eitaa logo
مرکز فرهنگی رسانه بیداری🇵🇸
622 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
320 ویدیو
11 فایل
مرکز تولید،توزیع و ترویج کتاب و محصولات جبهه فرهنگی و انقلاب اسلامی در استان خوزستان 🚩پادادشهر خ۱۷غربی پ۱۳۶ حسینیه هنر ارتباط با ادمین: @ammar_khz02
مشاهده در ایتا
دانلود
36.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📱الو! اینجا حاشیه نیست! دختران سیدهاشم چندروزی است درقرارگاه شهدای مدافع حرم هستم درشهر الهایی ۳۵ کیلومتری اهواز. از صبح همراه با حاج محسن به روستاهای اطراف الهایی و بامدژ سرمیزنیم🚗. به روستای سیدهاشم می‌رسیم که یکی از روستاهای اطراف بامدژ است. دو روزاست برقش قطع شده🔌💡. اهالی روستا همه عرب و سادات هستند✨️. باپیگیری حاج محسن چندنفر از اداره برق آمده‌اند و مشغولند👷‍♂️ اما کار به کُندی پیش می‌رود. حاجی برای پیگیری بیشتر چندتماس می‌گیرد. به مخاطب آن سوی امواج می‌گوید: مردمان نجیبی هستند شرایط سختی دارند اما اهل اعتراض و آشوب نیستند. مردمان نجیب! کمی که در روستا چرخی می‌زنم و به کارهایشان دقت می‌کنم، می‌بینم عبارت بجایی است. چند دختر بچه دلنشین ماشین حاجی را که می‌بینند با خنده به سوی‌مان می‌آیند👧. سلام می‌کنند و حاجی هم به گرمی با آنها خوش‌وبش می‌کند. از کنارشان می‌گذرد‌ تا به وضعیت چند خانه قدیمیِ در حال ریزش رسیدگی کند. از من می‌خواهد با خانم‌های روستا گفتگو کنم. با یک پسر جوان که به او مهندس می گویند تا درب منزلشان همراه می‌شوم. تحصیلاتش را می‌پرسم، می گوید ارشدمعارف دارم و دانشگاه قم درس خواندم. از وضعیت کارش می پرسم. پاسخ می دهد: بیکارم! پاسخ غیرمنتظره ای نیست. در خانه مادر، دو دختر و عروسش پذیرایم هستند☕️. از اوضاع و احوالشان می پرسم. برایم جالب است بدانم اهالی روستایی که یک طورهایی آخر دنیاست چقدر به اهواز رفت و آمد دارند! می‌پرسم اهواز می آیید؟ آنجا را دوست دارید؟ می گویند: مرتب به اهواز می‌آمدیم، برای خرید، مراجعه به پزشک🏨، سر زدن به اقوام و...
مرکز فرهنگی رسانه بیداری🇵🇸
📱الو! اینجا حاشیه نیست! دختران سیدهاشم چندروزی است درقرارگاه شهدای مدافع حرم هستم درشهر الهایی ۳۵ ک
اهواز را دوست داشتیم اما این آخری‌ها بعد از ماجرای زن، زندگی، آزادی دیگر اشتیاقی برای رفتن به آنجا نداریم. حجاب‌ها خیلی ناجور شده. آدم خجالت می‌کشد. ما بعد از این اتفاقات چادرهایمان را وسط خانه آویزان کرده‌ایم. هر روز صبح اول چادرمان را می بوسیم بعد کارهایمان را شروع می‌کنیم. از شنیدن این حرف‌ها کمی متعجب می‌شوم! باخودم می گویم آخر مگر اینها در این نقطه کوچکِ دور افتاده چقدر از حجاب و اهمیت و فلسفه‌اش آگاهندکه اینگونه نسبت به آن حساسند؟ هرچه بیشتر صحبت می‌کنند بیشتر به درک و فهم بالایشان پی می‌برم! باید اعتراف کنم انتظار این همه معرفت و نجابت را نداشتم! گرم صحبت هستیم که نوه کوچکشان چیزی در گوش مادرش زمزمه می‌کند👧. عروس خانه می‌گوید: دخترم می‌خواهد برایت سلام فرمانده بخواند🎶🎙! می‌گویم: عزیزم برو با دوستانت تمرین کن تا بیایم از سرود خواندنتان فیلم بگیرم. آنقدر هم صحبتی با خانم‌های روستا شیرین است که متوجه گذر زمان نمی‌شوم باید به قرارگاه برگردیم. قبلش از سلام فرمانده خواندن دخترکان دلنشین روستای نجیب سیدهاشم فیلم می‌گیرم📹. سپس خداحافظی می کنم و با حاج محسن راهی می شوم. زینب حزباوی 🆔 @resanebidari_ir 🆔 @ammarkhz
10.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
️🔰⚜️از دشت‌های سمیرم و کوچ سخت عشایر تا روزهای مبارزه برای آزادی... زندگینامه داستانی شهید مصدق طاهری محقق هادی سلامات📚 نویسنده محمد علی‌بخشی پور🖋📖 راه های تهیه کتاب آدرس: بلوار بهبهانی جنب حوزه علمیه امام خمینی ره کتابفروشی رسانه‌بیداری 📣 و سریع به سراسر کشور 🔸️جهت سفارش تلفنی: ☎️ 061-35530798 🔹️جهت سفارش پیامکی: 📱 09305619565 ------------------‐----------------------------------------- 📚شبکه توزیع کتاب و محصولات فرهنگی رسانه‌بیداری 🔰  ایتا@resanebidari 🆔 @resanebidari_ir 🆔 @ammarkhz
💠🔸️ سلسله نشست های روایت نو 🔸️️نشست اول: ‌‌‌‌‌‌‌     جای خالی هویت انقلاب اسلامی در اهواز باحضور: علی هاجری پژهشگر واحدتاریخ شفاهی زهره طاهری پژوهشگر واحدتاریخ شفاهی مهین تقیانی فعال فرهنگی و ازمبارزان انقلاب اسلامی در اهواز 🗓زمان: چهارشنبه ۱۴۰۲/۳/۳ ساعت ۱۶ الی ۱۸      مکان:حسینیه هنر اهواز 🆔 @resanebidari_ir 🆔 @ammarkhz
🔰🖊 حاشیه نگاری اولین نفری بود که وارد مسجد شد. صلوات فرست و دعا کنان. بیش از پنجاه سال است که نمازگزار این مسجد است. آقای انصاری که اولین امام جماعت مسجد بود را به خاطر داشت. گوش‌هایش سنگین است و عصا شده پای سومش اما عادت ۵۰ ساله را ترک نکرده. سعادتی ست که بیش از ۵۰ سال در یک مکان مقدس باشی و هر روز کاری را تکرار کنی اما برایت تکراری نشود. تازه خواستم گرم صحبت شوم که گفت وقت نافله است. هیچ نگفتم، پذیرفتم و کشیدم کنار؛ دلم نیامد عادت بیش از ۵۰ ساله‌اش را بهم بزنم. علی هاجری 🆔 @resanebidari_ir 🆔 @ammarkhz
متروپل| روایت اول ◼️◾️ساختمان خیابان امیری هوا گرم و فاصله بین تشنگی‌ها کم بود. همه سینی‌هایی که پر از آب و آبمیوه می‌کردیم خالی برمی‌گشت ولی کسی میلش به ساندویچ‌ها نمی‌رفت. از نوجوان گرفته تا پیر، هرکس هرکاری از دستش بر می‌آمد دریغ نمی‌کرد. میان این عزا و ماتم و گرما و مصیبت و آوار، عده‌ای آن‌طرف گیت، شب به شب، (ظهر هم نه، شب، که مبادا گرمشان شود) می‌آمدند پشت گیت و شروع به شعار دادن و فحش و ناسزا گفتن، می‌کردند و با قمه و‌ سنگ به جان کسانی می‌افتادند که می‌خواستند عزیزان ملتب را از زیر آوار بیرون بکشند. کمک که نمی‌کردند هیچ، آواری هم بر آوار ریخته می‌شدند. مشغول پخش خوراکی بودیم که شروع کردند به شعار و پرتاب سنگ به سمت گیت‌ها. نیروهای یگان ویژه هم به صف شدند که جلویشان را بگیرند و آن‌ها را کنترل کنند. در این میان یکی از سنگ‌های پرتاب شده از سوی شورشی‌ها، سر نوجوانی را شکست، خون پیشانی و صورتش را گرفته بود. او را به سمت آمبولانس جلوی موکب آوردند تا به زخم شکستگی سرش رسیدگی کنند. غیرت این نوجوان از اراذل آن طرف گیت مسلما بیشتر بود که برای اجساد کسانی که شاید در زندگی‌اش یکبار هم آن‌ها را ندیده بود، این‌گونه از جانش گذشته بود.
مرکز فرهنگی رسانه بیداری🇵🇸
متروپل| روایت اول ◼️◾️ساختمان خیابان امیری هوا گرم و فاصله بین تشنگی‌ها کم بود. همه سینی‌هایی که پر
مشغول نگاه کردنِ مراحل درمان پسر نوجوان ۱۲ ساله شدم که صدای شلیک گلوله آمد.سرپرست تیم جهادی، ما سه خانم را به از کوچه‌های پشتی، به خانه یکی از آشناهایی برد که خانه‌اش در آن نزدیکی بود. چند ساعتی آن‌جا بودیم و بعد از آرام شدن وضعیت برگشتیم داخل گیت، بعد از برگشتن رفتم به سمت مسجد تا سری به بچه‌های هلال احمر بزنم، یکی از دوستانم تعریف کرد بعد از رفتن ما، ماموران برای متفرق کردن مردم بدون خونریزی، اشک‌آور زدند. مردم متفرق شدند ولی بعضی از بچه های هلال احمر هم این گاز اشک‌آور را تنفس کرده بودند و چشم‌هایشان به شدت سوخته بود و نمی‌توانستند جایی را ببینند. برای کم شدن سوزش چشم‌ها مجبور شده بودند یا سیگار بکشند یا دود آتش تنفس کنند. دختران هلال احمر که سیگار کشیدن بلد نبودند، دود آتش را تنفس کردند. چشمانشان خوب شد ولی سرفه‌هایشان تازه شروع شده‌بود. سحر همه کسی 🆔 @resanebidari_ir 🆔 @ammarkhz
📣✅️ اولین نشست از سلسله نشست‌های *روایت نو* با حضور علاقمندان فرهنگ و انقلاب اسلامی در حسینیه هنر برگزار شد. در این نشست که *جای خالی هویت انقلاب اسلامی در اهواز* عنوان داشت به بررسی ظرفیت‌های مکانی شهر پردا‌خته شد که می‌توانند منتقل کننده تاریخ انقلاب و دفاع مقدس باشد. 🔹️🔸️آقای علی هاجری محقق تاریخ شفاهی شروع کننده بحث در این نشست بودند : فعالیتهای انقلابی بسیاری در اهواز صورت گرفته اما معمولا از آن به عنوان شهری که در حوادث انقلاب نقش موثر داشته‌است یاد نمی‌شود. مکان‌هایی مانند بیمارستان آپادانا و ستاد تبلیغات جبهه که پر از حادثه و اتفاق بوده اما در سال‌های اخیر تخریب شده‌اند 🔹️🔸️در ادامه این نشست خانم زهره طاهری محقق تاریخ شفاهی گفتند: اهواز با وجود آنکه شهر جنگی بوده و در پشتیبانی جنگ نقش ویژه داشته اما موزه جنگ ندارد. مکان‌هایی مانند زینبیه، مرکز ثقافیه، عصمتیه پیش از انقلاب محل تجمع و فعالیت انقلابیون بوده و در زمان جنگ جهت پشتیبانی فعال بوده اما مردم از این مکان‌ها و رخ دادهای حول محور آن‌ها خبر ندارند. 🔹️🔸️خانم مهین تقیانی از مبارزان دوران انقلاب اسلامی به عنوان سخنران پایانی این نشست بیان کردند: مکان‌هایی که می‌توانست تاریخ انقلاب ما را به نسل بعد منتقل کند تخریب شده یا بلا استفاده مانده. وقتی فرزندان ما نشانی از فعالیت‌های انقلابی در شهر نمی‌بینند طبیعی است که نپذیرند اهواز بستر فعالیت‌های مهم انقلاب بوده‌است. 🆔 @resanebidari_ir 🆔 @ammarkhz
6.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زندگینامه داستانی شهید مصدق طاهری محقق هادی سلامات📚 نویسنده محمد علی‌بخشی پور🖋📖 راه های تهیه کتاب آدرس: بلوار بهبهانی جنب حوزه علمیه امام خمینی ره کتابفروشی رسانه‌بیداری 📣 و سریع به سراسر کشور 🔸️جهت سفارش تلفنی: ☎️ 061-35530798 🔹️جهت سفارش پیامکی: 📱 09305619565 ------------------‐----------------------------------------- 📚شبکه توزیع کتاب و محصولات فرهنگی رسانه‌بیداری 🔰  ایتا@resanebidari 🆔 @resanebidari_ir 🆔 @ammarkhz
مرکز فرهنگی رسانه بیداری🇵🇸
متروپل| روایت اول ◼️◾️ساختمان خیابان امیری هوا گرم و فاصله بین تشنگی‌ها کم بود. همه سینی‌هایی که پر
ساختمان خیابان امیری| روایت دوم کوچه‌پس‌کوچه‌ها را یکی‌یکی رد کردیم تا به خانه‌ آقای حسینی رسیدیم و در آن پناه گرفتیم. مرد آن خانه جلوتر از همه در را باز کرد و وارد شد، -زهرا خانم،بیا مهمون داریم -مهدی، برو‌به مامانت بگو بیاد زنی حدودا ۴۵ ساله با چادر رنگی به استقبالمان آمد. -زهرا خانم بیرون وضعیتش خطرناک شده، این خانم‌ها امانت پیشت باشن, من با حاج آقا میرم بیرون _چشم، قدمشون روی چشم ماکه تا آن لحظه ساکت بودیم، لب به سلام باز کردیم وارد خانه شدیم. دوستم از جو متشنج بیرون دچار تپش قلب شده بود. زهرا خانم برای او آب قند و برای ما چای گرمی آورد تا نفسی تازه کنیم. چایم را که می‌خوردم اطرافم را هم نگاهی انداختم، تازه متوجه حدودا پانزده نفر خانم در آشپزخانه شدم. چشمم که به چشمشان افتاد سلامی کردم. باسلامِ من، دوستانمم توجه‌شان به آشپزخانه جلب شد و سلام کردند. خانم‌ها روی زمین به صورت حلقه نشسته بودند و ساندویچ درست می‌کردند. قضیه را که از صاحبخانه جویا شدیم، گفت: « این‌هارو برای امدادگرا درست می‌کنیم، می‌فرستیم سمت متروپل، بندگان خدا انرژی داشته باشن کار کنن» برایمان جایی باز کردند و ما هم مشغول شدیم. با هر ساندویچی که می‌گرفتند صلوات می‌فرستادند. چقدر این فضا تداعی کننده خانم‌هایی بود که در پشتیبانی جنگ، هشت سال پابه‌پای مردان، خط تدارکات را خالی نگذاشتند. شاید اینان فرزندان همان مادران بودند، هرچه که هست، این حس انسان‌دوستی و وطن‌پرستی در گوشت و خون مردم‌مان آمیخته است. سحر همه کسی 🆔 @resanebidari_ir 🆔 @ammarkhz
🔴 « پیک سحر » منتشر شد 💢 روایت زندگی سیدجبار موسوی ♦️سید خودش بچۀ کف خیابان بود. توی همین محله‌ها بزرگ شد. توی همین کوچه‌های خاکی کشتی گرفت و فوتبال بازی کرد. بچه‌های خیابان را می‌فهمید؛ برای همین اغلب دنبال بچه‌های نمازخوان انقلابی نمی‌رفت.‌ دلش می‌خواست بچه‌های خیابان را متحول کند. می‌گفت: «گلچین نکنین. همۀ بچه‌ها رو دوست داشته باشین. بینشون فرق نذارین. همون‌هایی رو بیارین مسجد که فکر می‌کنین اصلاً توی فضا نیستن. من دنبال همین بچه‌هام. با این‌ها دوست و رفیقم.» تحقیق: هادی سلامات، علی هاجری تدوین: مهرزاد قوی‌فکر ۱۴۳ صفحه ۵۰ هزار تومان ♦️سفارش: @resanebidari_ir 🆔 @resanebidari_ir 🆔 @ammarkhz