#نوجوان
💠قوانین هدفگذاریِ صحیح در زندگی2️⃣:
...معنای زندگی در سایه هدفمند بودن...
♦️ قانون شماره دو:
🔆 اهداف قابل دستیابی داشته باشید.
🔰 بسیاری از افراد تا سی سالگی #هدف مشخصی برای خود ندارند. در اغلب مواقع اکثر ما اهدافمان را بر اساس #زندگی_مردم تعیین میکنیم، و این در حالی است که ممکن است #موقعیت، #شرایط_اجتماعی و #قابلیتهایِ متفاوتی نسبت به دیگران داشته باشیم.
🔰 ممکن است شما به دنبال اهدافی باشید که به هیچ وجه برای دیگران شدنی و قابل دستیابی نباشد اما شما قادر به انجام آن باشید. ممکن است #علایقی داشته باشید که برای برخی افراد دیگر مهم نباشد.
🔰 فراموش نکنید که اهدافتان را بر اساس "تواناییها و علایق خود" مشخص کنید و به دنبال تقلید طوطیوارِ اهداف دیگران نباشید.
‼️قطعا زمانی دستیابی به اهدافتان موفقیت آمیز خواهد بود که با معیارها و ضوابط خودتان منطبق باشد.
‼️ادامه دارد...
@rkhanjani
نسیم فقاهت و توحید
#رمان_مسیحا #قسمت_بیست_وششم ﷽ حورا: کتاب را باز کردم از آخرِ آخر: -برادر بروجردی، برادر بروجردی سل
#رمان_مسیحا
#قسمت_بیست_وهفتم
﷽
حورا:
حس میکردم از درون درحال متلاشی شدنم. بلاخره بی قراری ام را در چشم هایم نشان دادم.
مادرم فقط گفت:«درپناه خدا»
نتوانستم لبخند بزنم. نیم ساعت بعد از خانه بیرون رفتم وملینا دنبالم دوید. باهم به طرف ایستگاه اتوبوس رفتیم.
ملینا دستم را کشید و گفت:«فکر نمیکردم راست بگی»
و درمقابل سکوتم، ادامه داد: «یعنی مرسی که به قولت ....چته حورا؟»
سوار اتوبوس که شدیم، تازه متوجه کتابی که در دستم بود، شدم! کی دوباره برش داشته بودم؟!
یاد حرف ایلیا افتادم: «انگار بخشی از خودمه»
راست می گویند که عاشق شبیه معشوق میشود هرچند از او دلگیر باشد!
کشش عجیبی نسبت به نوشته های درون آن کتاب برایم ایجاد شده بود. شاید کنجکاوی درمورد سرنوشت مردی که از افسانه ها فراتر رفته بود و شاید فهمیدن راز تغییراتی که زندگی ام را به شدت تحت تاثیرگذاشته بود. کتاب را باز کردم اما باز هم نه از اول! دست گذاشتم لای صفحات کاغذ، مهم نبود کدام قسمت آن ماجرای پرهیاهو نصیبم میشود، فقط میخواستم این مرد را بشناسم. مردی که وقتی به چشمانش نگاه میکردی نسیم آرامش به صورتت میوزید هرچند آن چشمها را از پشت قاب عکسی ببینی یا نقش بسته بر دل کاغذ!
اولین جمله ای که تقدیم نگاهم شد این بود:
_اون جلو چه خبره؟ نیروهای خودین؟
+بچه های ارتشین! باید ببینیم چه خبر شده که جاده رو بستن. اِ برا چی توپو به سمت روستای پایین
جاده گرفتن؟
_این سربازه میخواد ما رو نگهداره
+بنده خدا داره وظیفه اشو انجام میده
سرباز جلویشان را گرفت:
×نمیشه جلو برید جاده بسته ست
+میخوام با مافوقت حرف بزنم
×سرگروهبان وقت نداره سرش شلوغه
_خود سرگروهبان اومد...اینکه سرگروهبان احمدیه
+میشناسیش؟ آشناست؟
_آره از بچه های کاردرسته ارتشه
سرگروهبان به طرف محمد آمد:
* سلام برادر بروجردی
+سلام از ماست. چه خبر شده؟ براچی آرایش توپاتون به طرف روستای پایین جاده ست؟
*راستش از دیشب تا حالا تو این جاده زمین گیر شدیم. عده ای ضد انقلاب توی روستا موضع گرفتن و مانع پیشروی نیروها شدن.
+حالا میخوایین چیکار کنین؟ این توپا چرا خونه های روستا رو نشونه رفتن؟
*چاره چیه؟ ضدانقلاب تسلیم نمیشه، گفتیم چهارتا گلوله توپ بندازیم توی روستا بلکه اینا خودشونو
تسلیم کنن.
+اما توی اون خونه ها مردم زندگی میکنن!
*از دیشب توی این سرما باهاشون مدارا کردیم دیگه چاره ای نداریم می بینید که نیرو ها خسته و
بی رمقن.
+نه سرگروهبان این درست نیست. مردم که گناهی ندارن. ما باید مشکل رو خودمون حل کنیم.
ناگاه ضربه ای به پهلوی حورا او را از اقیانوس کلمات بیرون کشید.
ملینا به شیشه پنجره چسبیده بود و بااشتیاق میگفت:«اونجا رو ببین بستنیارو ! رسیدیم شهره بازی برام بستنی میخری؟»
حورا سری تکان داد و خواست دوباره مشغول کتاب خواندن شود که ملینا سرش را جلو آورد و گفت: اون پیرزنه رو ببین...
به قلم سین کاف غفاری
🌸 @rkhanjani
❢░🌸ꦿ🍃🌸🍃 ꦿ🌸🍃
🌸 ꦿ🍃🌸 ꦿ🍃
❢░🌸ꦿ🍃
✨*بسم الله الرحمن الرحیم*✨
اولین سلام صبحگاهی تقدیم به ساحت قدسی قطب عالم امکان، حضرت صاحب الزمان (عج)
✨*السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اَباصالحَ المَهدی یا خَلیفةَالرَّحمنُ و یا شَریکَ الْقُرآن اَیُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدی و مَولایْ الاَمان الاَمان*
🍃
❢░🌸ꦿ🍃
🌸 ꦿ🍃🌸 ꦿ🍃
❢░🌸ꦿ🍃🌸🍃 ꦿ🌸🍃
@rkhanjani
لقد خلقنا الانسان فی کبد....
#بلد۴
———🌻⃟————
@rkhanjani
تا حالا به معنی کبد توجه کردید...
شاید میخواد بفرماد در رنج ها تحمل استواری و راست قامتی در شما هست ، از پا درنیاید لطفا
برین دنبال راه حل هایی که شما رو به رشد و استواری و راست قامتی میرسونه
شاید ...
به هر حال خیلی معنی لطیفی داره
😊😊😊
#خدای_مهربانم❤
———🌻⃟————
@rkhanjani
👌تصورات_اشتباه_قبل_از_ازدواج :
〽️🔰عوضش می کنم...
دخترهایی که در استانه ازدواج هستند پرسش های بسیاری در ذهنشان هست که تلاش می کنند پاسخی برای آن ها بیابند و تصوراتی که بسیاری از آن ها می تواند اشتباه باشد.
یکی از اشتباه هایی که بسیاری از دختران قبل از ازدواج مرتکب می شوند، اصرار به تغییر شخصیت طرف مقابل است. آنها فکر می کنند قبل از شروع زندگی باید به اصطلاح گربه را دم حجله کشت و برای این کار تلاش می کنند همسر آینده شان را با دعوا، قهر، خواهش و هر راه دیگری که می دانند عوض کرده و شبیه تصویر ذهنی خود کنند. آنها فکر می کنند هم شکل بودن و هم رنگ بودن، تضمینی برای ازدواج موفق است، اما اشتباه می کنند. اگر شما هم چنین فکری را در سر دارید، نباید فراموش کنید که شما و همسرتان، از دو خانواده و دو فرهنگ متفاوت هستید و هرگز نمی توانید دنیا را از یک دریچه ببینید. هر یک از شما تجربه ها و باورهای متفاوتی دارید و تا زمانی که در تعارض با هم قرار نگیرید و رابطه را با هم نسازید، تهدیدی متوجه شما نخواهدبود.
#سبک_زندگی
@rkhanjani
🔷🔹 جوانكى را ديدم كه به سبك فلان مجله مى گويد كه من كمبود محبت دارم و كسى را مى خواهم كه به من محبت كند.
و باز به سبك همان مى گفت كه كسى مرا درك نكرده، كسى مرا درك نمى كند!
🔹 خنديدم در حالى كه در درونم طوفانى بود. آرام گفتم برادر تو هنوز ظرفيت خودت را درك نكرده اى.
تو خودت را درك نكرده اى و گرنه محتاج درك ديگران نبودى.
و گفتم: كسى كه با اين همه محبت از خدا، كمبود محبت دارد،
كسى كه محبت خدا او را پر نكرده، ديگر محبت چه كسى او را سرشار مى كند؟!
🔹 بيچاره تو كه درياى محبت را احساس نكرده اى، با قطره هاى به منت آلودهى اين زن و فرزند و پدر و مادر چه مى كنى؟
🔹 ما نمى دانيم كه حرفهامان به كجا مى خورد و همين طور تقليد زده مى گوييم، كمبود محبت داريم. ما كمبود محبت نداريم. ما محبت را نمى شناسيم و جلوههاى گوناگون آن را نمى فهميم.
🔹 خيال مى كنيم مرگ پدر، مريضى مادر، تنهايى و بى كسى و خوارى و ذلت، دليل بر كمبود محبت است.
همينها بزرگترين محبت هاست كه مى سازد، كه بارور مى كند.
مگر آمده ايم كه با پدر بزرگ باشيم و دست مادر را بر صورت خود احساس كنيم. و مگر اين كمبودها خودش سرشار كننده نيست؟
🔷🔹ما هنوز نمى خواهيم از اين تربيت آمريكايى صرف نظر كنيم.
🔹ما نمى خواهيم ارزش عقده ها را بفهميم؛
عقده هايى كه اگر با شناخت و آگاهى تو تركيب شوند و اگر با رهبرى تو هدايت شوند، بزرگترين حركتها را به دنبال مى آورند.
🔹 ما نصف راه را رفته ايم كه سرشاريم، نصف ديگرش را بايد با آگاهى ها و شناخت هايى از خودمان و از دنيا تأمين مى كرديم.
🔹ما خيال مى كنيم كه آمده ايم تا خانه بسازيم، بزمى بسازيم و همين كه خانه مان راخراب مى كنند و بزممان رابه هم مى زنند ناله مى كنيم و بانگ برمى داريم كه مسلمانى نيست، كه خدا نيست.
🔹بى خبر! بى خبر! آنها مى خواهند تو را بسازند
و تو را آورده اند كه بسازند و اين است كه بزمت را مى سوزانند، كه خانه ات را خراب مى كنند، كه محبوب هايت را مى شكنند، كه مگر برخيزى.
🔹خرابت مى كنند، تا آب شوى. ديوارهايت را مى ريزند تا به وسعت برسى.
🔹و اين است كه تو بايد خودت بخواهى و طلب كنى و اگر نخواهى و كردند، شكر كنى و يا لااقل صبر داشته باشى كه بارور شوى،
نه آنكه جزع بزنى و فرياد، كه فرياد خريدارى ندارد و در زير اين گنبد كبود، بازارى ندارد، كه
🔹دنيا با درد همراه است و با غم مخلوط و با رنج پيچيده...
📚 صراط، صفحه ۱۲۱
@rkhanjani
برای حل هر مشکلی در ابتدا باید، نوع مشکل کاملاً واضح و آشکار شده باشد. سپس فرضیه سازی کنید. یعنی یک سری علل و عواملی را که می تواند باعث ایجاد این مشکل می شود را در مقابل خودتان لیست کنید ـ بدون توجه به میزان تاثیر آنها ـ بعد از این ریشه یابی و پی بردن به عوامل احتمالی، عواملی را که هیچ دخلی در مشکل مورد نظر شما ندارند کنار بگذارید. با شناسایی عوامل اصلی، راهکارهای مقابله با آن را با توجه به همین عوامل پیدا کرده و آنها را عملیاتی کنید. البته هنگام بررسی، حتماً سعی شود با توجه به میزان تاثیر، و ترتیب اولویت باشد
الف ) دروغگویی گاهی انسان در مقابل شخصی قرار میگیرد که به راحتی دروغ می گوید و از آن هیچ ابایی ندارد. دوست داریم این شخص، که نزدیک ترین فرد به ما است دست از این کار بردارد. بنابراین ناچاریم در قدم اول و ابتدای کار فرضیه سازی کنیم، یعنی علل دروغ گویی او را ریشه یابی کنیم، مثلاً در مورد همسرتان می توان این گونه ریشه یابی کرد:
1. بی اعتمادی شوهر اعتماد به زن ندارد از این رو دوست ندارد اسرارش را به او بازگو کند، برای همین در مقابل سؤالات همسرش متوسل به دروغ می شود.
2. ترس جرئت بیان حقایق را به همسر ندارد زیرا از عواقب آن ـ مانند اختلافات و... ـ می ترسد از این روی دروغ می گوید.
3. ناتوانی در ارتباط کلامی شوهر چون توانایی ارتباط کلامی را ندارد گاهی ناچار می شود از دروغ در نقش چاشنی ارتباط استفاده کند.
4. تأثیر محیط کودکی خود را در خانواده ای گذرانده است که هیچ ابائی از دروغگویی نداشتند و او تأثیر پذیرفته است.
5. زشت ندانستن دورغ دروغ را اصلاً کار بد و قبیح نمی داند که بخواهد از عدم انجام آن سرباز زند. (عدم آشنایی با ضررهای اجتماعی و فردی و اخروی آن).
6. عادت از محیط کار و اجتماع اطرافیان تاثیر پذیرفته و دروغگویی عادتش شده است و نمی تواند از این عادت دست بردارد.
7. مشکلات روانی بعضی مشکلات روانی مثل کمبودها، بی هویتی، عدم ثبات شخصیت و... باعث شده که با دروغ گویی و خود نمایی در مقابل دیگران خودی نشان دهد.
8. و.... . اینها گوشه هایی بودند از فرضیه هایی که می توان ساخت ـ هر چه سعی کنید فرضیه های بیشتری تصور کنید بهتر است.
ما این موارد را بدون توجه به صحیح بودن یا نبودن آنها در مورد شوهرتان لیست کردیم. حال نوبت آن است مواردی را که احتمال بیشتری می دهیم تاثیر در دروغگویی همسرتان دارد جدا کنیم و بقیه را دور بریزیم، مثلاً شاید شما بگویید خانوادة شوهرم خانواده ای هستند متدین و اصلاً دورغ و دروغگوئی در خانه آنها راه پیدا نکرده است. بنابراین شما مورد چهارم را خط می زنید و... بعد از یافتن عوامل اصلی دروغگویی همسر، متناسب با هر علتی، به دنبال راه های درمان آن برآیید. برای نمونه:
1. راز داری سعی کنید همیشه رازدار همسر خود باشید و این را در عمل اثبات نمایید تا بدین وسیله اعتماد همسرتان به شما جلب شده و بتواند واقعیات را به شما بازگو کند.
2. انصاف و سعه صدر توانایی خود را در شنیدن حقائق تلخ بالا ببرید و نگاه منطقی به قضایا داشته باشید تا همسرتان بتواند با خیال آسوده و بدون هیچ ترس و واهمه ای با شما هم کلام شده و حقیقت را بازگو کند.
3. تشویق و تنبیه از توانایی گفتاری او در بیان حقائق تعریف و تمجید کنید و در مقابل گفتارهای دروغ او واکنش منفی نشان دهید. مثلاً از میزان مهر و محبت خود بکاهید و... تا بدین سان هم رفتار منفی ایشان ـ به اصطلاح روانشناسان ـ منجر به «خاموشی» می شود، هم رفتارهای مثبت او «تقویت» می شود.
4. راستگویی خود نمونه عملی راستگویی باشید و صداقت را هم در رفتار و هم در گفتار داشته باشید چه در مقابل همسر، فرزندان، پدر و مادر و.... و چه در مقابل خود و خدای خود.
5. صمیمیت در خانه فضای خانه را فضایی صمیمی کنید. گاهی شوهرتان فضا را دوستانه نمی بیند به همین دلیل با یک دروغ، سعی می کند از صحبت کردن با شما طفره برود. ولی وقتی شما را پذیرا می بیند و صادقانه و با صمیمیت تمام با او هم کلام می شوید دیگر دغدغة فرار ندارد.
6. تغییر رفتار به صورت غیر مستقیم با بیان داستانها و خاطرات افرادی بپردازید که دروغگویی روزگار آنها را تباه کرده و حتی می توانید به پیامدهای دروغگویی ـ اجتماعی، فرهنگی، روانی و.... که در یکی از پاسخهای ما به صورت کوتاه بیان شده ـ بپردازید تا از عواقب این گونه کارها آگاه باشد.(2) (البته نه به شکل خطابی و مستقیم).
7. توجه خاص به علت روانی اگر علت دروغگوئی را در مشکلات روانی می بینید که فرد در استرس ها و تعارض ها و ناکامی ها از آن کمک می گیرد به دنبال درمان و چار جوئی این مشکلات و پیدا کردن راه منطقی خروج از مشکل باشید و یقین بدانید که دروغ یک مسکن موقتی است نه دائم.
8. تقویت جنبه های مثبت فرد ابعاد مثبت شخصیت او را تقویت و تمجید کنید و نسبت به دروغ او ابراز
نارضایتی کنید.
راه های دیگری
هم می توان فرض کرد و یقیناً خود شما زمینة شناسایی این مشکل و راه حل های آن را بهتر از ما می توانید کشف کنید چون در همان فضا هستید و مسائل را به خوبی درک می کنید.
@rkhanjani
برای افزایش رزق و برآوردهشدن حاجات مهم✅
آیتالله بهجت رحمهالله برای افزایش روزی و برآورده شدن حاجات مهم، ختم سورۀ «واقعه» را به اطرافیان خود توصیه میکردند. دستور این ختم بدین شرح است:
چون اول ماه قمری دوشنبه باشد، شروع کند به خواندن این سورۀ مبارکه، با طهارت و رو به قبله. روز اول یک مرتبه، روز دوم دو مرتبه و روز سوم سه مرتبه و همچنین تا چهاردهم، چهارده مرتبه بخواند و بعد از تلاوت سورۀ مبارکه، هر روز این دعا را بخواند :
يا مُسَبِّبَ الاَسْبابِ وَ يا مُفَتِّحَ الاَبْوابِ اِفْتَحْ لَنا الْاَبْوابَ وَ يَسِّرْ عَلَيْنَا الْحِسابَ وَ سَهِّلْ عَلَيْنَا الْعِقابَ [الصِّعابَ]، اللَّهُمَّ إِنْ كَانَ رِزْقِي و رِزْقُ عِیالي فِی السَّمَاءِ فَأَنْزِلْهُ وَ إِنْ كَانَ فِي الْأَرْضِ فَأَخْرِجْهُ وَ إِنْ كَانَ فِي الْأَرْضِ بَعِيداً فَقَرِّبْهُ وَ إِنْ كَانَ قَرِيباً فَيَسِّرْهُ وَ اِنْ كانَ يَسِيراً فَكَثِّرْهُ وَ اِنْ كانَ كَثِيراً فَخَلِّدْهُ وَ اِنْ كانَ مُخَلَّداً فَطَيِّبْهُ وَ اِنْ كانَ طَيِّباً فَبارِكْ لي فيهِ وَ اِنْ لَمْ يَكُنْ يا رَبِّ فَكَوِّنْهُ بِكَيْنُونِيَّتِكَ وَ وَحْدانِيَّتِكَ اِنَّکَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ وَ اِنْ كانَ عَلي اَيْدِي شِرارِ خَلْقِکَ فَانْزِعْهُ وَانْقُلْهُ اِلَيَّ حَيْثُ اَكونُ وَ لا تَنْقُلْنِي اِلَيهِ حَيْثُ يَكُونُ.
در پنجشنبههای میان این چهارده روز، این دعا خوانده میشود:
يا ماجِدُ يا واحِدُ، يا جَوادُ يا حَليمُ، يا حَنّانُ يا مَنّانُ يا كَريمُ، اَسْئَلُكَ تُحْفَةً مِنْ تُحَفاتِكَ تَلُمُّ بِها شَعْثى، وَ تَقْضى بِها دَيْنى، وَ تُصْلِحُ بِها شَأْنى بِرَحْمَتِكَ يا سَيِّدى. اَللَّهُمَّ اِنْ كانَ رِزْقى فِى السَّماءِ فَاَنْزِلْهُ، وَ اِنْ كانَ فِى الاَرْضِ فَاَخْرِجْهُ، وَ اِنْ كانَ بَعيداً فَقَرِّبْهُ، وَ اِنْ كانَ قَريباً فَيَسِّرْهُ، وَ اِنْ كانَ قَليلاً فَكَثِّرْهُ، وَ اِنْ كانَ كَثيراً فَبارِكْ لى فيهِ، وَ اَرْسِلْهُ عَلى اَيْدى خِيارِ خَلْقِكَ، وَ لا تُحْوِجْنى اِلى شِرارِ خَلْقِكَ، وَ اِنْ لَمْ يَكُنْ فَكَوِّنْهُ بِكَيْنُونِيَّتِكَ (بِكَيْنُونَتِكَ) وَ وَحْدانِيَّتِكَ. اَللًّهُمَّ انْقُلْهُ اِلَىَّ حَيْثُ اَكُونُ، وَ لا تَنْقُلْنى اِلَيْهِ حَيْثُ يَكُونُ، اِنَّكَ عَلى كُلِّ شَىْءٍ قَديرٌ، يا حَىُّ يا قَيُّومُ يا واحِدُ يا مَجيدُ يا بَرُّ يا كَريمُ يا رَحيمُ يا غَنِىُّ، صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ تَمِّمْ عَلَيْنا نِعْمَتَكَ، وَ هَیِّنَا [هَنِّئْنا-هَيِّئْنا] كَرامَتَكَ وَ اَلْبِسْنا عافِيَتَكَ.
@rkhanjani
#تـــــلنـگـــر
هیـچوقت
توزندگیتونهیـچچیزیتونرو
بابقیـهمقایسـهنکنیـد🚫
چهوضـعزندگیتون
چهشغلیاتحصیلاتتون
چهحتیهمسـریافرزندتون
اولینقیـاسکننـدهیدنیا
شیـطانبود!
آتشراباخاکمقایسـهکرد!-'🌱
@rkhanjani
《•●•●•••🍂♥️🍂•••●•●•》 🍂🌸 }
نسیم فقاهت و توحید
#رمان_مسیحا #قسمت_بیست_وهفتم ﷽ حورا: حس میکردم از درون درحال متلاشی شدنم. بلاخره بی قراری ام را در
#رمان_مسیحا
#قسمت_بیست_وهشتم
﷽
حورا:
ملینا سرش را جلو آورد و گفت:
«اون پیرزنه رو ببین چقدر خپله فکرکنم باید تا ایستگاه آخر قِلِش بدیم... »
بی توجه به او کتاب را بالاتر گرفتم. ملینا روی صندلی نشست و معترضانه زیر لب گفت: «نوچ این یه چیزیش شده اصلا شبیه همیشه نیست. »
همانطور که خیره صفحات کتاب بودم، از ذهن گذراندم:
«یه نظامی احتمالا باید شکست دشمنو درنظر بگیره...اگه یه فرمانده نبود اگه یه معلم بود فقط مردم روستا رو درنظر میگرفت... ولی خب اون گروهک حتما اسلحه داشتن پس خودشونم یه جور تهدید برای مردم روستا به حساب میان...اگه هم یه فرمانده باشی هم یه معلم تو اون شرایط چیکار میکنی؟»
چشمانم به دنبال جواب لابه لای سطرهای کاغذ دویدند:
*برادر بروجردی میگم تو این خونه ها ضد انقلاب سنگر گرفته اون وقت شما میگید نکوبیم؟
+نه ما همچین حقی نداریم. ما برای آباد کردن اومدیم اینجا نه خراب کردن.
*فرمانده ما با هزار مکافات خودمونو اینجا رسوندیم و این آرایشو به نیروهامون دادیم از صبح فقط
همین چهار قدمو تونستیم بیاییم جلو...
+به هرحال دستور بدین کسی شلیک نکنه.
محمد رفت طرف روستا: من هیچ سلاحی همراهم نیست. فقط میخوام دو کلمه باهاتون صحبت کنم.
خطاب به پیرمردی که به نظرش بزرگ روستا آمد، گفت:
+ سلام پدر جان
-سلام خوش آمدید بفرمایید.
+شما باید بزرگ روستا باشید.
-درخدمت شماییم.
+ما شرمنده شماییم. ما رو برادر خودتون بدونید. ما برای خدمت به شما اینجا اومدیم. کاش ضدانقلاب
اجازه میداد تا پول و امکانات این لشکر کشی صرف ساختن مدرسه، درمانگاه و کارخونه بشه.این انقلاب مال شماست...بیایید دست تو دست هم بدیم و این روستاها رو آباد کنیم. ما طالب برادرکشی نیستیم.
-خداخیرت بده جوان، خدا خیرت بده. حرف دلمان را زدی.
+شما بزرگ این روستایید از این مردم بخوایین که برن بالا کنار نیروهای ما تا در امان باشن. ما وظیفه داریم این چندتا ضد انقلاب رو دستگیر کنیم اما نمی خواییم به هیچ کدوم از شما آسیب برسه.
-به روی چشم. باشه، باشه، همین کاره میکنیم.
+خیلی ممنون
مردم که به طرف خادمین خود حرکت کردند ناگاه صدای یکی از تروریست ها به گوش رسید:
«صبرکن ما خودمانه تسلیم میکنیم.»
"چه مرد عجیبی! "
این را به زبان آوردم. از توانایی اش در ترکیب نوازش کلمات با مردم و ابراز
قدرت نظامی با دشمن، در حیرت بودم، طوریکه بی گناهی آسیب نبیند و گناهکاری نگریزد. هرچه می گذشت بیشتر می خواستم بدانم این مسیح کیست؟ "مسیح کردستان" با خودش فکر کرد انسانهایی که کارهای بزرگ می کنند باید گذشته متمایزی داشته باشند. گذشته ای که ثابت کند نسبت به دیگران بی تفاوت نبوده اند.
به قلم سین کاف غفاری
🌸 @rkhanjani