانهی کمک به خدیجه رفتم و سفره را انداختم. غذا را هم من کشیدم.
خدیجه اصرار میکرد: «تو برو پیش صمد بنشین با هم حرف بزنید تا من کارها را انجام بدهم»، اما من زیر بار نرفتم، ایستادم و کارهای آشپزخانه را انجام دادم. صمد تنها مانده بود. سر سفره هم پیش خدیجه نشستم.
بعد از شام، ظرفها را جمع کردم و به بهانهی چای آوردن و تمیز کردن آشپزخانه، از دستش فرار کردم.
🔰ادامه دارد......
@razkhoda
🌷رازخـــــدا 🌷
* #راز_خـــــدا.... * 13 💕◈•══•💖•══•◈💞 #مدیریت_رنج_ها 12 ✅ بالاخره همه توی دنیا رنج میکشن. ✔️حت
* #راز_خـــــــدا.... * 14
💕◈•══•💖•══•◈💞
#مدیریت_رنج_ها 13
"برخورد صحیح با رنج"
⭕️اگه ما برخورد درستی با رنج نداشته باشیم، «اتفاقاً رنج هامون بیشتر خواهد شد».
👆👆👆خیلی مهم
⛔️اگه کسی رنج مخالفت با بعضی از دوست داشتنی ها رو تحمل نکنه،
خواه ناخواه دچار رنج های دیگه ای خواهد شد که زندگیش رو تلخ خواهد کرد.
🚫 مثلاً آدمی که حسادت داره، طبیعتاً باید با مبارزه با نفس، این خصلت بد رو کنار بذاره.
اما اگه اهل مبارزه با نفس نبود، این خصوصیت باعث میشه که «چشمِ دیدنِ پیشرفت های دیگران رو نداشته باشه»
⭕️⭕️⭕️
و تا میبینه که یه نفر بالاتر از اون هست،
سریع ناراحت میشه و مدت ها ذهنش درگیر اینه که هر طوری شده اون شخص رو از جایگاهی که داره به زیر بکشه!🚸
🔹عزیز دلم چرا با حسادت، روحِ خودت رو از بین میبری؟
😒
👈خب یه مدت با این احساس نادرست خودت مبارزه کن.
یه مدت مراقبت کن و به محض اینکه حس حسادت توی ذهنت اومد به هوای نفست بگو:
تو بیخود کردی که حسادت می کنی!😒🚫
چرا میخوای منو اذیت کنی؟
بچسب به زندگی خودت!
🚸هر بار که این حس اومد سراغت، شما این مبارزه با نفس رو انجام بده. بعد از یه مدت به لطف خدا، رذیلۀ حسادت از توی قلبت بیرون میره....✅
#افزایش_مبارزه_با_نفس
مساوی با:
#کاهش رنج
═<┅═> 💖 <═┅>═
@razkhoda
═<┅═> 🌺 <═┅>═
🌷رازخـــــدا 🌷
#نکات_تربیتی_خانواده ۱۸ " فیلم های مستهجن " 🔹گفتیم که تک تک اعضای خانواده باید مراقب هیجان های کاذ
#نکات_تربیتی_خانواده ۱۹
"فیلم های مستهجن ۲ "
⭕️ دیدن فیلم های مستهجن اعتیاد آوره. دقیقا همونطور که یه نفر به مواد مخدر اعتیاد پیدا میکنه.
🔴 کسی که بهش اعتیاد پیدا کنه واقعا دست خودش نیست
خیلی وقتا میبینیم که طرف، بارها خواسته که توبه کنه اما بازم نتونسته مقاومت کنه.
حتی افراد مذهبی هم در مقابل این فیلم ها تسلیم میشن.
🔹برای ترک این فیلم ها چند تا نکته رو باید توجه کرد.
🔺اول از همه آدم باید به این درک رسیده باشه که این فیلم ها زندگی آدم رو خراب میکنه.
✅ بعدش هم اینکه باید سعی کنه خودش رو قوی کنه.
✔️✔️✔️ یه قانون خییییلی مهم رو میگم تا آخر عمرتون یادتون باشه و ازش استفاده کنید:
💯 هر جا دیدی برات سخته که مبارزه با نفس کنی
👈🏼اونجاهایی که برات آسونه رو حتما مبارزه کن تا قوی بشی.
✅ بعد از یه مدت میتونی اون کارای سخت رو هم انجام بدی.😊
✔️🌷🌹
👆🏼 این قانون رو بنویسید و به دیوار اتاقتون بچسبونید....
💖 @razkhoda
🌷رازخـــــدا 🌷
🌷 #دختر_شینا – قسمت1⃣1⃣ ✅ #فصل_سوم .... کمی بعد با صمد آمدند توی اتاقی که من بودم. خدیجه با اشاره
🌷 #دختر_شینا – قسمت 2⃣1⃣
✅ #فصل_سوم
.... و به بهانهی چای آوردن و تمیز کردن آشپزخانه، از دستش فرار کردم.
صمد به خدیجه گفته بود: «فکر کنم قدم از من خوشش نمیآید. اگر اوضاع اینطوری پیش برود، ما نمیتوانیم با هم زندگی کنیم.»
خدیجه دلداریاش داده بود و گفته بود: «ناراحت نباش. این مسائل طبیعی است. کمی که بگذرد، به تو علاقهمند میشود. باید صبر داشته باشی و تحمل کنی.»
صمد بعد از اینکه چایش را خورد، رفت. به خدیجه گفتم: «از او خوشم نمیآید. کچل است.» خدیجه خندید و گفت: «فقط مشکلت همین است. دیوانه؟! مثل اینکه سرباز است. چند ماه دیگر که سربازیاش تمام شود، کاکلش درمیآید.»
بعد پرسید: «مشکل دوم؟!»
گفتم: «خیلی حرف میزند.»
خدیجه باز خندید و گفت: «این هم چاره دارد. صبر کن تو که از لاکت درآیی و رودربایستی را کنار بگذاری، بیچارهاش میکنی؛ دیگر اجازهی حرف زدن ندارد.»
از حرف خدیجه خندهام گرفت و این خنده سر حرف و شوخی را باز کرد و تا دیروقت بیدار ماندیم و گفتیم و خندیدیم.
چند روز بعد، مادر صمد خبر داد میخواهد به خانهی ما بیاید. عصر بود که آمد؛ خودش تنها، با یک بقچه لباس. مادرم تشکر کرد. بقچه را گرفت و گذاشت وسط اتاق و به من اشاره کرد بروم و بقچه را باز کنم. با اکراه رفتم نشستم وسط اتاق و گرهی بقچه را باز کردم.
چندتایی بلوز و دامن و پارچهی لباسی بود، که از هیچ کدامشان خوشم نیامد. بدون اینکه تشکر کنم، همانطور که بقچه را باز کرده بودم، لباسها را تا کردم و توی بقچه گذاشتم و آن را گره زدم.
مادر صمد فهمید؛ اما به روی خودش نیاورد. مادرم هی لب گزید و ابرو بالا انداخت و اشاره کرد تشکر کنم، بخندم و بگویم قشنگ است و خوشم اومده، اما من چیزی نگفتم. بُق کردم و گوشهی اتاق نشستم.
🔰ادامه دارد.....🔰
@razkhoda
🍃✨🌸✨🍃✨🌸✨🍃
خدایا 🙏
در هر دوشنبه از سوى خويش دو نعمت
بر من عطا كن، 🌸
خوشبختى بندگی ات را در آغازش✨
و نعمت آمرزشت را در پايانش،🌸
اى آن كه تنها او شايسته پرستش است✨
و جز او كسى گناهان را نمی بخشد🙏
آمیـــن یا قاضِیَ الْحاجات 🙏
ای برآورنده ی حاجت ها 🙏
#روز_زیباتون_بخیر 🌸🍃🌸
🍃✨🌸✨🍃✨🌸✨🍃
@razkhoda
🌷رازخـــــدا 🌷
* #راز_خـــــــدا.... * 14 💕◈•══•💖•══•◈💞 #مدیریت_رنج_ها 13 "برخورد صحیح با رنج" ⭕️اگه ما برخورد
* #راز_خــــدا.... * 15
💕◈•══•💖•══•◈💞
#مدیریت_رنج_ها 14
✅ همیشه حواست باشه که یه موقع هوای نفست رو رها نکنی!
