eitaa logo
روایت قم
136 دنبال‌کننده
255 عکس
21 ویدیو
2 فایل
خرده‌روایت‌های بچه‌های واحد ادبیات پایداری حوزه هنری استان قم ارتباط با ما @msruygar رویگر
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم چراغ اول واحد «ادبیات پایداری»، یا «مطالعات پایداری»، یا همان «تاریخ شفاهی»، و یا هر عنوانی که شما راحت‌ترید... با واحدهای دیگر حوزه هنری تفاوت‌هایی دارد که از دور شاید ما وصله ناجور و نچسب حوزه به نظر برسیم. اما کسانی که عمیق‌ترند می‌دانند هنر در خلأ شکل نمی‌گیرد. هنرمند انقلاب اسلامی باید اتمسفر انقلاب اسلامی را استشمام کرده باشد. هرچند کار ما بعد از شغل معدن سخت‌ترین نیست؛ ولی ما دقیقا خودِ معدن‌چی هستیم و به دنبال گنجیم. شناسایی و استخراج مهمترین گنج این ملت و این انقلاب؛ یعنی هویتش، کار ماست. ما برنامه و همایش نداریم؛ نه که نداریم؛ کم داریم؛ نه که کم کاریم، کار ما نیست؛ نه که کار ما نباشد، حاشیه کار ماست و اصل کار ما بی‌سر و صداست. ما اطلاعات عملیاتیم و چشم هنرمند و جامعه. ما در عین بی‌سروصدایی خیلی حرف برای گفتن داریم. چطور می‌شود کسی صبح تا شب توی قصه‌های مردم دست و پا بزند ولی بی‌صدا باشد؟ از بس که معطل غربال و شسته‌رُفته کردن قصه‌هاییم غافلیم که همین دنبال قصه گشن‌‌مان هم پر از قصه است. از بس به مقصد فکر می‌کنیم فراموش کردیم مسیر هم جزئی از سفر است. اگر خدا توفیق دهد در قیام‌شهر قرار است خیلی خودمانی و بی‌تکلف از مراحل استخراج گنج‌های قم، شهر قیام، بگوییم. و باز اگر خدا توفیق دهد بخشی از این گنج‌ها را به نمایش بگذاریم، ولو خاکی و خُلی و بدون آرایش. راستی ویترین هم داریم! کانال رسمی «ادبیات پایداری قم» به نشانی: @adabiyatpaydari_qom هر چند ویترین خلوتی است. شنبه، ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳ مصادف با شهادت رئیس مذهب، امام صادق علیه‌السلام، از قضا سالروز واقعه مدرسه فیضیه 🖋 محمدصادق رویگر ▫️قیام‌شهر | خرده‌روایت‌های قم @ghiyamshahr
روایت قم
پرچم حرم حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها توی جلسه بچه‌های ادبیات پایداری داشتیم موضوعات پیشنهادی را می‌‌نوشتیم. یکهو حاج اصغر بعد از چندتا پیشنهاد خیلی خوب با آن لهجه شیرین تبریزی و لحن آرامش گفت: «خادمان حرم حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها هم خاطرات خوبی دارن!» راستش را بخواهید اولش توی ذوقم خورد و جدی نگرفتم! ولی گفتم به احترام آن نظرات خوب قبلی با اینکه وقت جلسه گذشته، این یکی را هم بشنویم. فهمیدم خودش هم از خدام حرم است. کمی از روایت‌های بردن پرچم به منازل شهدا که گفت برایم جذاب شد. قرار شد توی همین هفته پیگیر جمع کردن چند نمونه روایت از بقیه‌ی خدام شود که پروژه را تعیین تکلیف کنیم. دیشب آخر شب تماس گرفت. تعجب کردم، این موقع شب؟! - خیره حاج اصغر! - خیره! امروز صبح پیگیر روایت‌ها بودم، ظهر ساعت ۱۲ زنگ زدن گفتن بیا ساعت ۱۵ باید با پرچم بری تبریز! راستی به تبریزی بودن حاج اصغر اشاره کردم، ولی نگفتم که پاسدار هم هست. حاجی ادامه داد: «برنامه‌ها رو برای سفر چک می‌کردم که از سپاه تبریز زنگ زدن برای حال و احوال! گفتم اتفاقا تو مسیر تبریزم! گفتند عجب! ما اینجا شهید گمنامی داشتیم که دیروز، بعد سالها خانواده‌اشون پیدا شده! قراره پنجشنبه توی یه مراسمی برن سر مزار بچه‌اشون! کاش پرچم رو بیارید توی مراسم شهید... پیگیر شدم و مجوز گرفتم؛ ان‌شاالله جمعه پرچم حرم حضرت معصومه سلام‌‌الله‌علیها مهمون منزل شهید می‌شه. خانم خودش برنامه دلجویی از اون خانواده رو جور کرد...» حاج اصغر همیشه اسم خانم را کامل ادا می‌کند: «حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها» پنج‌شنبه، ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۳ 🖋 محمدصادق رویگر ▫️قیام‌شهر | خرده‌روایت‌های قم @ghiyamshahr
روایت قم
روایت استعمار چند هفته‌ای بود که پیگیری بیست و چندی ساله‌ی حاج‌آقا روح‌الله عباسی جواب داده بود و آیت‌الله حسینی را راضی کرده بود جلوی دوربین از تاریخ استعمار بگوید. آیت‌الله حسینی، یا آیت‌الله سیدمعزالدین حسینی‌الهاشمی، یا سیدمعزِ قدیمی‌های شیراز، پسر کوچک مرحوم آقاسیدنورالدین است. من به چشم صیادی در جلسات حاضر می‌شدم و به محض خاموش شدن دوربین سوالات و گره‌های ذهنی‌ام را می‌پرسیدم. حاج‌آقا جعبه سیاه خیلی از حوادث انقلاب اسلامی است. سخت حرف می‌زند؛ یعنی بسیار محتاطانه اطلاعات می‌دهد؛ راه پرسیدن سوالات، پرسش‌های چالشی بود. به هر حال دیروز آخرین جلسه ضبط تاریخ استعمار بود. هرچند به خاطر کسالتشان جلساتی که در دهه هفتاد، نزدیک ۱۰۰ ساعت به طول انجامیده بود را در هفت جلسه خلاصه کردیم و شرایط جسمی حاج‌آقا اجازه ورود به جزئیات را نمی‌داد؛ اما امیدوارم به زودی، در شرایطی بهتر و با موضوعی دیگر، مجددا باب گفتگو باز شود. الان مشغول تبدیل آرشیو چندصد ساعته جلسات دهه هفتاد حاج‌آقا هستیم. ان‌شاءالله از تلفیق جلسات اخیر، آرشیو گذشته و پژوهش رفقای حاج‌آقا عباسی محتوای ارزشمندی عرضه شود. در جلساتی که گذشت، علاوه بر مطالب جذاب و ناب، هیچ‌گاه‌ بعضی از حواشی، از ذهم خارج نمی‌شوند؛ کمتر جلسه‌ای بود که حاج‌آقا منقلب نشود؛ حالا یا اسم اباعبدالله از زبان گاندی منقلبش می‌کرد، یا مظلومیت شیخ فضل‌الله، یا جنایات استعمار، یا... جلسه‌ای را هم به یاد ندارم که از دو شاگرد دهه هفتادش یعنی مرحوم فرج‌الله سلحشور یا مرحوم فرج‌نژاد ذکر خیری نکند. این عکس را هم که در کنار عکاس اصلی داشتم می‌گرفتم آقاسیدمعز گفت: «کاش فرج‌نژاد هم بود...» چهارشنبه، ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳ 🖋 محمدصادق رویگر ▫️قیام‌شهر | خرده‌روایت‌های قم @ghiyamshahr
یا وجیها عند الله... هنوز چند ساعتی از جدی شدن خبر سقوط بالگرد نگذشته که توی شبستان جا برای نشستن پیدا نمی‌شود. شب میلاد برادر خانم است، گوشه و کنار حرم گل آرایی و چراغانی شده، مداح باید مولودی بخواند ولی ذکر توسل گرفته. زائرها سرشان پایین افتاده، دست‌هایشان را بالا گرفته‌اند و همراه مداح زمزمه می‌کنند. انگار چشم‌هایشان پی چیزی می‌گردد. مداح می‌رسد به يا اَبَا الْحَسَنِ يا عَلِيَّ بْنَ مُوسي، اَيُّهَا الرِّضا يَا بْنَ رَسُولِ اللهِ گریز می‌زند به روزهایی که سید تولیت آستان قدس رضوی را به عهده داشت، به روزی که دست حاج قاسم را گرفته بود و برده بود میان ضریح غریب الغربا. صدای آه و گریه از گوشه و کنار شبستان بلند می‌شود. یکشنبه، ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳ 🖋 فاطمه نصراللهی ▫️قیام‌شهر | خرده‌روایت‌های قم @ghiyamshahr
📌 روایت قم بخش اول بسم الله الرحمن الرحیم یکی از خروجی‌های پردیسان قم... چندکیلومتری جمکران و بلوار پیامبر اعظم... ادامه دارد... محمدصادق رویگر سه‌شنبه | ۱ خرداد ۱۴۰۳ | ساعت ۱۶:۲۰ | ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
📌 روایت قم بخش دوم مسیر سمت گلزار شهدا هم قفل است... ادامه دارد... اصغر عراقی سه‌شنبه | ۱ خرداد ۱۴۰۳ | ساعت ۱۶:۴۰ | ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
📌 روایت قم بخش سوم از سمت راهروی قبر آقای بروجردی آمدم به سمت حیاط مسجد اعظم. مردم پشت در ورودی چوبی که به سمت ضریح راه داشت ایستاده بودند. چندباری از بین شیشه‌های رنگی در داخل را نگاه کردم ببینم کی شهدا می‌آیند. چند دقیقه منتظر بودم که یک نفر دست و پا شکسته گفت: تشییع سید رئیسی اینجا؟ من که اول متوجه نشدم چه می‌گوید، نگاهی بهش کردم تا به حرف‌هاش بیشتر دقت کنم. یک مرد میانسال بود با رنگ پوست تیره و ریش‌های به غایت مشکی. سرتا پا هم لباس سفیدی پوشیده بود. گفتم: چی؟ سعی کرد دوباره سوالش را بپرسد. گفتم آره. انگار کسی را پیدا کرده بود تا به سوالاتش جواب دهد. عربی و فارسی و انگلیسی رو با هم قاطی کردم تا حوابش را بدهم. -نماز جنازه اینجا؟ -لا فقط طهران. اینجا اول طواف بعد تشییع الی جمکران. -تدفین طهران؟ -لا طهران فقط نماز. تدفین مشهد و تبریز. پیگیر بود تا بداند بقیه شهدا کجا دفن می‌شود. یکی یکی را پرسید و جواب گرفت. بعد هم مسافت قم تا تهران را پرسید که گفتم دو ساعت راه هست. صحبت‌مان گرم گرفت و از اسم و رسمش را پرسیدم گفت: غلام رضا باکستانی است. مهندسی برق در دانشگاه پاکستان خوانده بود. تازه دو روز بود که برای طلبگی به جامعة المصطفی آمده بود. رفت تا مشغول خواندن زیارتنامه شود. چفیه کوتاه دور گردنش با لباس‌های ساده و چروکش خودنمایی می‌کرد. ادامه دارد... محمود خدابخشی | از سه‌شنبه | ۱ خرداد ۱۴۰۳ | ساعت ۱۶:۳۳ | ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا