eitaa logo
نسیم فقاهت و توحید
650 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
2.1هزار ویدیو
99 فایل
•┈┈✾🍀﷽🍀✾┈┈• این کانال شامل ؛ 📚 جلسات سخنرانی و تدریس #رضا_خانجانی و همچنین؛ 📤 نشر بیانات متفکران و شخصیتهای طراز اول #انقلاب_اسلامی ارتباط با مدیر @samenolhojajjj
مشاهده در ایتا
دانلود
✅پرسش: ببخشيد من يه مشکل بزرگ دارم الان چنين ساله دارم رنج ميبرم به کي پناه ببرم اخه 🌺پاسخ: در طول مدت زندگی، تغییرات جزو اجتناب ناپذیر آن محسوب می شوند. این شمایید که باید با آنها کنار بیایید. همه ما در طول مدت زندگیمان کم و بیش با چالش های متفاوتی روبرو می شویم. اغلب افراد در مقابله با مشکلات زندگی سردرگم می شوند و اعتماد به نفس خود را از دست می دهند. این مشکلات می توانند در زندگی شخصی و یا کاری شما به وجود بیایند. افراد در مواقع مواجه با آنها سعی می کنند از مشکل فرار کنند تا از پذیرفتن واقعیت بگریزند. در واقع فرار از مشکلات، بدترین کاری است که می توانید انجام دهید و تنها راه عبور از مشکلات، روبرو شدن با آنها است . - نکاتی را که در این مطلب می بینید می تواند به شما در گذر از مقاطع چالش برانگیز زندگی کمک کند. 1 - بیش از حد واکنش نشان ندهید عکس العمل بیش از حد به مشکلات می تواند منجر به اتخاذ تصمیمات نادرست گردد. زمانی که شما درگیر احساسات شدید می شوید و در آن زمان برای موضوعی تصمیم میگیرید، به سبب اینکه منطق در این تصمیم گیری دخیل نبوده است، منجر به پشیمانی شما در زمان آینده خواهد گردید. از این به بعد زمانی که با یک مشکل برخورد کردید از گرفتن تصمیم در لحظات اول خودداری کنید و زمانی که آرام شدید به حل آن بیاندیشید. 2 - واقعیت زمان حال را بپذیرید همه چیز را همان گونه که هست بپذیرید. خیلی از افراد سعی می کنند تا اشخاص و یا وضعیت های موجودی را که تحت کنترل آنها نیست، تغییر دهند و زمانی که نمی توانند به هدف خود برسند، احساس بدبختی می کنند. سعی کنید با واقعیت روبرو شوید و آنچه هست را بپذیرید، تا بتوانید راجع به آن به درستی تصمیم گیری کنید. 3 - دیگران را مقصر ندانید بعضی از افراد عادت دارند تا اشتباهات خود را به گردن دیگران بیاندازند و دیگران را مسئول مشکلات پیش آمده برایشان تلقی کنند. بهتر است به جای اینکه انگشت اتهام را به سوی دیگران نشانه روید، به اصلاح اعمال خود بپردازید. مقصر دانستن دیگران تنها باعث پراکنده شدن افراد از دور شما می شود. 4 - جدا شدن را تمرین کنید سعی کنید تا به نتایجی که در زندگی تان می بینید، وابسته نباشید. به خاطر داشته باشید که هر شخص سلیقه ای مختص به خودش را دارد و ممکن است او مخالف عقاید شما باشد. زمانی که کاری را در زندگی انجام می دهید، توقع نداشته باشید تا همه جریانات بر وفق مراد شما باشند. 