🏴🏴🏳🏳🏴🏴🏳🏳
🏳🏳🏴🏴🏳🏳
🏴🏴🏳🏳
🏳🏳
🏴آجَرَکَ الله یا صاحِبَالزَمان🏴
🏴برصاحب عصر، تسلیت باید گفت/
کآن دُرّ گرانمایه یتیم است امشب.🏴
🌺قالَ مولانا حَسَن بن عَلَی عَلَیهالسَلام:
❇️اَکیَسُ الکَیِّسین مَن حاسَب نَفسَهُ وَ عَمِلَ لِما بَعدَ مَوتِه
🌺امام حسن عسکری علیه السلام میفرمایند:
❇️زیرکترین زیرکان کسی است که به حساب نفس خویش بپردازد و و برای پس از مرگ خویش تلاش نماید.
📚وسائل الشیعه جلد۱۶ صفحه۹۸
🔳شهادت امام حسن عسکری علیه السلام تسلیت باد
@rkhanjani
نسیم فقاهت و توحید
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_دهم 💠 عباس و عمو با هم از پلههای ایوان پایین دویدند و زنعمو روی ایوان خ
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_یازدهم
💠 و صدای عباس بهقدری بلند بود که حیدر شنید و ساکت شد. احساس میکردم فکرش بههم ریخته و دیگر نمیداند چه کند که برای چند لحظه فقط صدای نفسهایش را میشنیدم.
انگار سقوط یک روزه #موصل و #تکریت و جادههایی که یکی پس از دیگری بسته میشد، حساب کار را دستش داده بود که بهجای پاسخ به هشدار عباس، قلب کلماتش برای من تپید :«نرجس! یادت نره بهم چه قولی دادی!»
💠 و من از همین جمله، فهمیدم فاتحه رسیدن به #آمرلی را خوانده که نفسم گرفت، ولی نیت کرده بودم دیگر بیتابی نکنم که با همه احساسم خیالش را راحت کردم :«منتظرت میمونم تا بیای!» و هیچکس نفهمید چطور قلبم از هم پاشید!
این انتظار به حرف راحت بود اما وقتی غروب #نیمه_شعبان رسید و در حیاط خانه به جای جشن عروسی بساط تقسیم آرد و روغن بین مردم محله برپا بود تازه فهمیدم درد جدایی چطور تا مغز استخوانم را میسوزانَد.
💠 لباس عروسم در کمد مانده و حیدر دهها کیلومتر آن طرفتر که آخرین راه دسترسی از #کرکوک هم بسته شد و حیدر نتوانست به آمرلی برگردد.
آخرین راننده کامیونی که توانسته بود از جاده کرکوک برای عمو آرد بیاورد، از چنگ #داعش گریخته و به چشم خود دیده بود داعشیها چند کامیون را متوقف کرده و سر رانندگان را کنار جاده بریدهاند.
💠 همین کیسههای آرد و جعبههای روغن هم دوراندیشی عمو و چند نفر دیگر از اهالی شهر بود تا با بستهشدن جادهها آذوقه مردم تمام نشود.
از لحظهای که داعش به آمرلی رسیده بود، جوانان برای #دفاع در اطراف شهر مستقر شده و مُسنترها وضعیت مردم را سر و سامان میدادند.
💠 حالا چشم من به لباس عروسم بود و احساس حیدر هر لحظه در دلم آتش میگرفت. از وقتی خبر بسته شدن جاده کرکوک را از عمو شنید، دیگر به من زنگ نزده بود و خوب میفهمیدم چه احساس تلخی دارد که حتی نمیتواند با من صحبت کند.
احتمالاً او هم رؤیای #وصالمان را لحظه لحظه تصور میکرد و ذره ذره میسوخت، درست مثل من! شاید هم حالش بدتر از من بود که خیال من راحت بود عشقم در سلامت است و عشق او در #محاصره داعش بود و شاید همین احساس آتشش زده بود که بلاخره تماس گرفت.
💠 به گمانم حنجرهاش را با تیغ #غیرت بریده بودند که نفسش هم بریده بالا میآمد و صدایش خش داشت :«کجایی نرجس؟» با کف دستم اشکم را از صورتم پاک کردم و زیرلب پاسخ دادم :«خونه.» و طعم گرم اشکم را از صدای سردم چشید که بغضش شکست اما مردانه مقاومت میکرد تا نفسهای خیسش را نشنوم و آهسته زمزمه کرد :«عباس میگه مردم میخوان #مقاومت کنن.»
به لباس عروسم نگاه کردم، ولی این لباس مقاومت نبود که با لبهایی که از شدت گریه میلرزید، ساکت شدم و اینبار نغمه گریههایم آتشش زد که صدای پای اشکش را شنیدم.
💠 شاید اولین بار بود گریه حیدر را میشنیدم و شنیدن همین گریه غریبانه قلبم را در هم فشار داد و او با صدایی که بهسختی شنیده میشد، پرسید :«نمیترسی که؟»
مگر میشد نترسم وقتی در محاصره داعش بودم و او ترسم را حس کرده بود که آغوش لحن گرمش را برایم باز کرد :«داعش باید از روی جنازه من رد شه تا به تو برسه!» و حیدر دیگر چطور میتوانست از من حمایت کند وقتی بین من و او، لشگر داعش صف کشیده و برای کشتن مردان و تصاحب زنان آمرلی، لَهلَه میزد.
💠 فهمید از حمایتش ناامید شدهام که گریهاش را فروخورد و دوباره مثل گذشته مردانه به میدان آمد :«نرجس! بهخدا قسم میخورم تا لحظهای که من زنده هستم، نمیذارم دست داعش به تو برسه! با دست #قمر_بنی_هاشم (علیهالسلام) داعش رو نابود میکنیم!»
احساس کردم از چیزی خبر دارد و پیش از آنکه بپرسم، خبر داد :«آیتالله سیستانی حکم #جهاد داده؛ امروز امام جمعه #کربلا اعلام کرد! مردم همه دارن میان سمت مراکز نظامی برای ثبت نام. منم فاطمه و بچههاشو رسوندم #بغداد و خودم اومدم ثبت نام کنم. بهخدا زودتر از اونی که فکر کنی، محاصره شهر رو میشکنیم!»
💠 نمیتوانستم وعدههایش را باور کنم که سقوط شهرهای بزرگ عراق، سخت ناامیدم کرده بود و او پی در پی رجز میخواند :«فقط باید چند روز مقاومت کنید، به مدد #امیرالمؤمنین (علیهالسلام) کمر داعش رو از پشت میشکنیم!» کلام آخرش حقیقتاً #حیدری بود که در آسمان صورت غرق اشکم هلال لبخند درخشید.
نبض نفسهایم زیر انگشت احساسش بود و فهمید آرامم کرده است که لحنش گرمتر شد و هوای #عاشقی به سرش زد :«فکر میکنی وقتی یه مرد میبینه دور ناموسش رو یه مشت گرگ گرفتن، چه حالی داره؟ من دیگه شب و روز ندارم نرجس!» و من قسم خورده بودم نگذارم از تهدید عدنان باخبر شود تا بیش از این عذاب نکشد...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🌸 @rkhanjani
+خدایا🌱-
توفیقِتنفرازگناهروبهمنبده:)
میدونیچیه؟
گناهکهمیکنی؛
بالوپرِخودترومیشکنی!
بهخداکهضررینمیرسه🚶🏿♂🎈:)
#حیفتونیست؟
ودرهیاهویدنیایتاریکم...
بهنوریپناهمیبرمکهامیدمناست🕊!
خدایانجاتمبدهازگمراهی؛
ازدوریازتو...☁️
@rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک آیت الکرسی و هزار حرف ناگفته...
💠 یاد پدران و مادران و عزیزانی که دیگر در کنارمان نیستند ، بخیر 😔
روحشان شاد....
🎤 استاد عالی
#پنجشنبه
@rkhanjani
1_1226422024.mp3
3.35M
🔊 انسان ۲۵۰ ساله | امام حسن عسکری علیهالسلام و تحسین دوست و دشمن
🔁 بازنشر به مناسبت شهادت امام عسکری علیهالسلام
💻 @Khamenei_ir
@rkhanjani
🌻نقش وجایگاه زنان در حکومت امام زمان عج
⬅️ ادامه ماجرای زندگی #صیانه بانوی شایسته #مهدوی
🔰فرعون به او گفت: «پروردگار تو کیست؟ » صیانه گفت: «پروردگار من و تو، «الله» است».
🔰 هر چه فرعون خواست او را از این عقیده منصرف کند، نتوانست. به او گفت: «اگر از این عقیده ات دست برنداری، تو و فرزندانت را در آتش میسوزانم». 🔥🔥🔥
🌸صیانه گفت: «بسوزان، مرا ترسی نیست. فقط از تو میخواهم که پس از سوزاندن، استخوان هایمان را جمع کنی و آنها را دفن نمایی».
🔰فرعون گفت: «این خواسته ات را به خاطر حقی که بر ما داری اجابت میکنم».
دستور داد تنوری از مس ساختند و در آن آتش افروختند.
🔰یک پسر او را در آتش انداختند تا آن که کاملاً سوخت و آن زن نگاه میکرد.😭 بقیه فرزندانش را نیز در آتش انداختند؛ تا این که نوبت به طفل شیرخواره رسید. حال صیانه منقلب شد.😭😭😭
🌺 در آن حال، کودک شیرخواره به زبان آمد و گفت: «ای مادر! صبر کن که تو بر حق هستی و بین تو و بهشت، یک گام، بیشتر نیست».
پس طفل را با مادرش در تنور انداختند و سوزاندند. 😔
🌸گر ببینی یک نَفَس حُسن وَدود
اندر آتش افکنی جان و وجود [۱]
🌺در آن حال، «آسیه» همسر فرعون دید که ملائکه، روح صیانه را به آسمان میبرند و چون این صحنه را دید، یقین و اخلاص و تصدیق او زیادتر شد.
🔰 فرعون بر آسیه وارد شد و از آن چه با صیانه کرده بود، خبر داد.
🌸آسیه گفت: «وای بر تو ای فرعون! چه چیز تو را بر خداوند جلّ و علا جرأت داده و جسور نموده؟! »
🔰فرعون گفت: «شاید تو هم به جنونی که دوستت مبتلا شده بود، گرفتار شده ای! »
🌺آسیه پاسخ داد: «من به جنون مبتلا نشده ام؛ ولی به خداوند جلّ و علا - که پروردگار من و تو و عالمیان است - ایمان آوردم».
🔰 فرعون، مادر آسیه را حاضر کرد و به او گفت: «دخترت دیوانه شده؛ به او بگو به خدای موسی علیه السلام کافر شود و گرنه قسم میخورم که مرگ را به او بچشانم». 🍂
🌼مادر با دخترش خلوت کرد و از او خواست تا با خواسته فرعون همراه شود و امرش را در کُفر به خدای موسی علیه السلام بپذیرد؛
🌸 اما آسیه نپذیرفت و گفت: «آیا به پروردگار متعال کافر شوم؟ به خدا قسم هرگز چنین کاری را نخواهم کرد».
🔰فرعون دستور داد تا دستها و پاهای آسیه را به چهار میخ کشیدند و آسیه هم چنان در عذاب و رنج بود تا روحش به اعلی علیّین و نزد خداوند پرواز کرد. [٢]
📜برگرفته ازکتاب بایسته های زنان منتظر
[۱]: دفتر چهارم مثنوی.
[٢]: بحارالانوار، ج۱۳، ص۱۶۳و ۱۶۴؛ حیاة القلوب، ج۱، ص۲۴۳؛ ریاحین الشریعة، ج۵، ص۱۵۳.
⬅️ادامه دارد
#جمعه_های_انتظار | #زنان_مهدوی
🏴 @rkhanjani
✅امام عصر با چه زبانی با مردم زمان ظهور صحبت خواهد کرد؟!
✍در پاسخ این سؤال به دو نکته باید توجه داشت:
⬅️اولاً، امام براساس علم لدّنی، قادر به تکلم با هر زبانی است. مباحثه و محاجّه امام رضا علیهالسلام با سران علمای ادیان و مذاهب مختلف، مؤید این مطلب است؛ زیرا، امام رضا علیهالسلام با هر یک از جاثلیق، هربذ اکبر و نسناس رومی به زبان خودشان صحبت کردد[1] و همین مطلب باعث رسوایی مأمون عباسی گردید.
از طرف دیگر، میدانیم که امامان از نور واحدند و وجود کمالی در یکی از آنان، حکایت از وجود همان کمال در دیگر ائمه است. از این جهت، امام زمان که خاتمالأوصیاوالأولیا است، قهراً، توانایی سخنگفتن و تکلم به هر زبانی را خواهد داشت.
در روایت آمده است: «امام زمان بعد از معرفی خود برای مردم، به خواندن کتب آسمانی میپردازد».[2]
⬅️ثانیاً، امام از وسائل و اسباب عادی برای پیشبرد اهداف الهی خویش استفاده خواهند کرد و لذا شاید بتوان گفت، اگر چه زبان رسمی امام عربی ـ که همان زبان قرآن است ـ خواهد بود، اما این زبان، در آن واحد، به وسیله دستگاههای ترجمه یا مترجمان، به زبانهای مختلف مردم دنیا، ترجمه خواهد شد و در نتیجه، همه اقوام و ملل، مخاطب سخنان امام خواهند بود.
📚1.بحارالأنوار، علامه مجلسی، ج49، ص175.
📚2. همان، ج53، ص9.
✨نهم ربیع الاول، آغاز امامت
امام زمان (عج) ، مبارک باد✨
@rkhanjani
هدایت شده از بسوی خدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نظر صریح رهبری درمورد توهین به عقاید اهلسنت...
در ایران انقلاب اسلامی است و شیعه و سنی در کنار هم هستند!
@rkhanjani
🔺🔸🔹
⇝ پرسمان اعتقادی
https://eitaa.com/joinchat/3397320738C0c4c71fad0
🔺فقط #بالینک به اشتراک بذارید👌
࿐🌸❒○🌼○❒🌸࿐
࿐🌸❒○🌼○❒🌸࿐
نسیم فقاهت و توحید
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_یازدهم 💠 و صدای عباس بهقدری بلند بود که حیدر شنید و ساکت شد. احساس میکر
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_دوازدهم
💠 فرصت همصحبتیمان چندان طولانی نشد که حلیه دنبالم آمد و خبر داد امشب همه برای نماز مغرب و عشاء به مقام #امام_حسن (علیهالسلام) میروند تا شیخ مصطفی سخنرانی کند.
به حیدر که گفتم خواست برایش دو رکعت نماز حاجت بخوانم و همین که قدم به حیاط مقام گذاشتم، با خاطره حیدر، خانه خیالم به هم ریخت.
💠 آخرین بار غروب روزی که عقد کردیم با هم به مقام آمده بودیم و دیدن این گنبد سفید نورانی در آسمان نیلی نزدیک اذان مغرب، بر جراحت جالی خالی حیدر نمک میپاشید.
نماز مغرب و عشاء در فضای غریبانه و عاشقانه مقام اقامه شد در حالی که میدانستیم #داعش دور تا دور شهر اردو زده و اینک ما تنها در پناه امام حسن (علیهالسلام) هستیم.
💠 همین بود که بعد از نماز عشاء، قرائت دعای فرج با زمزمه گریه مردم یکی شده و به روشنی حس میکردیم صاحبی جز #صاحب_الزمان (روحیفداه) نداریم.
شیخ مصطفی با همان عمامهای که به سر داشت، لباس رزم پوشیده بود و بلافاصله شروع به سخنرانی کرد :«ما همیشه خطاب به #امام_حسین (علیهالسلام) میگفتیم ای کاش ما با شما بودیم و از شما #دفاع میکردیم! اما امروز دیگه نیاز نیست این حرف رو بزنیم، چون ما امروز با #اهل_بیت (علیهمالسلام) هستیم و از #حرم شون دفاع میکنیم! ما به اون چیزی که آرزو داشتیم رسیدیم، امروز این مقام و این شهر، حرم اهل بیت (علیهمالسلام) هست و ما باید از اون دفاع کنیم!»
💠 گریه جمعیت بهوضوح شنیده میشد و او بر فراز منبر برایمان #عاشقانه میسرود :«جایی از اینجا به #بهشت نزدیکتر نیست! دفاع از حرم اهل بیت (علیهمالسلام) عین بهشت است! ۱۴۰۰ سال پیش به خیمه امام حسن (علیهالسلام) حمله کردن، دیگه اجازه نمیدیم دوباره به مقام حضرت جسارت بشه! ما با خونمون از این شهر دفاع میکنیم!»
شور و حال #شیعیان حاضر در مقام طوری بود که شیخ مصطفی مدام صدایش را بلندتر میکرد تا در هیاهوی جمعیت به گوش همه برسد :«داعش با چراغ سبز بعضی سیاسیون و فرماندهها وارد #عراق شد، با خیانت همین خائنین #موصل و #تکریت رو اشغال کرد و دیروز ۱۵۰۰ دانشجوی شیعه رو در پادگان تکریت قتل عام کرد! حدود چهل روستای اطراف #آمرلی رو اشغال کرده و الآن پشت دیوارهای آمرلی رسیده.»
💠 اخبار شیخ مصطفی، باید دلمان را خالی میکرد اما ما در پناه امام مجتبی (علیهالسلام) بودیم که قلبمان قرص بود و او همچنان میگفت :«یا باید مثل مردم موصل و تکریت و روستاهای اطراف تسلیم بشیم یا سلاح دست بگیریم و مثل #سیدالشهدا (علیهالسلام) مقاومت کنیم! اگه مقاومت کنیم یا پیروز میشیم یا #شهید میشیم! اما اگه تسلیم بشیم، داعش وارد شهر میشه؛ مقدساتمون رو تخریب میکنه، سر مردها رو میبُره و زنها رو به اسارت میبَره! حالا باید بین #مقاومت و #ذلت یکی رو انتخاب کنیم!»
و پیش از آنکه کلامش به آخر برسد فریاد #هیهات_من_الذله در فضا پیچید و نه تنها دل من که در و دیوار مقام را به لرزه انداخت. دیگر این اشک شوق #شهادت بود که از چشمه چشمها میجوشید و عهد نانوشتهای که با اشک مردم مُهر میشد تا از شهر و این مقام مقدس تا لحظه شهادت دفاع کنند.
💠 شیخ مصطفی هم گریهاش گرفته بود، اما باید صلابتش را حفظ میکرد که بغضش را فروخورد و صدا رساند :«ما اسلحه زیادی نداریم! میدونید که بعد از اشغال عراق، #آمریکاییها دست ما رو از اسلحه خالی کردن! کل سلاحی که الان داریم سه تا خمپاره، چندتا کلاشینکف و چندتا آرپیجی.» و مردم عزم مقاومت کرده بودند که پیرمردی پاسخ داد :«من تفنگ شکاری دارم، میارم!» و جوانی صدا بلند کرد :«من لودر دارم، میتونم یکی دو روزه دور شهر خاکریز و خندق درست کنم تا داعش نتونه وارد بشه.»
مردم با هر وسیلهای اعلام آمادگی میکردند و دل من پیش حیدرم بود که اگر امشب در آمرلی بود فرمانده رشید #مدافعان شهر میشد و حالا دلش پیش من و جسمش دهها کیلومتر دورتر جا مانده بود.
💠 شیخ مصطفی خیالش که از بابت مقاومت مردم راحت شد، لبخندی زد و با آرامش ادامه داد :«تمام راهها بسته شده، دیگه آذوقه به شهر نمیرسه. باید هرچی غذا و دارو داریم جیرهبندی کنیم تا بتونیم در شرایط #محاصره دووم بیاریم.» صحبتهای شیخ مصطفی تمام نشده بود که گوشی در دستم لرزید و پیام جدیدی آمد.
عدنان بود که با شمارهای دیگر تهدیدم کرده و اینبار نه فقط برای من که #خنجرش را روی حنجره حیدرم گذاشته بود :«خبر دارم امشب #عروسیات عزا شده! قسم میخورم فردا وارد آمرلی بشیم! یه نفر از مرداتون رو زنده نمیذاریم! همه دخترای آمرلی #غنیمت ما هستن و شک نکن سهم من تویی! قول میدم به زودی سر پسرعموت رو برات بیارم! تو فقط عروس خودمی!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🌸 @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👳♂استاد پناهیان:
💕 «قدرت های ذاتی» زنان..؟!
#خانواده_خوب
@rkhanjani
👈 مردها معمولا زنان رو به خاطر زنونگیشون دوست دارن!
هرگز سعی نکنید تیپ و ظاهر مردونه داشته باشید!
خشنترین مردها به دنبال زنان خوش اخلاق هستن!😊
مردها بر خلاف ظاهرشون بسیار عاطفی و احساساتی ان و به دنبال زنی می گردن که
باورشون داشته باشه...
❤️ عشق بورزه
یاور و حمایتکننده اش باشه
و در یک کلام آرامشبخش باشه.😍
#همسرداری
#شوهر_داری
@rkhanjani