😒
⛔️ چون حتما رنج های تو رو بیشتر خواهد کرد...
🚸 اگه شما رنج این مبارزه با نفس "که زیاد هم نیست" رو تحمل نکنی،
مجبور میشی که بسیاری از رنج های بد دیگه رو تحمل کنی.
تو که اینو نمیخوای؟! درسته؟!😊⁉️
✅ امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید:
«رنجِ صبر نکردن در سختیها بیشتر از رنجِ صبر کردن است؛ الجَزَعُ أتْعَبُ مِن الصَّبرِ».
👆🌺
✔️خیلی روشن و واضح، حضرت دارن میفرمایند که بهتره که انسان اهلِ صبر بشه وگرنه رنج های فراوانی خواهد کشید.
✅ و در جای دیگر میفرمایند:
🌹 «بیتابی کردن در هنگام مواجهه با مصیبتها، رنج انسان را افزایش میدهد و صبر کردن ، رنج آن را از بین میبرد؛
الجَزَعُ عندَ المُصیبَةِ یَزیدُها ، و الصّبرُ علَیها یُبیدُها».
👆🌍✅
#کاهش_رنج
═<┅═> 💖 <═┅>═
@razkhoda
═<┅═> 🌺 <═┅>═
🌷رازخـــــدا 🌷
#نکات_تربیتی_خانواده ۱۹ "فیلم های مستهجن ۲ " ⭕️ دیدن فیلم های مستهجن اعتیاد آوره. دقیقا همونطور که
#نکات_تربیتی_خانواده ۲۰
"فیلم های مستهجن ۳ "
⚠️🔥💢🔥⚠️
⛔️ یکی از اولین اثرات منفی دیدن فیلم های مستهجن
اینه که "آقا نسبت به خانمش سرد میشه..."
علاوه بر دیدن این فیلم ها
و ارتباط با زنان نامحرم هم
باعث سردی شدید آقا نسبت به خانمش میشه.
⭕️🔶⭕️
چرا اسلام انقدر بر رعایت محرم و نامحرم تاکید میکنه؟
✅ برای اینکه دوست داره تو از همسرت خیییلی لذت ببری.
👏👏👏
اسلام میخواد رابطت با همسرت همیشه پر از لذت باشه.
✅🌺🌷
آقایون به محض اینکه دچار این دو تا بلای خانمانسوز شدن
باید سریع ازینا جدا بشن.
🔹چون اینا آخر نداره.
اگه کنار نذاشت باید فاتحۀ زندگی خانوادگیش رو بخونه..
✅ این همه یه آقا زحمت میکشه و خانواده تشکیل میده، بعد با دیدن چند تا فیلمی که صهیونیستا با برنامه ریزی ریختن توی دست و پای مردم
زندگی که انقدر براش زحمت کشیده رو جهنم میکنه...
🔴🚫🔥🔥🔥
💢 از همون اول کار سعی کن نبینی.
👀
تا چشمت اتفاقی هم افتاد سریع قطعش کن.
🗣 به هوای نفست بگو: تو غلط میکنی میخوای منو بدبخت کنی.
😒
تو میخوای من زندگیم جهنم بشه؟
🔴 میخوای منو از نگاه خدا بندازی؟
خاک بر سرت کنن. 🔥😠
هرکاری کنی نگاه نمیکنم....😒😒😒
هوای نفست رو مجبور کن که کوتاه بیاد!👌
💖 @razkhoda
🌷رازخـــــدا 🌷
🌷 #دختر_شینا – قسمت 2⃣1⃣ ✅ #فصل_سوم .... و به بهانهی چای آوردن و تمیز کردن آشپزخانه، از دستش فرار
🌷 #دختر_شینا – قسمت3⃣1⃣
✅ #فصل_سوم
.... بُق کردم و گوشهی اتاق نشستم.
مادر صمد رفته بود و همه چیز را برای او تعریف کرده بود. چند روز بعد، صمد آمد. کلاه سرش گذاشته بود تا بیمویاش پیدا نباشد. یک ساک هم دستش بود. تا من را دید، مثل همیشه لبخند زد و ساک را داد دستم و گفت: «قابلی ندارد.»
بدون اینکه حرفی بزنم، ساک را گرفتم و دویدم طرف یکی از اتاقهای زیرزمین. دنبالم آمد و صدایم کرد. ایستادم. دم در اتاق کاغذی از جیبش درآورد و گفت: «قدم! تو را به خدا از من فرار نکن. ببین این برگهی مرخصیام است. به خاطر تو از پایگاه مرخصی گرفتم. آمدهام فقط تو را ببینم.»
به کاغذ نگاه کردم؛ اما چون سواد خواندن و نوشتن نداشتم، چیزی از آن سر در نیاوردم. انگار صمد هم فهمیده بود، گفت: «مرخصیام است. یک روز بود، ببین یک را کردهام دو. تا یک روز بیشتر بمانم و تو را ببینم. خدا کند کسی نفهمد. اگر بفهمند برگهی مرخصیام را دستکاری کردهام، پدرم را درمیآورند.»
میترسیدم در این فاصله کسی بیاید و ببیند ما داریم با هم حرف میزنیم. چیزی نگفتم و رفتم توی اتاق. نمیدانم چرا نیامد تو. از همان جلوی در گفت: «پس لااقل تکلیف مرا مشخص کن. اگر دوستم نداری، بگو یک فکری به حال خودم بکنم.»
باز هم جوابی برای گفتن نداشتم. آن اتاق دری داشت که به اتاقی دیگر باز میشد. رفتم آن یکی اتاق. صمد هم بدون خداحافظی رفت. ساک دستم بود. رفتم و گوشهای نشستم و آن را باز کردم. چندتا بلوز و دامن و روسری برایم خریده بود. از سلیقهاش خوشم آمد. نمیدانم چطور شد که یکدفعه دلم گرفت. لباسها را جمع کردم و ریختم توی ساک و زیپش را بستم و دویدم توی حیاط. صمد نبود، رفته بود.
فردایش نیامد. پس فردا و روزهای بعد هم نیامد. کمکم داشتم نگرانش میشدم. به هیچکس نمیتوانستم راز دلم را بگویم. خجالت میکشیدم از مادرم بپرسم. بپرسم خبری از صمد دارد یا نه. یک روز که سرچشمه رفته بودم، از زنها شنیدم پایگاه آمادهباش است و به هیچ سربازی مرخصی نمیدهند.
🔰ادامه دارد....🔰
@razkhoda
🌷رازخـــــدا 🌷
* #راز_خــــدا.... * 15 💕◈•══•💖•══•◈💞 #مدیریت_رنج_ها 14 ✅ همیشه حواست باشه که یه موقع هوای نفس
* #راز_خـــــدا.... * 16
💕◈•══•💖•══•◈💞
#مدیریت_رنج_ها 15
سرشارِ از شکر...
⭕️ اگه ما با رنج های طبیعی دنیا به خوبی برخورد نکنیم، شکرِ نعمت رو هم نمیتونیم به خوبی به جا بیاریم.⛔️
⛔️ حتما دیدید افرادی رو که حاضر نیستن رنج هاشون رو بپذیرن
🚸و صبح تا شب به زمین و زمان غُر میزنن
و مدام خداوند رو مقصّر مشکلاتشون میدونن!
😒
🔞 کسی که مسألۀ رنج رو برای خودش حل نکرده باشه «اصلاً نمیتونه شاکر خداوند متعال باشه».
🌺 یکی از جلوه های مهربانی خداوند متعال اینه که در بین رنج های طبیعی دنیا
مثل پیر شدن و بیماری و مرگ و گذشت زمان و...
شیرینی هایی هم به ما میده. 😊💞🌺😍
🌺شیرینی هایی مثل ازدواج و فرزندآوری و تفریحات مختلف و برخی شیرینی هایی که گاهی میفرسته و انسان غافلگیر میشه!😊
مثلا یه پول قلمبه از یه جایی بهت میرسه! 💵💶💸
🚸 اگه کسی مسألۀ رنج رو برای خودش حل نکرده باشه،
دیگه از این شیرینی ها هم لذّت چندانی نمی بَره
و همیشه در رنج های مختلف خواهد بود....
═<┅═> 💖 <═┅>═
@razkhoda
═<┅═> 🌺 <═┅>═