5 - بیش از حد تجزیه و تحلیل نکنید زمانی که شما در رابطه با یک وضعیت و یا یک واقعه بیش از حد فکر می کنید، موجب می شود تا شما نسبت به همه چیز و همه کس قضاوت کنید. همچنین بیش از حد فکر کردن راجع به یک مشکل سبب می شود تا شما اوقات سختی را سپری کنید و به جای دست به کار شدن و رسیدن به هدفتان، در پله اول درجا بزنید. این موضوع بیش از هر چیزی شما را نا امید خواهد کرد. 6 - تغییرات را در زندگی بپذیرید در طول مدت زندگی، تغییرات جزو اجتناب ناپذیر آن محسوب می شوند. این شمایید که باید با آنها کنار بیایید. بسیاری از افراد از تغییر فرار می کنند و در مقابل آن مقاومت می نمایند. این موضوع به این سبب است که تغییر آنها را از راحتی شان برای مدتی خارج می نماید. ممکن است شما با آنها شاد و یا غمگین باشید، ولی پس از مدتی در خواهید یافت که آنها دائمی نیستند. پس بهتر است تلاشتان را برای پرورش ذهن به منظور حفظ آرامش در این مقاطع از زندگی بکنید. 7 - سبک زندگیتان را با دیگران مقایسه نکنید یکی از کارهای مشکلی که پیش رو دارید، مقایسه نکردن خودتان با دیگران است. ولی هرچه بیشتر این کار را انجام دهید، از زندگی بیشتر نا امید خواهید شد. افراد زیادی هستند که از شما موفق تر بوده اند و کارهای بهتری در زندگی شان انجام داده اند. ولی این شمایید که داستان زندگی و موفقیت خودتان را رقم می زنید. 🌺 ☘🌺@rkhanjani 🌺☘🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نسیم فقاهت و توحید
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_پنجم 💠 انگار با بر ملاشدن احساسش بیشتر از نگاهم خجالت می‌کشید و دستان مرد
✍️ 💠 حالا من هم در کشاکش پاک احساسش، در عالم انقلابی به پا شده و می‌توانستم به چشم به او نگاه کنم که نه به زبان، بلکه با همه قلبم قبولش کردم. از سکوت سر به زیرم، عمق را حس کرد که نفس بلندی کشید و مردانه ضمانت داد :«نرجس! قول میدم تا لحظه‌ای که زنده‌ام، با خون و جونم ازت حمایت کنم!» 💠 او همچنان عهد می‌بست و من در عالم عشق علیه‌السلام خوش بودم که امداد را برایم به کمال رساند و نه‌تنها آن روز که تا آخر عمرم، آغوش مطمئن حیدر را برایم انتخاب کرد. به یُمن همین هدیه حیدری، عقد کردیم و قرار شد جشن عروسی‌مان باشد و حالا تنها سه روز مانده به نیمه شعبان، شبح عدنان دوباره به سراغم آمده بود. 💠 نمی‌دانستم شماره‌ام را از کجا پیدا کرده و اصلاً از جانم چه می‌خواهد؟ گوشی در دستانم ثابت مانده و نگاهم یخ زده بود که پیامی دیگر فرستاد :«من هنوز هر شب خوابتو می‌بینم! قسم خوردم تو بیداری تو رو به دست بیارم و میارم!» نگاهم تا آخر پیام نرسیده، دلم از وحشت پُر شد که همزمان دستی بازویم را گرفت و جیغم در گلو خفه شد. وحشتزده چرخیدم و در تاریکی اتاق، چهره روشن حیدر را دیدم. 💠 از حالت وحشتزده و جیغی که کشیدم، جا خورد. خنده روی صورتش خشک شد و متعجب پرسید :«چرا ترسیدی عزیزم؟ من که گفتم سر کوچه‌ام دارم میام!» پیام هوس‌بازانه عدنان روی گوشی و حیدر مقابلم ایستاده بود و همین کافی بود تا همه بدنم بلرزد. دستش را از روی بازویم پایین آورد، فهمید به هم ریخته‌ام که نگران حالم، عذر خواست :«ببخشید نرجس جان! نمی‌خواستم بترسونمت!» 💠 همزمان چراغ اتاق را روشن کرد و تازه دید رنگم چطور پریده که خیره نگاهم کرد. سرم را پایین انداختم تا از خط نگاهم چیزی نخواند اما با دستش زیر چانه‌ام را گرفت و صورتم را بالا آورد. نگاهم که به نگاه مهربانش افتاد، طوفان ترسم قطره اشکی شد و روی مژگانم نشست. لرزش چانه‌ام را روی انگشتانش حس می‌کرد که رنگ نگرانی نگاهش بیشتر شد و با دلواپسی پرسید :«چی شده عزیزم؟» و سوالش به آخر نرسیده، پیام‌گیر گوشی دوباره به صدا درآمد و تنم را آشکارا لرزاند. 💠 ردّ تردید نگاهش از چشمانم تا صفحه روشن گوشی در دستم کشیده شد و جان من داشت به لبم می‌رسید که صدای گریه زن‌عمو فرشته نجاتم شد. حیدر به سمت در اتاق چرخید و هر دو دیدیم زن‌عمو میان حیاط روی زمین نشسته و با بی‌قراری گریه می‌کند. عمو هم مقابلش ایستاده و با صدایی آهسته دلداری‌اش می‌داد که حیدر از اتاق بیرون رفت و از روی ایوان صدا بلند کرد :«چی شده مامان؟» 💠 هنوز بدنم سست بود و به‌سختی دنبال حیدر به ایوان رفتم که دیدم دخترعموها هم گوشه حیاط کِز کرده و بی‌صدا گریه می‌کنند. دیگر ترس عدنان فراموشم شده و محو عزاخانه‌ای که در حیاط برپا شده بود، خشکم زد. عباس هنوز کنار در حیاط ایستاده و ظاهراً خبر را او آورده بود که با صدایی گرفته به من و حیدر هم اطلاع داد :« سقوط کرده! امشب شهر رو گرفت!» 💠 من هنوز گیج خبر بودم که حیدر از پله‌های ایوان پایین دوید و وحشتزده پرسید :« چی؟!» با شنیدن نام تلعفر تازه یاد فاطمه افتادم. بزرگترین دخترِ عمو که پس از ازدواج با یکی از شیعه تلعفر، در آن شهر زندگی می‌کرد. تلعفر فاصله زیادی با موصل نداشت و نمی‌دانستیم تا الان چه بلایی سر فاطمه و همسر و کودکانش آمده است. 💠 عباس سری تکان داد و در جواب دل‌نگرانی حیدر حرفی زد که چهارچوب بدنم لرزید :«داعش داره میره سمت تلعفر. هر چی هم زنگ می‌زنیم جواب نمیدن.» گریه زن‌عمو بلندتر شد و عمو زیر لب زمزمه کرد :«این حرومزاده‌ها به تلعفر برسن یه رو زنده نمی‌ذارن!» حیدر مثل اینکه پاهایش سست شده باشد، همانجا روی زمین نشست و سرش را با هر دو دستش گرفت. 💠 دیگر نفس کسی بالا نمی‌آمد که در تاریک و روشن هوا، آوای مغرب در آسمان پیچید و به «أشْهَدُ أنَّ عَلِيّاً وَلِيُّ الله» که رسید، حیدر از جا بلند شد. همه نگاهش می‌کردند و من از خون که در صورتش پاشیده بود، حرف دلش را خواندم که پیش از آنکه چیزی بگوید، گریه‌ام گرفت. 💠 رو به عمو کرد و با صدایی که به سختی بالا می‌آمد، مردانگی‌اش را نشان داد :«من میرم میارم‌شون.» زن‌عمو ناباورانه نگاهش کرد، عمو به صورت گندمگونش که از ناراحتی گل انداخته بود، خیره شد و عباس اعتراض کرد :«داعش داره شخم می‌زنه میاد جلو! تا تو برسی، حتماً تلعفر هم سقوط کرده! فقط خودتو به کشتن میدی!»... ✍️نویسنده: 🏴 @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نسیم فقاهت و توحید
لطفاصبورباشیدپاسخگو‌خواهم‌بود...: #حجاب_آمریکایی #عمامه‌_امام‌حسن_یا_معاویه #قسمت_هفتم صبر داشته ب
لطفاصبورباشیدپاسخگو‌خواهم‌بود...: 🔚 _اوووووه کدوم حق الله چه خبره چرا اینطوری بزرگش میکنی؟!...😔 _مگه نشنیدی که پیامبر ص فرمودن💛 🌼خدا با ناراحتی و خشم 🌸حضرت فاطمه (سلام الله علیها)🌸ناراحت و خشمگین و با خوشنودی ایشان خوشنود می شود... بعد فکرش رو بکن...🤔 تو فضای مجازی پر شده از این جملات کلیشه و کاملا اشتباه اما از نظر مردم منطقی و حرف حق... مثلا: عکس یه دختر بی حجاب رو میذارن بدون آرایش با یه دختر چادری که نگم برات از حیا و حجاب فقط چادرش رو داره...زیرشم می نویسن بی حجاب بودن بهتر از زیر یه تیکه پارچه سیاه قایم شدن است...😵 یا می نویسن... بی حجاب باشی دورو نباشی...😶 دل باید پاک باشد والا شهر از دختر های چادری با آرایش پر است...😑😖 میدونی اینا تو ذهن دخترای نوجوون چقدر شبهه ایجاد می‌کنه...😣😥 می‌دونی چقدر حرف پشت یادگار دختر رسول خدا در میاد... بعد فکر میکنی حضرت زهرا ناراحت نمیشن؟😩 حجاب ایشون و دختر عزیزشون و باقی زنان اهل‌بیت حجاب ساده و بی‌آلایشه...🌷 نه چادر با ست زردقناری...⚠️ نه چادر با کفش پاشنه بلندو جوراب نازک...👠 نه چادر با انگشتر و دستنبد نمایان و ناخن بلند با یه لاک ملیح ... (واقعا بغض گلوم رو گرفته بود چه سخت بود تفسیر موضوعی که خودش مفسر هزاران موضوع و داستانه) پشت این چادر هزار تا عقیده و فکر و ارزش خوابیده😇 تار و پود این پارچه سیاه با قطره قطره خون 🥀و بند بند وجود شیر بچه های انقلاب ؛ تازه داماد های شهید🌹 و پیرمرد های شصت هفتاد ساله تنیده شده✨ این یه تیکه پارچه نیست...این هزار تا خاطره و رشادت و شهامته✊ ارزش داره...قیمت داره...روح داره؛ جون داره.... با روحش همه چیز رو لمس کرده...خاک و آتش و تازیانه🔥به جون خریده تا حفظ آبرو کنه⛅️ کوچه های مدینه...خرابه شام...قصر ابن زیاد... همه این‌ها رو دیده... _کلیشه ای و ادبی حرف زدن رو تموم کنین⛔️ (دیگه جوش آوردم و واقعا تحمل کردن برام دشوار بود😤) _کلیشه چیه؟ اصلا حرف های من رو میفهمی؟ اصلا می‌دونی چادر چیه؟ میفهمی داری چه کار بزرگی می‌کنی که به سر می‌ذاری و چه کار وحشتناکی می‌کنی اشتباه جلوه‌ش میدی؟ در جوابم نگاهش را به چمن های خیس خورده گره زد و سکوت و سکوت😴 آسمان کم کم رو به سیاهی می‌رفت و غروب دلگیر پاییز شروع می‌شد...🍂 اصلا زمان و مکان رو فراموش کرده بودم... باید قبل از غروب به خونه می رسیدم... چندین دقیقه جنجال لحظات پیش در سکوت پارک پنهان شد...🌘اما این سکوت خودش مملوء بود از حرف و جملاتی که هم می تونست پلی باشد برای پیشرفت معنوی این دختر هم چاهی عمیق برای سقوط... 🌸 @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سن ازدواج چ موقعي است ومنظور از شرايط ازدواج چيست؟ در ازدواج موفق لازم است دختر و پسر به بلوغ و پختگي هاي جسمي، جنسي، شناختي، هيجاني، عاطفي، معنوي و اقتصادي رسيده باشند و پسر به عنوان سرپرست خانواده بايد بتواند نفقه يك زندگي را بدهد؛ يعني از نظر اقتصادي بالغ باشد. فردي كاري باشد و درآمد داشته باشد و بتواند متناسب با شأن همسرش نفقه( غذا، پوشاك، مسكن و..) بدهد. پختگي اقتصادي در محيط ها و شهرهاي مختلف رنگ و جلوه هاي خاص خود را دارد. نيز در ازدواج موفق تناسب هاي زير ضروري است: مذهبي، اعتقادي، صفات اخلاقي، خصلت هاي شخصيتي، سني، فرهنگي، خانوادگي، تحصيلي، هوشي، اقتصادي، اجتماعي. بنابراين 1- فردي كه قدرت ندارد و زود قهر مي كند و يا خشمگين مي شود و دست بزن دارد يا فحاشي مي كند و داد و فرياد، از نظر بالغ نيست. 2- فردي كه را رعايت نمي كند و پيوسته انتظار دارد همسرش به او و خانواده و اقوامش احترام بگذارد ولي حرمت همسر، خانواده و اقوامش را ندارد از نظر اجتماعي بالغ نيست. 3- فردي كه شرايط ازدواج مانند كار و مسكن حتي اجاره اي را ندارد و درآمد يك زندگي متوسط را ندارد و انتظار دارد با خانواده اي مرفه وصلت كند از نظر بالغ نيست. 4- فردي كه احساسي به ازدواج فكر مي كند و تناسب هاي اعتقادي و مذهبي، اخلاقي، شخصيتي، فرهنگي، سني، اقتصادي، اجتماعي و..را در نظر نمي گيرد به «بلوغ شناختي» نرسيده است. 5- فردي كه در فرهنگ ايراني تفاوت هاي شديد رسومات و فرهنگ را در نظر نمي گيرد و مي گويد اصل دختر و پسر هستند و مخالفت خانواده اهميتي ندارد از نظر بالغ و واقع بين نيست تصميم عاقلانه اين كه جواني (دختر يا پسر) بگويد من با فلان شرايط كنار مي آيم قابل اعتنا نيست. چه بسا الان براي رسيدن به طرف مقابل از روي تصميم بگيرد ولي به خاطر شرايط شخصيتي و روحي واقعا در عمل نتواند به قول خودش عمل كند. بنابراين بايد تناسب ها و قدرت سازگاري تان زير نظر مشاور ازدواج به صورت حضوري بررسي شود. معمولا در جامعه ما پسران در سن 25-27 سالگي به بلوغ نسبي مي رسند ولي اين يك نسخه كلي نيست ممكن است فردي در سن بيست سالگي واقعا بالغ باشد ولي فردي با مدرك دكترا در سن سي سالگي بالغ نباشد. @rkhanjani
😊😊😘😘 ———🌻⃟‌———— ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @rkhanjani
الْحَمْدُ لِلَّهِ حَمْدًا كَثِيرًا ...🍀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از  بسوی خدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تشیع انگلیسی این روزها بیش از هر زمان دیگر در حوزه مناسک و آیین‌های مذهبی بدعت‌گذاری‌هایی را صورت داده و در عزاداری‌های حسینی، نام‌گذاری دهه‌هایی مانند دهه‌های فاطمیه و محسنیه و دیگر انحرافات، رفتارهای افراطی از خود نشان می‌دهد. 🔺🔸🔹 ⇝ پرسمان اعتقادی https://eitaa.com/joinchat/3397320738C0c4c71fad0 🔺فقط به اشتراک بذارید👌 ࿐🌸❒○🌼○❒🌸࿐ ࿐🌸❒○🌼○❒🌸࿐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آیا دجال ظهور کرده؟؟؟ 👈تفسیر کتاب الموسعه الامام المهدی سید محمد صدر درباره روایات مربوط به دجال! 🎙استاد @rkhanjani
📛 عصبانیت یه نوعی از جنونه؛ هر تصمیمی که تو حالت جنون گرفته می‌شه، پایانی جز پشیمونی نداره. کسی که از تصمیمای زمان عصبانیتش پشیمون نمی‌شه، از نظر روانی، آدم سالمی نیست.😐 ✅ قبل از هر تصمیمی که ناشی از عصبانیته، باید صبر کنیم. امام صادق علیه السلام فرمودن: «خشم، چه نیکو جرعه‌ای است برای کسی که بر آن صبر کند».🍃 📚الکافی، ج٢، ص١٠٩. ❌موقع عصبانیت، این شیطونه که به جای ما تصمیم می‌گیره. این جور مواقع، عقل کارآیی لازم رو نداره و برا همینم نمی‌تونه تصمیم درست بگیره.☝️ ✅ با صبر کردن، عقل توی جایگاه حقیقی خودش قرار می‌گیره. اون وقته که تصمیما عاقلانه و به جا گرفته می‌شه.👌 📛 خیلی از تصمیمایی که موقع عصبانیت گرفته می‌شن، برا فرونشوندن خشمه؛ بعضی وقتا هم با زیر پا گذاشتن حق یا آلوده شدن به گناهی، همراه می‌شه که نتیجش علاوه بر پشیمونی، خواری و ذلّت تو دنیا و عذاب الهی تو آخرته.🤕 ✔️ آتش عصبانیت به همون زودی که ایجاد می‌شه، فرو می‌شینه. به نظر می‌رسه که غلبه بر عصبانیت سخته، ولی با کمی صبر، می‌فهمیم که این طوری نیست و می‌شه راحت بر اون غلبه کرد.💪 @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
bonbast-too-zendegi-vojood-nadare-medium.mp3
3.42M
🛑 بن‌بست تو زندگی وجود نداره! 🌱 همیشه یه راهی هست ... @rkhanjani
📨♨️ ✍ سلام وقت بخیر پارسال شب یلدا از طریق گوشی ی پسری بهم پیشنهاد ازدواج داد اولش فکر میکردم الکی میگ و قصدش فقط در حد چت کردنه ولی با خالش و مادرش موضوع رو درمیان گذاشت ی مدت کوتاه باهم اشنا شدیم تا اینک من ب خانوادم گفتم مادرم راضی بود ولی پدرم نه چون اصالتش با ما فرق داشت تا اینک ی خاستگار برام اومد وقتی بهش گفتم ک برام خاستگار اومده ،اومدبا پدرم صحبت کرد و پدرم ازش خوشش اومد ،خودش پسر خوبیه هیچی کم نداره و مثل خانواده خودم مذهبی هستش یکم ک گذشت فهمیدم مادرش راضی نیست چون فکر میکنه ما از روی احساسات همدیگرو انتخاب کردیم ولی اصلا اینطور نیس ،وقتی مادرش گف من راضی نیستم مادرم زنگ زد بهشون تا حرف بزنه ولی مادرش جواب نداد و پیام داد ک لطفا دیگ ب من زنگ نزنید مادرم پیام داد بهشون و گف اک ب این ازدواج راضی نیستین حداقل جلوی پسرتونو بگیرید ک ب دخترم پیام نده و ا اینجور حرفا ، وقتی مادرم این پیام رو داد مادرش بهش گفته بود ک ما بهشون بی احترامی کردیم و فحش دادیم در واقع اینطور نبود مادرش میخواست مارو از هم جدا کنه ،همون روز صب ما دیگ باهم در ارتباط نبودیم و رفت چون فکر میکرد ما بهشون بی احترامی‌کردیم تا ۳ ماه بعد از دوباره حرف زدیم‌ک‌تازه متوجه شد ک‌مادرش بهش دروغ گفته و خیلی ناراحت شد الان هم مادرم و پدرم میگن مشکلی نداریم یا خود پسره چون خیلی پسر خوبیه ولی تا مادرش راضی نشه دختر بهشون نمیدیم من خودم وخانوادم مذهبی هستیم و اون پسر هم همینطور مذهبیه هیچ مشکلی باهم نداریم فقط مادرش راضی نمیشه پدرم میگ ب صلاح نیس مادرم هم همین حرفو میزنه ولی ما همدیگرو خیلی دوست داریم نمیدونم الان باید چیکار کنم😔 چندتا خاستگار هم اومد ولی رد کردم چون فقط اونو دوست دارم تروخدا خواهش میکنم راهنماییم کنین نمیدونم چیکار کنم واقعا از طرفی دوسش دارم نمیتونم ولش کنم از طرفی مادرش فقط خداخدا میکنم راضی شه و اینک من اصلا از ارتباط با نامحرم خوشم نمیاد و هیچوقت با پسری در ارتباط نبودم چون مذهبی هستم و اعتقاد دارم ک گناهه ولی اشنایی من با این پسر به قصد ازدواجِ و واقعا هم تصمیم خودمونو گرفتیم خانواده من هیچ مشکلی با خود پسره نداره فقط میگن ک باید مادرش راضی بشه همین همون اول هم بهشون گفتم ک من اهل دوستی های کوتاه و چت نیستم باید ب خانوادتون بگین و بعد از یکم اشنایی ایشون هم با خالش و مادرش حرف زد من هم ب خانوادم گفتم و با اطلاع خانواده ها باهم حرف‌میزدیم برای اشنایی ولی اخر مادرش گفت ک شما از روی احساسات انتخاب کردید همدیگر ازتون کمک خواستم چون واقعا دیگ نمیدونم چیکار کنم هم اون اقا منو میخواد هم من دوسش دارم نمیتونم قیدشو بزنم چون اگ میتونستم همون ۳ماه ک نبود فراموشش میکردم ولی نشد هرکاری‌کردم نشد😔😔میترسم با کسی مشورت کنم بگه فراموشش کن تروخدا کمکم کنین 🙏🙏 @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅✅✅ از حجة الاسلام کارشناسی ارشد روانشناسی تربیتی سلام خدمت شما خواهر عزیز و خانواده محترمتان از پدر و مادر فهیم و دلسوزان صمیمانه تشکر می کنم که با شما همراهی می کنند. 🔻 یکی از انتخاب های مهم زندگی انسان مسأله ازدواج است، اشتباه غلط باعث سردی زندگی و آسیب های جبران ناپذیر در زندگی خواهد شد که جبران آنها سخت و طاقت فرساست. از اول این ارتباط گرفتن شما به قصد ازدواج اشتباه بوده است البته کار عاقلانه ای کرده اید که والدین شما در جریان بوده است. ➕ را پیشنهاد می کنم امیدوارم مورد عنایت و توجه شما قرار بگیرد: خداوند حکیم و مهربان می فرماید: چه بسا شما کاری مورد علاقه و پسنده شما باشد بخواهید آن را انجام دهید ولی در واقع امر به ضرر شما خواهد بود از این رو به آن نمی رسید. و عکس آن کارهایی هستند که انسان از آن اکراه و دوست ندارند ولی همان کار خیر و بنفعشان است و باید با آن مواجه شوند. خداوند صلاح ما را بهتر می داند. ➕ پیشنهاد : ☜ ۱_ در یک پیام، به خواستگارتان بگویید هر موقع مادرش را راضی کرد سراغتان بیاید و برای این کار زمان تعیین کنید. ☜ ۲_ شما باید ارتباط خود را با خواستگار به طور کامل قطع کنید و اگر ایشان حرف و پیامی داشت فقط از طریق والدین به شما بگویید. در صورت عدم قطع ارتباط آسیب های آن به عهده خود شماست و جبران آن بسیار برایتان گران تمام خواهدشد. ☜ ۳_ در این مدتی که زمان تعیین کرده اید از توسل به خدا و امام زمان علیه السلام غافل نباشید هر روز صلوات ضراب اصفهانی را بخوانید و هدیه به امام زمان علیه السلام کنید و در پایان خودمانی با آقا صحبت کنید بگویید من راضیم به رضای شما آنچه شما مصلحت می دانید همان شود. ☜ ۴_توجه داشته باشید که در ازدواج پدر و مادر طرف بسیار مهم هستند (رضایت قلبی)فکر نکنید اگر حالا راضی شد. شما خوشبخت شدید و به خواسته خود رسیدید بعد ازدواج به مرور آسیب ها و مشکلات آغاز خواهد شد. مگر این که از رضایت قلبی مادر ایشان اطمینان حاصل کنید. ☜ ۵_حتما پیشنهاد می کنم به مشاوره ازدواج، کسی که دلسوز و متخصص باشد همراه خانواده خود و خانواده خواستگار بویژه مادرشان... رجوع کنید. یقینا در امر ازدواج تسهیل کننده است. ☜ ۶_ درصورت عدم رضایت مادر اگر بهم برسید: _سو ظن مادر همیشه نسبت به شما وجود دارد که پسرش را ازش گرفته اید با حیله و فریب. _ از دست دادن اعتبار خودتان پیش اقوام و فامیل طرف _ عدم حمایت خانواده ایشان در اغلب موارد، بخاطر این که می گویند تو خود و بدون رضایت ما اقدام کردید یا ما که راضی نبودیم. _ از دست دادن شکوه و عزت شما عروس محترم زیرا در نزد خانواده