eitaa logo
نسیم فقاهت و توحید
648 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
2.1هزار ویدیو
99 فایل
•┈┈✾🍀﷽🍀✾┈┈• این کانال شامل ؛ 📚 جلسات سخنرانی و تدریس #رضا_خانجانی و همچنین؛ 📤 نشر بیانات متفکران و شخصیتهای طراز اول #انقلاب_اسلامی ارتباط با مدیر @samenolhojajjj
مشاهده در ایتا
دانلود
『🍊🌿』 بہ تمـام دلایلے ڪه موفق نمےشویـد فڪر نڪنیـد...! فقط بہ یڪ دلیلے فڪر ڪنید ڪه میدانید موفق میشـوید!' -هنر فورد @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊🌹🕊 وقتے بہ تو سلام مےڪنم وجودم سرشار از امید مےشود. و زندگے،شروع بہ لبخند زدن مےڪند... وقتے بہ تو سلام مےڪنم روزم پر از برڪت مےشود، پر از روزے... وقتے بہ تو سلام مےڪنم جانم لبریز از بوے نسیم و بهار و شادمانے مےشود... ❤️سلام آرام جانم مهدے صاحب زمانم تعجیل در ظهور سہ 💚 @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍️سخنرانی استاد عالی 🎬موضوع: دنیا می‌خوای؟ این کارو انجام بده @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 عنایت امام زمان در حل همه مشکلات 🔵 حجت‌الاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری : 🌕 در مدیریت و انجام امور، و در مشکلات و سختی ها، نیت‌ها را باید خالص کرد. توجه را به سمت حضرت بقیة الله روحی له فداء باید برد، عنایتی از او شامل شود کارها را بسیار پیش خواهد برد. 🔹 دشمن را دفع می کند، امور را سامان خواهد داد. تمام اسباب «يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْديهِمْ» در اختیار آن بزرگوار هست. فقط درخواست بشود، دعا بشود و با عنایتی از آن بزرگوار امور سامان بگیرد. @rkhanjani
🔴🔵 با چه انگیزه‌ای منتظر ظهوریم؟ 🌕 آیت الله مصباح یزدی(ره): 🔺 ما بايد به درون خويش بنگريم كه با چه انگيزه اى منتظر ظهور امام عصر عليه السلام هستيم؟ 1️⃣ آيا نان صلواتى مى‌خواهيم؟ 2️⃣ يا از ظلم ستمگران به تنگ آمده ايم؟ 3️⃣ آيا انجام وظايف دينى بر دوش ما سنگينى مى‌كند؟ 4️⃣ يا چون اسلام و مسلمانان در خطر قرار گرفته‌اند در انتظار فرج ايم؟ 🔹 بايد بينديشيم و ببينيم كه انگيزه واقعى ما از انتظار، كداميك از اينهاست؟ 🔹 اگر انگيزه ما يكى از سه مورد اول باشد، در واقع، دل ما به حال خودمان سوخته است، نه ديگران! 🔺در واقع، ما انتظار راحتى خود را مى‌كشيم، نه ظهور حضرت حجّت(عج) را! اگر كس ديگرى، غير از امام عصر(عج) ، خواسته هاى ما را تأمين كند، ما مريد و علاقه مند به او خواهيم شد. بنابراين، امام زمان و ظهور ايشان براى ما موضوعيتى نخواهد داشت و مقصود اصلى تأمين راحتى خودمان است، نه چيز ديگر. 🔺انتظارى كه ناشى از راحت طلبى و تنبلى باشد، چه ارزشى دارد؟... 🔹 انتظارى واقعى و با ارزش است كه انسان براى پيروزى و عظمت اسلام و گسترش آن در انتظار فرج باشد و ظهور حضرت مهدى(عج) را بخواهد. اين انتظار باارزش و انتظارى واقعى است و روايات بر ارزش والاى آن دلالت دارد. 🔹اگرچه در سايه حكومت و انقلاب جهانى حضرت حجت(عج) امنيت و آسايش و وفور نعمت و نابودى ظلم و ظالمان و از بين رفتن فقر و بدبختى حاصل مى‌شود، لكن اينها نبايد انگيره اصلى مؤمن براى انتظار فرج آن حضرت باشد. 📚 بر درگاه دوست،‌ص ۱۴۳ @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Part27_جان شیعه اهل سنت.mp3
13.76M
📚رمان " جان شیعه، اهل سنت"(27) ♥️" عاشقانه هاای برای مسلمانان" رویکرد این اثر وحدت شیعه و سنی است. “جان شیعه، اهل سنت” رمانی بلندی است که حکایت از ازدواجی خاص و زندگی مشترکی متفاوت از چیزی که تا به حال در رمان های عاشقانه خوانده ایم، می کند. این کتاب فراتر از تصور مخاطبانش به مفهوم واقعی اتحاد و برادری بین شیعه و سنی پرداخته است. ✍ اثر فاطمه ولی نژاد 🌸@rkhanjani
🔴به روز باشیم 🔆 حکم ( ازدواج بدون قرائت خطبه عقد) 📚 به فتوای جمیع مراجع، در ازدواج لازم است با صیغه ی مخصوص اجرا شود و معاطاتی (ازدواج بدون صیغه عقد) ولو دو طرف راضی باشند، صحیح نیست و باطل است. 🗣 و اینکه عده ای نسبت به امام خمینی، آیت الله خویی، مرحوم کمپانی اصفهانی، مرحوم فیض کاشانی، صاحب جواهر و مراجع دیگر نسبت داده‌اند که ازدواج معاطاتی صحیح است، یک کذب واضح به این بزرگواران می باشد. ❓ استفتاء از مقام معظم رهبری: مرحوم امام ازدواج معاطاتی (یعنی صرف رضایت دو طرف از ازدواج بدون خواندن عقد) را صحیح میدانستند. نظر رهبری هم اینگونه است؟ ✅ پاسخ: این نسبت به حضرت امام رحمه الله صحیح نیست و ایشان ازدواج معاطاتی را صحیح نمی دانستند. و به طور کلی عقد ازدواج معاطاتی صحیح نیست. (سوال شماره: 996234، تاریخ: 1398/03/12) 🌐منبع: @ahkam_sraj 🌸 @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از جهنم تا بهشت 🌺👇
عمو: آره. این جهالت خودتون رو، تو مغز این بچه هم کردید. ولی من نمیذارم .نمیذارم که اینو هم مثله خودتون، یه عده ادم خرافاتی کنید. باید همون موقع می‌بردمش با خودم ولی هنوزم دیر نشده اره........بریم طناز........ و بعد سکوت مطلق. و ترسی که همه وجودمو گرفته بود. هنوزم دیرنشده؟ میبردمش؟اصلا چرا انقدر اعتقادات من براش مهمه؟ یا دوستیم با...... شاید لازم باشه برگردم با دوسال پیش زمانی که فقط یه دختر هفده ساله بودم. 🌸 @rkhanjani
نسیم فقاهت و توحید
#ادامه #قسمت_چهل_و_هشتم عمو: آره. این جهالت خودتون رو، تو مغز این بچه هم کردید. ولی من نمیذارم .نم
به روایت حانیه........ (خاطره‌ هفده سالگی) عمو و زن عمو اومدن تو و عمو سوت بلندی کشید. عمو: جون! نگاه کن. چیکار کرده با خودش. سرخوش از تعریف عمو، چرخی زدم و گفتم: خوبه؟ مطمئن ؟ عمو: خوبه؟ معرکس دختر. فقط کاش ارایشت رو یکم پررنگ تر میکردی . میدونی که امشب مهمون ویژه داریم. آرایشگر پیش دستی کرد وگفت:نظر خودش بود. _ خوبه دیگه . مهمون ویژه؟ عمو: اره یکی از دوستام از ترکیه اومده. _ اها. باش. الان میام. نگاهی به خودم تو آینه انداختم. یه لباس ماکسی دکلته قرمز. که جلوش تا رو زانو بود و پشتش تا پایین پام. پشتش هم تا پایین کمرم فقط با بند بسته میشد . با کفشای قرمز پاشنه 20 سانتی. با یه آرایش تقریبا ملایم. موهام هم رو هم یه شینیون ساده کرده و بود و بیشترش رو هم ریخته بود روی شونم . همیشه تو مهمونیای عمو اینا لباسام جمع و جور بود چون با لباسای خیلی باز زیاد راحت نبودم و همیشه هم با انتقاد شدید عمو مواجه بودم ولی این سری حریفش نشدم و مجبور شدم همین لباس رو بپوشم به خاطر همین خیلی راحت نبودم باهاش. روبه آرایشگره تشکر مختصری کردم و از اتاق خارج شدم. همزمان با پایین اومدنم از پله ها سیما یکی از دوستام که آشناییمون هم از همین مهمونی ها شروع شده بود اومد طرفم. طرز لباس پوشیدنش واقعا افتضاح بود. یه لباس کوتاه حریر مشکی که کل بدنش پیدا بود با آرایش خیلی جیغ و کفش های پاشنه بلند. موهاش هم همیشه پسرونه کوتاه کوتاه بود . سیما: سلام جیگر. خوبی؟ چه عجب یکم به خودت رسیدی نکنه به خاطر اومدن آرمانه؟ _سلام. آرمان کیه؟ سیما:یعنی تو نمیدونی ؟ و بعد با عشوه قهقه ای زد و به سمت میز نوشیدنی ها رفت. منم دنبالش راه افتادم. _ باید بدونم؟ سیما:یعنی میخوای باور کنم که عموت بهت نگفته؟ _ فقط گفت مهمون داریم. همونجوری که داشت روی میز بین شیشه ها دنبال چیزی میگشت گفت : ارسلان نامدار. خوشتیپ ، خوشگل، جذاب...... سرش رو برگردوند به طرف من و بالحن خاصی گفت: پولدار! _ خب؟ سیما: تانی چی زدی؟ هنوز که مهمونی شروع نشده نفسم. البته منم یکم جهت امادگی خوردما ولی نه اونقدری که مثه تو هنگ کنم. خب بچه جون همه دخترا منتظر برگشتنش بودن دیگه . البته ناگفته نماند که همه ارزوشونه فقط یه بار باهاش هم صحبت بشن ، جواب سلامم نمیده. تاحالا هم کسی موفق نشده مخشو بزنه. با تعریفای سیما مشتاق شدم این آقای دخترکش رو ببینم. _میگما..... با اومدن ترلان و دلارام حرفم ناتموم موند. طبق حدسی که زده بودم اون دوتا هم به محض اومدنشون با ذوق و شوق شروع به تعریف کردن از آرمان کردن و من فقط شنونده بودم و البته این که تاحالا ندیده بودمش، عجیب نبود چون تو مهمونیا کمتر حضور داشتم. حدود یک ساعت از شروع مهمونی میگذشت اما هنوز نیومده بود . همه بی حال و ناامید نشسته بودن یه گوشه و هیچکس حوصله هیچکاری رو نداشت البته به جز آقایون مجلس. منم مثله بقیه بی حوصله نشسته بودم کنار بچه ها. که با ضربه ای که دلارابه پهلوم زد برگشتم طرفش که دیدم با ذوق خیره شده به ورودی سالن...... نگاهش رو دنبال کردم که رسیدم به...... واقعا این همه ذوق و شوق خنده دار بود. همه بچه ها دوییدن به طرف در ورودی اما من همونجوری با تعجب وایساده بودم و داشتم به حرکتای دخترا میخندیدم چه عشوه هایی که نمی‌ریختن . یکم که اومد جلوتر شروع کردم به برانداز کردنش. نمیتونستم منکر جذابیتش بشم اما در حدی که بچه ها تعریف میکردن هم نبود. زل زده بودم بهش که برگشت طرفم. گر گرفتم. تاحالا جلوی یه پسر ضایع نشده بودم . رومو کردم اون سمت و بیخیال اون و اومدنش شدم. حدود یکساعت از اومدنش میگذشت اما دخترا یک دقیقه هم از عشوه گری دست برنمیداشتن . منم بیکار نشسته بودم رو مبلای کنار سالن و با گوشیم بازی میکردم. که یه دفعه دیدم متوجه شدم یکی بالاسرم وایساده. از پایین شروع کردم به برانداز کردنش. یه جفت کفش مردونه براق. یه شلوار کتون مشکی با یه بلوز جذب سفید که آستیناش رو تا کرده بود. چقدرچقدر شبیه تیپ اون پسره آرمان بود. بله خودش بود. یه دفعه مثله برق گرفته ها از جام پریدم و گوشی‌از دستم افتاد. خم شد ،گوشیم رو برداشت و داد دستم . _ مرسی. بعد دستشو دراز کرد سمت و من گفت: آرمان نامدار هستم. خوشبختم. اولش هل شدم ولی بعد خودمو جمع و جور کردم و خیلی محترمانه گفتم تانیا هستم خوشبختم. آرمان‌: تاحالا تو مهمونی ها ندیده بودمتون؟ _ من فقط مهمونی های عموم رو حضور دارم. آرمان: برادرزاده کیوان هستید؟ _ بله. آرمان: چه جالب. حالا این خانوم زیبا افتخار میدن؟ و بعد دستش رو به سمت من دراز کرد. و منم گیج نگاهش کردم خندید و گفت: با من میرقصی؟ یه نگاه به اون سمت سالن انداختم. 🌸 @rkhanjani
اینکه ‌دلتنگِ تو اَم ‌اِقرار می‌خواهد مگر ؟!.. 😭😭😭 @rkhanjani
و امْنُنْ بِالنَّظَرِ اِلَیک عَلَیَّ، وَ انْظُرْ بِعَینِ الْوُدِّ وَالْعَطْفِ اِلَیَّ، وَ لا تَصْرِفْ عَنّی وَجْهَک ... با نگاهت به سمتم به من منت بگذار ؛ و با نگاه دوستی و مهربانی به من نگاه کن ؛ و رویت را از من بر نگردان ... - صحیفه سجادیه - @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَىٰ آیا او ندانست که خداوند (همه اعمالش را) می‌بیند؟! ۱۴ 💖 ———🌻⃟‌———— ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @rkhanjani
بسم الله..
✅ارزش زمان ✍سه مسافر به شهری رسیدند که پیری دانا آنجا زندگی می‌کرد. نزد او رفتند و خواستند که به آن‌ها پندی دهد. پیر پرسید: چقدر اینجا می‌مانید؟ اولی گفت: تقریبا سه ماه. جواب شنید: به گمانم نتوانی تمام مناطق دیدنی شهر را ببینی. دومی گفت: شش ماه. جواب شنید: شاید تو از آن دوستت هم کمتر شهر را ببینی. سومی گفت: یک هفته. جواب شنید: تو از آن دو بیشتر شهر را خواهی دید!! سپس گفت: زمانی که آدم‌ها فکر می‌کنند زمان زیادی در اختیار آن‌هاست به راحتی آن را تلف می‌کنند اما آن هنگام که اطمینان داشته باشند وقتشان اندک است ارزش زمانشان را به خوبی درک می‌کنند. 💢 راستی ما چقدر وقت داریم؟ @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
———🌻⃟‌———— ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @rkhanjani
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈• 💠شهدایی 📌ظرف‌های شام، دو تا بشقاب و لیوان بود و یه قابلمه. رفتم سرِ ظرفشویی. مهدی گفت: انتخاب کن، یا تو بشور، من آب بکشم؛ یا من می‌شورم، تو آب بکش. گفتم: مگه چقدر ظرف هست؟ گفت: هرچی که هست، انتخاب کن. ❤️ خاطرات سردار شهید مهدی زین‌الدین 📚 یادگاران ۱۰، صفحه۵۰ 🌸فرا رسیدن سالروز پیروزی انقلاب اسلامی مبارک باد🌸 💞 🌱💕 ———🌻⃟‌———— ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @rkhanjani