eitaa logo
روایتگران شهدا
283 دنبال‌کننده
345 عکس
240 ویدیو
13 فایل
✍🏻جمع ما یه جمع از دهه شصتی تا دهه نودی هاست. ☀آتش به اختیاریم و از شهدا می‌پرسیم و برای شهدا می‌نویسیم. 💥با شهدا زندگی می‌کنیم و درس می آموزیم... راه ارتباطی با مدیر کانال: @admin_revayatgaran
مشاهده در ایتا
دانلود
902_20917917824506.pdf
675.9K
💥فایل pdf کتاب دزفول در جنگ 🌀به همراه سوالات مسابقه لحظه های فراموش نشدنی 🪴روایتگران شهدای دزفول🪴 https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
✍حسین نمایش نامه ی کاملی درباره ی میرزا رضای کرمانی نوشته بود. 💬حتی طراحی صحنه و لباس را انجام داده بود. 💥هر چند هیچ وقت نتوانست آن را اجرا کند اما من چند باری نمایش نامه را خوانده بودم. 🔹هیچ وقت صحنه ی آخر نمایش نامه ی حسین را نمی توانم فراموش کنم. 🔹به قدری زیبا بود که حس غرور به من می بخشید. 💢در صحنه ی آخرش یک چراغ گذاشته بود که با تیر اندازی خاموش می شد و به جای آن یک چراغ، دو چراغ دیگر روشن می شد. ♨️دو چراغ دیگر نیز با تیر اندازی خاموش می شدند و به جای آن دو چراغ، چهار چراغ روشن می شد. ♻️این صحنه آن قدر ادامه پیدا میکرد تا تمام صحنه روشن می شد. 🌀مفهوم این صحنه این بود که ما هر چه شهید بدهیم پر نورتر و قدرت مند تر از قبل به راهمان ادامه خواهیم داد. ▪️مفهومی که حسین در ذهنش تداعی کرده بود عمیق بود. راوی: محمد حسین زمانی عنوان کتاب: 🪴روایتگران شهدای دزفول🪴 https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
8.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 من هرچی زجر میکشم، هیچکی نمی‌بینه!!! 🪴روایتگران شهدای دزفول🪴 https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دفاع مقدس از دیدگاه قرآن.mp3
2.09M
👆دفاع مقدس از دیدگاه قرآن 🪴روایتگران شهدای دزفول🪴 https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
🔴 دستور قرآن برای مقابله با دشمن 🪴روایتگران شهدای دزفول🪴 https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
✍اتاق کارمان در حوزه حمزه سیدالشهدا، مشترک بود. 💬سید کمتر پشت میز کارش می نشست و اغلب اوقات جایش روی صندلی های مخصوص مراجعین بود. یک بار گفتم: 🔻 💥سید! چرا پشت میز کارت نمی شینی؟ ♨️گفت: چه فرقی می کنه! 🌀اینجا یا اونجا! ▫️گفتم: فرقی نداره، ولی خب بیا بشین پشت میزت! ▪️اینجوری که راحت تر می تونی با بچه ها حرف بزنی! گفت: 🔻 🔹نه! اتفاقا این جا بهتره! 🔸می دونی چرا؟ 🗯چون سر و کار من با بچه های بسیجیه! 🌀دوست دارم باهاشون راحت باشم! 💥مثل خودشون باشم! ▪️کنارشون باشم! ▫️باهاشون فاصله نداشته باشم! 💬احساس می کنم این میز بین من و بچه های بسیج یه جورایی فاصله میندازه! راوی: محمد معینی، دوست عنوان کتاب: 🪴روایتگران شهدای دزفول🪴 https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
▪️یکی از دوستانش نقل می کرد: با هم رفته بودیم تهران. 🗯جلوی دانشگاه؛ جمعیتی از دانشجویان و جوانان جمع شده بودند و بساط جنگ عقاید برپا شده بود. ☀️از گروه ها و ادیان مختلف بودند و هر کس سعی داشت نظرات خودش را بر دیگران تحمیل کند. 🔆ما هم جلو رفتیم و مدتی گوش دادیم. 🔸یک دختر از طرفداران حزب توده؛ با تسلطی که در کلام داشت؛ حسابی جولان می داد و همه را محکوم می کرد. 🔹حمید جلو رفت و با او شروع به بحث کرد. 💥نمی دانم چطور تمام عقاید آن ها را می شناخت؟! ♻️چند تا از اعتقادات و نظرات حزبشان را شرح داد و بعد با تسلط کامل آن ها را تحلیل کرد و به تناقض و بن بست رساند و ثابت کرد که اعتقاداتشان صحیح نیستند. 💠آن دختر که دیگر حرفی برای گفتن نداشت؛ سرش را پایین انداخت. 🌀جمعیت حاضر شروع کردند به دست زدن و تشویق حمید. نام شهید: عنوان کتاب: نام راوی: آقای مهران محمود نژاد(برادر شهید) 🪴روایتگران شهدای دزفول🪴 https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea