eitaa logo
عریضه(اشعار رضا دین پرور)
633 دنبال‌کننده
34 عکس
92 ویدیو
0 فایل
مناجات، مدح و مرثیه اهل بیت (علیهم السلام) آدرس کانال تلگرام👇: @reza_dinparvar101
مشاهده در ایتا
دانلود
چقدر ترک مِی و باده و ساغر بکنم نیمه شب آمده ام تا که لبی تر بکنم کثرت معصیتم را به رخ من نکشید آمدم چشمه ی جان را پُرِ کوثر بکنم گریه ام خنده ندارد بگذارید فقط... دل آلوده به این اشک، مطهر بکنم مثل آن ابر سفیدی که سیه شد ز گناه گریه بر حال خودم چند برابر بکنم خانه ی آرزویم ریخته... ویرانه شده! آمدم گوشه ی ویرانه ی خود سر بکنم باغ اعمال مرا آتش عصیان سوزاند باز بیچاره شدم ... کاش که باور بکنم رو به هر کس که زدم، روی مرا زد به زمین کاش می شد که فقط خواهش مادر بکنم هر دری را که زدم بسته شد و خسته شدم! کاش در بین نجف، خستگی ام در بکنم تشنه ام، تشنه ی دیدار اباعبدالله سوختم یاد لب تشنه ی دلبر بکنم تشنه بود، آب برای پسرش خواست حسین گفت ناچار شدم رو سوی لشکر بکنم تیزی تیرِ سه پر، بر جگر بابا خورد گفت با آه، کفن بر تن اصغر بکنم متحیّر بروم سوی حرم یا نروم! من چه توصیفی از این غنچه ی پرپر بکنم قبر او را بکَنم پُشت حرم یا نکَنم! مادرش را چه کنم؟ چاره ی حنجر بکنم... @reza_dinparvar101
1_10367304566.mp3
2.79M
اینقدر جان حضرت عباس هی نگو بنده ی خدانشناس @reza_dinparvar101
من‌ضریحش‌رانمی‌بوسم،‌علی‌می‌بوسدم طفل‌در‌آغوش‌بابا‌غصه‌کــمترمی‌خــورد! @reza_dinparvar101
حقیرآمدم سربه زیر آمدم خریدی مرا گرچه دیر آمدم عذابم کن اما جوابم نکن گریزان شدم ناگزیر آمدم ببین که از آتش فراری شدم اجیرم، کنار مجیر آمده ام بجز گریه کاری بلد نیستم شده اشک من چشمگیر آمدم به زهرا پس از آبرو ریزی ام به دنبال خیر کثیر آمدم پناهم بده، بی پناهم علی! به عشق تو نعم الامیر آمدم شب و نیمه شب گفته ام یاحسن ببخش و کرم کن فقیر آمدم حسین ای دوا و شفای همه سراغ مرا هم بگیر آمدم به سجاد و باقر، به صادق قسم چو سائل علیل و عبیر آمدم به موسی بن جعفر گرفتارم و در این قفل و زنجیر اسیر آمدم رضاجان بیا و به دادم برس شنیدم تویی دستگیر آمدم جواد ای کس و کار بیچاره ها شدم از همه جز تو سیر آمدم درآن تشنگی ها صدا زد حسین شدم پای داغ تو پیر آمدم نشد خاک نرم زمین پیکرم ز هر پله گر در مسیر آمدم روی پشت بامم سه روز و سه شب ولی کی به روی حصیر آمدم @reza_dinparvar101
1_10364878589.MP3
10.27M
آمدم سوی تو راهی وا کنم تا وقت هست آمدم شاید تو را پیدا کنم تا وقت هست @reza_dinparvar101
YEKNET.IR - monajat - shabe 8 ramezan 1402 - arzi.mp3
6.05M
🌙 ویژه 🍃اینقدر این دست خالی را پر از گوهر مکن 🍃خاک این در کیمیای ماست آن را زر مکن 🎙حاج @reza_dinparvar101
سالها با تشنگی دور سراب ... نقشه هایم شد همه نقش بر آب می گریزم سوی تو از دست نفس باز، بیرونم بکش از منجلاب مستی عصیانم آرامم نکرد آمدم میخانه با حال خراب «ساقیا یکبار دشنامی بده گر سلامم را نمی گویی جواب»* چشم خشک و پُر گناهم تر شده آفتابِ وقت تطهیرم، بتاب! من همانم که کند بعد از خطا حضرت زهرات را مادر خطاب داشت چوبت به حسابم می رسید با علی جان شد حسابم بی حساب صورت آلوده ام را در نجف پاک کرده خاک پای بوتراب آخر سالی، دلم شش گوشه خواست کربلایم را بده، دارد ثواب «یا اِلهی لا تَرُدُّ حاجَتی» دارم از غیر حسینت اجتناب دختر ارباب، ارباب من است او که کرده نوکرش را انتخاب صد گره از کار من وا می کند با همان دستان بسته در طناب آنکه بالای مجالس می نشست مجلس اغیار رفته با رباب گرچه دید آزار از بوی غذا شد اذیت با سر و بوی شراب گفت بابا پرده دارِ کاخ، هم دیده ناموس حرم را بی نقاب * گر سلامم را نمی گویی علیک در جواب بنده دشنامی بگو «فیض کاشانی» @reza_dinparvar101
1_4028495985.mp3
8.59M
دیده بوسی پدر، عیدی فرزند بد است برکت سال جدیدم دم حیدرمدد است @reza_dinparvar101
هر جا که دمخور با دم روح الامینم با مصطفی و خاندانش همنشینم این جمله را حک کرده ام روی نگینم تا زنده ام مدیون ام الموءمنینم مدیون آن زن که نجیب و سرشناس است آنکه شبیه مصطفی حیدر شناس است از مصطفی دارد وقار و عزتش را سائیده بر پای رسولش صورتش را اصلاً نیاورده به رویش غربتش را وقف خدا کرده تمام ثروتش را بی حب او حب خدا هم بی نتیجه است ایمان ما مدیون ایمان خدیجه است در راه حق، سختی کشیدن ها می ارزد فقر خدیجه قدر یک دنیا می ارزد اصلاً غمش به خنده ی طاها می ارزد به اینکه باشد مادر زهرا می ارزد مسندنشین تاج و تختِ این اریکه است چون فاطمه با اجر پیغمبر شریک است ظلم و ستم را دیده و فریاد کرده صدها غلام و بَرده را آزاد کرده خدمت به اَسماء کرده او را شاد کرده با دست خالی پایگاه ایجاد کرده پس این تجارت ها، حسابش با خدیجه است سلمان که مِنّا شد، ثوابش با خدیجه است مرهم به غم ها نیست بعضی سر زدن ها زخم زبان خیلی شنید از سوی زن ها زخم سر پیغمبرش را بسته تنها او را مقرب کرده این تنها شُدن ها خاکستر از روی پیمبر پاک کرده دندان شکسته دیده، زیر خاک کرده در نیمه شب آه غریبانه کشیده یک عمر، بار غم روی شانه کشیده مردانه دردش را به ویرانه کشیده تحریم بوده، دوری از خانه کشیده این قوم کافر بارها بر او جفا کرد اما کنار خانه اش هیزم نیاورد گویا مدینه کوچه هایی پُرخطر داشت بغض امیر خیبرش را چل نفر داشت آتش برای سینه ی زهرا ضرر داشت میخِ درِ آتش گرفته دردسر داشت شیطان در اطراف بهشت، آتش می افروخت زهرا میان خانه با فرزند، می سوخت آنکه کنار او بجز حیدر نیامد ... آنکه بی اذنش، خانه پیغمبر نیامد ..‌. در، رویش افتاد و صدایش در نیامد شادی پس از بابا به این دختر نیامد محزون و دلخور بود از این دنیای کوچک! با او نهان شد داغ دخترهای کوچک! زینب، بزرگ خاندان هل اتی شد میسوخت وقتی وارد کرببلا شد پای حرامی تا که بر گودال، وا شد وقت هجوم شعله ها بر خیمه ها شد می شد مگر یاد غم مادر نیفتد دستی به معجر داشت تا معجر نیفتد وای از سه ساله با تنِ آتش گرفته وای از صدای شیونِ آتش گرفته خورده زمین با دامنِ آتش گرفته می گفت با او هر زنِ آتش گرفته: حیف همین دختر که مویش رفته از دست زیبایی دختر به گیسوی بلند است هرچند روی خار صحراها دویده... هرچند از ضرب لگد قدّش خمیده... هرچند جای سرمه خاکستر کشیده ... بهتر که بابا را در آن مطبخ ندیده قاری نیزه خواهرش را پیر کرده شکل سری که سوخته تغییر کرده @reza_dinparvar101
11.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عید من گریه است ، گریه بر حسین او که تقدیر مرا بسیار بست روضه ی بی دستی آب آورش دست من را موقع افطار بست @reza_dinparvar101
باید اشک چشم را به کار بست این دهان را بعد استغفار بست اینهمه خانه تکانی کرده ایم جلد قرآن ها چرا پس، تار بست باز هم آقا ز من راضی نشد باز هم سال گناهم، بار بست تا که گفتم یا محوّل، عفو کن ... زودتر پرونده را غفّار بست دید زهرا راه را گم کرده ام پرچمش را بر روی دیوار بست من فراری بودم از مادر ولی در به روی طفل، با اصرار بست زخم خوردم از همه، رفتم نجف زخم من را حیدر کرار بست یا علی وقت ملاقاتی بده از حرم دورم ... دلم زنگار بست آخرش یک روز معمار بقیع می زند صحن حسن را داربست عید من گریه است، گریه بر حسین او که تقدیر مرا بسیار بست روضه ی بی دستی آب آورش دست من را موقع افطار بست تا که سقا مشک را بر شانه زد راه او را لشکر اشرار بست بی مهابا تیر بر چشمش زدند غرق خون شد! ... پلک را دشوار بست آنقدر از فاطمه شرمنده بود چشم خود را موقع دیدار بست گرچه چون حیدر سر او ضربه خورد کاش میشد بر سرش دستار بست لعنت حق بر کسی که بعد او راه زینب را سر بازار بست @reza_dinparvar101