✍ورزش تخصصی؛ جزئی از کار ماست.
💢همکاران ما معمولا در ورزش های رزمی مهارت دارند و تمرین می کنند.
🔰زمان مشخصی هم در محل کار به ورزش اختصاص داده شده.
💠گاهی ما به خاطر کار زیاد در دوره های آموزشی؛ حال ورزش کردن نداشتیم اما علی پای ثابت کلاس های ورزش بود.
🌐او کاراته کار بود و در رشته ی کیو کوشین تمرین می کرد.
🌀علی صبح روزهای ورزش اولین نفری بود که قبراق و سرحال و با لباس مخصوص کاراته در سالن ورزش آماده ی تمرین بود.
✔️ویژگی دیگر او شوخ طبعی بود.
💬گاهی در پادگان پارچ آب را بر می داشت و بچه ها را دنبال می کرد.
💭به همه ی بچه ها روحیه می داد و انرژی خودش را با این شوخی ها خالی می کرد.
🚫اجازه نمی داد طولانی شدن دوره و یکنواختی روزها، باعث افسردگی خودش و دوستانش شود.
♻️به هر بهانه ای سر به سر بچه ها
می گذاشت و با رفتار و گفتارش به همه ما انرژی می داد.
راوی: همرزم شهید
برگرفته از کتاب: #تنها_در_باغ_زیتون
#شهید_علی_سعد
🪴روایتگران شهدای دزفول🪴
https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
#قسمت_نود_و_چهارم🔻
✍یه روز تو آشپزخانه کمیته دیدم سید با مرحوم حسن بادروج؛ خیلی قشنگ و آموزنده بحث می کرد.
💢میان صحبت هاشون سید به او گفت:
✔️حسن! تو خوبی ولی حسین از تو بهتره.
▫️حسین بادروج برادر حسن بود که اونم تو جبهه فعالیت می کرد و شاعر و مداح اهل بیته.
▪️حسن گفت: آخه من چمه که حسین از من بهتره؟
🔸هیچ! تو خوبی ولی حسین از تو بهتره.
🔹خلاصه حسن اصرار می کرد که مگه من چه مشکلی دارم و سید جدی سر حرفش مونده بود.
وقتی من وارد اونجا شدم سید رو به من گفت:🔻
💠نوادر... مهدی هم از تو بهتره.
🌐مهدی برادر کوچیک ترمه که در اطلاعات گردان فعالیت می کرد.
🔰گفتم: جدی میگی؟
♻️گفت: بله
من هم گفتم:🔻
🌀خدا رو شکر که یک سید و فرمانده تایید کرد که برادر کوچیک من از خودم بهتره...
💯خیلی خوشحال شدم سید... خب او نسل بعد از منه و چند سال از من کوچیک تره.
🗯اگه بهتر از من نباشه؛ پس مشکلی هست.
سید خندید و رو به حسن بادروج گفت:🔻
💭تو هم این طور بگو... چه عیبی داره برادرت از تو بهتر باشه.
💬حسن هم خندید: آخه فکر کردم من بدم و مشکلی دارم که این طور میگی.
💢اینجا او داشت یه مسئله اخلاقی رو به ما یاد می داد و اون؛ این بود که ما باید در خوبی ها از هم سبقت بگیریم که شاید از دید خیلی ها کوچیک باشه ولی دنیایی مفهوم داشت.
💯او با اینکه فرمانده جوانی بود؛ ولی تیز بین و نکته سنج و زیرک بود.
💠در شرایط سخت روحی و زیر فشارهای عجیب و غریب دشمن و اون لحظات؛ با آرامش بهترین تصمیم ها رو می گرفت.
🔰قدرت نفوذ و کلام و اخلاق بالایی داشت و همه نیروها از او اطلاعت پذیری داشتن.
راوی: غلامرضا نوادر
ادامه دارد...
عنوان کتاب: #دو_قدم_مانده_به_صبح
#شهید_سید_جمشید_صفویان
🪴روایتگران شهدای دزفول🪴
https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
14030231 شهید خدمت.mp3
3.27M
🖤 ضرورت نگاه توحیدی به شهادت آیت الله رئیسی
♨️ چهار نکتۀ مهم و آرامبخش دربارۀ این حادثه
1️⃣ یادمان نرود خدا هست!
2️⃣ آیۀ یأس نخوانیم!
3️⃣ گمانهزنیهای بیمبنا ممنوع!
4️⃣ به لطف خدا در انتخاب بعدی امیدوار باشیم!
‼️حتما گوش کنید و منتشر کنید.
#محسن_عباسی_ولدی
#شهید_جمهور
#خادم_مردم
🪴روایتگران شهدای دزفول🪴
https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
#قسمت_نود_و_پنجم🔻
✍من حدود هشت سال با بابات اختلاف سنی داشتم.
💢موقع شهادت؛ بابات ۲۴ سال داشت و من اول دبیرستان بودم.
🔰از اون روزا چی یادتونه؟
♻️شاید به اندازه بقیه با پدرت نبودم؛ ولی خاطره های زیادی دارم.
💠قبل از انقلاب یادم میاد وقتی توی مسجد مراسمایی بود مثل نیمه شعبان یا جشنا و مراسمای دیگه؛ سید همیشه من و همراه خودش می برد اون زمان شاید سه؛ چهار سال بیشتر نداشتم.
گاهی که پدر و مادرم به سید می گفتن بچه ها رو کجا می بری؟ میگفت:🔻
✔️اینا باید از حالا این چیزا رو بدونن و تو این محیطا شرکت کنن.
💯حالا جالبه خودش دوازده سیزده سال بیشتر نداشت ولی فکرش تا کجا بود.
💬خیلی مهربون بود همیشه هوامونو داشت.
🔸ما هم خیلی دوستش داشتیم و بهش احترام میذاشتیم.
🔹اون هم به بزرگ ترا توجه داشت هم به ما کوچیک ترا.
💭تو مسائل مختلف مثل اینکه چطور با دیگران برخورد کنیم و یا نکات اخلاقی دیگه رو با زبون خوش برامون می گفت یا به عنوان هدیه برامون کتاب می خرید و ما رو با مطالعه آشنا می کرد.
راوی: سید عظیم صفویان (برادر شهید)
ادامه دارد...
عنوان کتاب: #دو_قدم_مانده_به_صبح
#شهید_سید_جمشید_صفویان
🪴روایتگران شهدای دزفول🪴
https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
#قسمت_نود_و_ششم🔻
✍وسط حرف های عمو عظیم؛ دختر عمویم با هیجان گفت:🔻
💢بابا! هیچ وقت اینا رو تعریف نکرده بودین... چه جالب.
💯من خیلی دوست داشتم از عمو بیشتر بدونم.
عمو لبخندی زد و گفت:🔻
🔸برایت گفته بودم ولی شاید با این جزییات نه...
🔹عمو سید جمشیدت در کنار خصوصیات خوبش؛ آدم ساده زیست و بی تجملی هم بود تو موقعیتای مختلفی که براش پیش می اومد چه قبل از انقلاب چه بعد از اون می تونست به خیلی چیزا برسه؛ ولی اون فقط فی سبیل الله جلو می رفت؛ حتی تو ازدواجش.
💬اینکه چیزی به زندگیش اضافه کنه یا دل به ماشین و خونه ببنده؛ اصلا.
🚫دلبسته به مال دنیا نبود این خیلی حرفه و شاید الان سخت به نظر برسه؛ ولی او واقعا اینچنین بود.
✔️سید جمشید تا لحظه آخر همون بود که بود حتی از لحاظ اخلاق و رفتار.
🔰اینکه یه روز یه جور باشه روز دیگه جور دیگه نه؛ تو حالتاش هیچ تغییری حاصل نمی شد و یکی از خصوصیات خوبی که داشت با قوی و ضعیف؛ دارا و ندار با همه یه جور برخورد می کرد و جایگاه کسی باعث تغییر در رفتارش نمیشد.
راوی: سید عظیم صفویان( برادر شهید)
ادامه دارد...
عنوان کتاب: #دو_قدم_مانده_به_صبح
#شهید_سید_جمشید_صفویان
🪴روایتگران شهدای دزفول🪴
https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍این انقلاب توقف ناپذیر است...
#شهید_جمهور
#سید_شهیدان_خدمت
🪴روایتگران شهدای دزفول🪴
https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea