eitaa logo
محتوای روایتگری راویان
3.2هزار دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
3.2هزار ویدیو
472 فایل
🌟 محتوای روایتگری راویان 🌟 📚 بازخوانی خاطرات شهدا 🎖 تشریح عملیات‌های دفاع مقدس 📖 معرفی کتاب و خاطرات ارزشمند 🗓 پرداختن به مناسبت‌های مهم ✍️ محتوای روایتگری 📩 ارتباط با ادمین : @Revayatgar_admin وابسته به موسسه روایت سیره شهدا
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
محتوای روایتگری راویان
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
😅 😂 ✅ 💌 « ده نفر بودیم. ، ، اسماعیل قهرمانی، نصرت الله قریب، بنده و... سوار یک تویوتا بودیم. مسیر ما به طرف شمال کانال پرورش ماهی در بود. کمی که پیش رفتیم، دیدم که لولۀ توپ ها رو به سمت جاده آرایش گرفته و دارند به سمت خودی شلیک می کنند. تعجب کردم. از پرسیدم: اینا کین؟ گفت: «باید بچه های زرهی امام حسین (ع) باشند.» گفتم: دلیلی نداره که اینا این طرفی پدافند کنند؛ باید جلوتر پدافند کنند. چشممان که به انبوه تانک و ادوات افتاد، به راننده گفت: «نگه دار!» پیاده شدیم. به طرف خاکریز رفتیم تا سر از وضعیت منطقه دربیاوریم. در همان لحظه، یک استیشن تویوتا لندکروزر را دیدیم که به سرعت، به سمت ما می آید. از خاکریز جدا شدیم، رفتیم و با علامت دست، جلوی آن را گرفتیم تا وضعیت منطقه را از سرنشینان این خودرو جویا شویم. ماشین ایستاد. سه نفر بودند. جلوتر که رفتیم، دیدیم هر سه اند و افسر درجه دار!😮 هر دو طرف، از دیدن یکدیگر حسابی متعجب بودند. آنها مسلّح بودند، در حالی که بین ما فقط بود که یک قبضه کلت به کمر بسته بود. تا ما فارسی حرف زدیم، راننده گازش را گرفت و به سرعت برق در رفت!😨 با سروصدای ما و ماشین فراری، هایی که آن طرف خاکریز بودند، از سنگرهایشان بیرون آمدند. تازه فهمیدیم آنها آنجا را بازپس گرفته اند و ما در قلب نیروهای دشمن هستیم. بی درنگ به سمت تویوتا رفتیم. در این گیر و دار، ها به طرف نفربرهایشان می رفتند تا پیش از خارج شدن ما از منطقه، راه را بر ماشین ما ببندند و دستگیرمان کنند.😕 صیّاد استارت زد و وانت روشن شد. بچه ها در حال سوارشدن بودند که ماشین به سرعت حرکت كرد، این در حالی بود که سربازان مسلح دوان دوان به سمت ما می آمدند و دستپاچه فریاد می زدند: قِف! قِف! ( ایست، ایست! )🚫 مصیبت وقتی بیشتر شد که دیدیم ماشین نمی تواند از روی خاکریز عبور کند.سریع پریدیم پایین و همه دستپاچه و پُرزور، هل دادیم و...در یک چشم به هم زدن، آنجا را ترک کردیم. چندصدمتر که دورتر شدیم، ها شروع به تیراندازی کردند. هیجان زده به آنها نگاه می کرد و از ته دل می خندید.😂 ✍ به مناسبت ایام تیرماه ۱۳۶۱ 📄 📔 با اختصار از کتاب به روایت سردار جعفر جهروتی 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👈شهیدی که هم صورت و هم سیرتش شبیه بود. ❣شادی روحش 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
محتوای روایتگری راویان
#شهید_داوود_عابدی 👈شهیدی که هم صورت و هم سیرتش شبیه #ابراهیم_هادی بود. ❣شادی روحش #صلوات 🇮🇷 کانا
🔻☜شهیدی که هم صورت و هم سیرتش شبیه بود👇👇 🌷 💠 الگویی بنام ابراهیم: 💟مرحوم سعید مجلسی خاطرات زیبایی از یک در واحد اطلاعات برای ما نقل میکرد.می گفت: آن رزمنده، یک حرفه ای، خوش صدا و سیما و یک در کار اطلاعاتی است و .... 💟آن مرد بزرگ بود که خیلی از فرماندهان ما از مردانگی و او برای ما حرف می زدند. بعد از مقدماتی بود که مرحوم مجلسی تصویر ابراهیم را برای ما آورد. 💟وقتی تصویر ابراهیم را دیدیم، شگفت زده شدیم انگار بود! خود داوود هم با تعجب به تصویر شد.... مجذوب چهره و جمال او بودیم که سعید مجلسی گفت: ابراهیم در ، همراه با برادر داوود (شهید حمید عابدی) حضور داشته و مفقود شده، خلاصه خیلی حال ما گرفته شد. 💟داوود او را خودش قرار داد. و دلش می خواست راه و ابراهیم را ادامه دهد. اواخر سال 1361 بود که با داوود بودیم. سعید مجلسی خبر داد که امروز مراسمی برای ابراهیم در مسجد محمدی در خیابان زیبا برقراره، من هم به داوود زنگ زدم و گفتم اگه می تونی با بیا دنبال من با هم بریم مراسم شهید ابراهیم هادی. 💟عصر بود که داوود اومد و با موتور رفتیم خیابان زیبا. همین که وارد شدیم، تمام نگاه ها به سوی ما برگشت. از کنار هر کسی رد شدیم با تعجب گفت: !! یکی از دوستان ابراهیم جلو اومد و در حالی که با چشمان گرد شده از به داوود نگاه میکرد، گفت آقا شما کی هستی؟انگار خود اومده! 💟داوود هم با خودش گفت: نه آقا جون چی میگی؟ ما کجا، آقا ابراهیم کجا، ما کل ابرامم نمیشیم. 💟 بعد جلسه همه با داوود کلی یادگاری گرفتند وقتی سوار شدیم برگردیم، داوود گفت : تو منو آوردی اینجا که داغ اینا رو کنی؟؟؟ من کجا، کل ابرام کجا؟؟؟ دیگه چیزی نگفت ولی تا روزای آخر تو با ابراهیم داشت.... 🌷 شادی روحش 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلم تکان دهنده قبل از شهادت😭😭😭 🔸بعد اینکه شهید شدم پخش کنید شهیدی که قبل از اعزام به را در خواب دید و به او گفت که شما هم انتخاب شدید . 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به مناسبت ۲۷ تیرماه سالروز ارتحال #حضرت_آيت_الله_العظمي_بهاء_الديني 3 خاطره از آن مرحوم : 1. قنوت هايش شنيدني بود، شنيدني تر شد. وقتي پرسيدند چرا مدتي فقط دعاي اللهم کن لوليک ... را مي خوانيد، گفتند: "حضرت پيغام دادند، در #قنوت براي من #دعا کنيد." 2. به آيت الله بهاءالديني گفته شد : " آيت الله منتظري قائم مقام رهبري شده اند" ايشان فرمودند : " قضیه قائم مقامی سر نمی گیرد. کسی که ما دلخوش به او هستیم، #آيت_الله_خامنه_ای است". 3. روزي بعد از ملاقات مقام معظم رهبري با آيت‌الله بهاءالديني از ايشان مي‌پرسند كه آيا ديروز مقام معظم رهبري به اينجا آمده بود؟ ايشان در جواب مي‌فرمايند: "بله چند دقيقه #خورشيد اينجا تابيد و رفت، او چون خورشيد داراي خير و بركات است." 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
آیت الله بهاء الدینی: تاثیر عبادات با دوری از گناه حاصل می شود. نماز شبی که فقط بیداری وپس از آن گناهان گوناگون،ارزشی ندارد. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
محتوای روایتگری راویان
آیت الله بهاء الدینی: تاثیر عبادات با دوری از گناه حاصل می شود. نماز شبی که فقط بیداری وپس از آن گنا
برخی شبها توفیق زیارت و اقتدای نماز به آقا نصیبم می‌شد و از این توفیق بسیار شادمان و خرسند بودم. یکی از روزها نزدیک مغرب تصمیم گرفتم به حسینیه معظم له رفته، در آنجا نماز جماعت بخوانم. اول خیابان، منتظر تاکسی شدم، ناگهان ماشینی از کنارم عبور کرد و مقداری آب گل‌آلود که در گودالی جمع شده بود به عبای من ریخت. ناراحت شدم و با عصبانیت به راننده آن گفتم: مگر چشم نداری؟ شعورت کجاست؟! او رفت و قضیه تمام شد و چندین دقیقه بعد خدمت آقا رسیدم. پس از اقامه نماز مغرب و عشاء اطراف حلقه زدیم تا از انبوه معرفت و دانش معظم‌له توشه‌ای برگیریم. ایشان شروع به صحبت کردند اما ناگهان در بین سخنان خویش فرمودند: «برای طلبه‌ای که نان امام زمان را می‌خورد، زشت است که فحش بدهد. گیرم تاکسی اشتباهی کرد و لباس شما هم کثیف شد، به او جسارت کنیم؟ باید با مردم مدارا کرد!» من فهمیدم که مخاطب ایشان من هستم. ✍🏻آیت بصیرت، ص 60-61 شرح احوالات آیت الله بهاء الدینی ره 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
5.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸شعر خوانی استاد حبیب‌الله چای‌چیان (حسان) در محضر آیت الله العظمی بهاء الدینی رضوان الله تعالی علیه 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani