eitaa logo
🌹🌹ریحانة الرسول🌹🌹 25/10
163 دنبال‌کننده
9.3هزار عکس
2.4هزار ویدیو
56 فایل
محفلی دوستانه برای ساختن زندگی عارفانه، عاشقانه و عاقلانه...
مشاهده در ایتا
دانلود
. نام کتاب: (( همسر آزاده خلبان )) نویسنده: 📚 . ما دوتا آدم خسته و رنج کشیده بودیم که حالا هر کدام سعی داشتیم درد و رنجمان را از دیگری پنهان کنیم و همین باعث می‌شد بیشتر از یکدیگر دور شویم. اسارت حسین را رها نمی‌کرد. اوایل شب‌ها چندین مرتبه از خواب می‌پرید، خیس عرق می‌شد و صورتش مثل خون قرمز. می‌گفتم: "چه‌ته حسین!" می‌گفت مدام خواب میبینم دوباره اسیر شدم و عراقی‌ها دارن من رو میبرن ... اذیتم میکنن....شکنجه می‌دن..." گاهی از خواب می‌پرید چنان عضلاتش قفل می‌شد که وحشت می‌کردم. به او اصرار کردم که پیش دکتر روانپزشکم برویم. رفتیم. دکتر گفت: "تیمسار باید آرام بخش مصرف کنه؛ این‌ها از عوارض اسارته و شما هم نمی‌تونید به اون مسلط بشید، باید به خودتون زمان بدید..." . . روزهای بی‌آینه خاطرات ، از هجده سال صبر و انتظار برای آزادی همسرش از اسارت است. در روزهای ابتدایی جنگ اسیر می‌شود. نام او در لیست صلیب سرخ‌جهانی وجود ندارد و در حقیقت هیچکس از زنده‌بودن او خبر ندارد. این کتاب روایت گذر عمر، سرگشتگی، وفاداری، درد کشیدن و انتظار و تحمل طوفان حوادث جنگ است. روایت زنی عاشق، که هرگز امید به بازگشت همسرش را از دست نمی‌دهد و هجده سال به انتظار می‌نشیند تا بالاخره این انتظار به پایان می‌رسد. ولی این پایان ماجرا نبود.... حالا همه‌ی زخم‌های به جامانده و فروخورده از این سال‌های رنج، سر باز میکنن و تازه ضرب هم میشوند... هر کدام، از درد دیگری رنج میبرد و آرام آرام می‌سوزند. .
. 📚نام کتاب: ✒نویسنده: 📖 . گذاشتمش روی زمین؛ همان جایی که خواسته بود، کنار گودالی که عمیق‌تر از آن بود که جای انفجار خمپاره باشد. چهره‌اش، زیر نور منورها و برق انفجارها، بی‌رنگ شده و خون محاسن سفید و سراسر سینه‌اش را پوشانده بود. گفت: «آقای نویسنده! مرا یک گوشه توی همین کانال بِکار» اینها را که برای دکتر تعریف می‌کنم، می‌خندد و مثل معلمی که غلط شاگرد تنبلش را گرفته باشد، می‌گوید: «نه جناب استاد! بکار صحیح نیست... دفن کن.... و تو اسماعیل را دفن کردی؟!» و من هر بار می‌ترسم و می‌گویم: «بله، دفنش کردم.» هرچند که سخت وسوسه می‌شوم که بگویم: «بله، کاشتمش.» . . پ‌ن) یه داستان به شدددت خواندنی درباره چگونگى نفوذ در کشور با استناد به دستنوشته‌هاى یک رزمنده فلسطینى.... ‌. نقش در این نفوذ تدریجی برام خیلی جالب بود! روحیه عجیب و مرموز و منفور صهیونیسم‌ رو کاملا میشه تصور کرد ... سادگی و مظلومیت مردم فلسطین رو هم. . فضای داستان، سیر داستان، اطلاعاتی که در حین روایت به مخاطب میده.... نمادها...تصویرسازی های ساده و در عین حال تاثیرگذار همه چیز در یک ، تلخی یک تاریخ مهجور رو به خوبی به تصویر می‌کشه و مخاطبش رو به فکر وامیداره... . . پایان اسرائیل رو که ان‌شاءالله به زودی با چشمای خودمون میبینیم ✌ولی شروع و شکل‌گیریش رو توی این کتاب بخونید! 🇵🇸 عالی بود 👌 .
. 📚نام کتاب: ✒نویسنده: 📖 . گذاشتمش روی زمین؛ همان جایی که خواسته بود، کنار گودالی که عمیق‌تر از آن بود که جای انفجار خمپاره باشد. چهره‌اش، زیر نور منورها و برق انفجارها، بی‌رنگ شده و خون محاسن سفید و سراسر سینه‌اش را پوشانده بود. گفت: «آقای نویسنده! مرا یک گوشه توی همین کانال بِکار» اینها را که برای دکتر تعریف می‌کنم، می‌خندد و مثل معلمی که غلط شاگرد تنبلش را گرفته باشد، می‌گوید: «نه جناب استاد! بکار صحیح نیست... دفن کن.... و تو اسماعیل را دفن کردی؟!» و من هر بار می‌ترسم و می‌گویم: «بله، دفنش کردم.» هرچند که سخت وسوسه می‌شوم که بگویم: «بله، کاشتمش.» . . پ‌ن) یه داستان به شدددت خواندنی درباره چگونگى نفوذ در کشور با استناد به دستنوشته‌هاى یک رزمنده فلسطینى.... ‌. نقش در این نفوذ تدریجی برام خیلی جالب بود! روحیه عجیب و مرموز و منفور صهیونیسم‌ رو کاملا میشه تصور کرد ... سادگی و مظلومیت مردم فلسطین رو هم. . فضای داستان، سیر داستان، اطلاعاتی که در حین روایت به مخاطب میده.... نمادها...تصویرسازی های ساده و در عین حال تاثیرگذار همه چیز در یک ، تلخی یک تاریخ مهجور رو به خوبی به تصویر می‌کشه و مخاطبش رو به فکر وامیداره... . . پایان اسرائیل رو که ان‌شاءالله به زودی با چشمای خودمون میبینیم ✌ولی شروع و شکل‌گیریش رو توی این کتاب بخونید! 🇵🇸 عالی بود 👌 .
. 📚 📖 . روزهای سختی بر خدیجه می‌گذشت: از یک سو، تنهایی و غربت در دیار خویش و از سوی دیگر، نظاره رنج و اندوه دخترانش. با این همه، شهبانوی سرزمین دردها باید به محمد هم دلداری می‌داد. در آن روزهای طاقت فرسایی که محمد را آماج تیرهای تهمت و طعنه می‌کردن، تنها مرهمِ مکه زبان و رخساره مهربان خدیجه بود. شباهنگام که خسته و اندوهناک به خانه باز می‌گشت، خدیجه به استقبالش می‌شتافت. با آن که سختی‌ها مرارت‌ها، با تمام توان، چنگ در دامان بانو زده بود، محمد را که می‌دید، دسته دسته گل لبخند را تقدیم قدم‌هایش می‌کرد. هنوز در زنده بود ... . پ‌ن) این کتاب بر اساس اسناد تاریخی مستند و معتبر، داستان زندگی (س) و ازدواج و همراهی با (ص) تا وفات ایشان را روایت می‌کند. نوشتن از زنی که از تاثیرگزارترین‌های دنیای بوده، با قلمی شیوا و روان و به سبک در قالب . . و حالا کمی بیشتر میدانم چرا شهبانو شایسته‌ آن بود که عروس خدا شود ... بانوی در مه مانده‌ی هزاره‌های عاشقی ❤💚 . . . . سرمایه ات خرج مسلمانی ما شد 📚📚📚📚به مناسبت هفته کتاب و کتابخوانی📗📘📕📔📕📗📘📔
. 📚 () ((یگانه در ایران)) ✒ 📖 . از همه جا بوی باروت لاستیک سوخته می‌آمد و صدای آژیر آمبولانس‌ها کم شده بود. خبر رسید پادگان جمشیدیه سقوط کرده‌است. مراکز نظامی یکی‌یکی به دست جوانان انقلابی می‌افتاد و من احساس غرور می‌کردم. ایرانی نبودم. از خاور دور، از ، آمده بودم. اما غرور شکسته‌شده‌ام در و را اینجا - هزاران کیلومتر دورتر از سرزمین مادریم- بازیافتنم.... . . 🔹️🔆🔹️(دست نوشته راوی کتاب، یگانه مادر شهید ژاپنی در ایران): امروز برای من یقین حاصل شد که سرنوشت انسان دست ما نیست. اگر در ژاپن کنار خانواده زندگی میکردم خیلی آرام و ساده بدون حادثه بود، چیزی که مسیر زندگی من را تغییر داد یک فرد مسلمان ایرانی بود، توسط او به دنیای جدید و ناشناخته‌ای آمدم که دل من را پر کرد. شروع زندگی در ایران و جامعه اسلامی برای من جالب و پر از اتفاقات مثل انقلاب و تغییر حکومت و به دنبال آن آغاز جنگ بود نگرانی و ترس نداشتم چرا که به قرآن اعتقاد دارم که میفرماید: «وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ ۚ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا» در زندگی هر وقت جلو میرفتم برایم یک در جدید باز میشد... . این کتاب، زندگی واقعی من است.... .