طرف بویژه مادر تحمیلی جلوه می کنید. ☜ ۷_ به نظر شما آیا رضایت خداوند و حضرات معصومین علیهم السلام هم در این ازدواج وجود دارد؟! یا چون شما می خواهید و نمی خواهید از دست بدهید طرف مقابلتان را اینقدر پافشاری می کنید. ☜ ۸_ در هر صورت حق انتخاب با شماست. باید عاقلانه تصمیم بگیرید تا یک عمر پشیمانی ببار نیاورد. دعا می کنم در جوار امام مهربانی ها آنچه خیر و مصلحتتان باشد برایتان اتفاق بیفتد. موفق باشید. @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نسیم فقاهت و توحید
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_ششم 💠 حالا من هم در کشاکش پاک احساسش، در عالم #عشقم انقلابی به پا شده و م
✍️ 💠 اعتراض عباس قلبم را آتش زد و نفس زن‌عمو را از شدت گریه بند آورد. زهرا با هر دو دست مقابل صورتش را گرفته بود و باز صدای گریه‌اش به‌وضوح شنیده می‌شد. زینب کوچکترین دخترِ عمو بود و شیرین‌زبان ترین‌شان که چند قدمی جلو آمد و با گریه به حیدر التماس کرد :«داداش تو رو خدا نرو! اگه تو بری، ما خیلی تنها میشیم!» و طوری معصومانه تمنا می‌کرد که شکیبایی‌ام از دست رفت و اشک از چشمانم فواره زد. 💠 حیدر حال همه را می‌دید و زندگی فاطمه در خطر بود که با صدایی بلند رو به عباس نهیب زد :«نمی‌بینی این زن و دخترا چه وضعی دارن؟ چرا دلشون رو بیشتر خالی می‌کنی؟ من زنده باشم و خواهرم اسیر بشه؟» و عمو به رفتنش راضی بود که پدرانه التماسش کرد :«پس اگه می‌خوای بری، زودتر برو بابا!» انگار حیدر منتظر همین رخصت بود که اول دست عمو را بوسید، سپس زن‌عمو را همانطور که روی زمین نشسته بود، در آغوش کشید. سر و صورت خیس از اشکش را می‌بوسید و با مهربانی دلداری‌اش می‌داد :«مامان غصه نخور! ان‌شاءالله تا فردا با فاطمه و بچه‌هاش برمی‌گردم!» 💠 حالا نوبت زینب و زهرا بود که مظلومانه در آغوشش گریه کنند و قول بگیرند تا زودتر با فاطمه برگردد. عباس قدمی جلو آمد و با حالتی مصمم رو به حیدر کرد :«منم باهات میام.» و حیدر نگران ما هم بود که آمرانه پاسخ داد :«بابا دست تنهاس، تو اینجا بمونی بهتره.» 💠 نمی‌توانستم رفتنش را ببینم که زیر آواری از گریه، قدم‌هایم را روی زمین کشیدم و به اتاق برگشتم. کنج اتاق در خودم فرو رفته و در دریای اشک دست و پا می‌زدم که تا عروسی‌مان فقط سه روز مانده و دامادم به جای حجله به می‌رفت. تا می‌توانستم سرم را در حلقه دستانم فرو می‌بردم تا کسی گریه‌ام را نشنود که گرمای دستان مهربانش را روی شانه‌هایم حس کردم. 💠 سرم را بالا آوردم، اما نفسم بالا نمی‌آمد تا حرفی بزنم. با هر دو دستش شکوفه‌های اشک را از صورتم چید و عاشقانه تمنا کرد :«قربون اشکات بشم عزیزدلم! خیلی زود برمی‌گردم! تا سه چهار ساعت بیشتر راه نیس، قول میدم تا فردا برگردم!» شیشه بغض در گلویم شکسته و صدای زخمی‌ام بریده بالا می‌آمد :«تو رو خدا مواظب خودت باش...» و دیگر نتوانستم حرفی بزنم که با چشم خودم می‌دیدم جانم می‌رود. 💠 مردمک چشمانش از نگرانی برای فاطمه می‌لرزید و می‌خواست اضطرابش را پنهان کند که به رویم خندید و نجوا کرد :«تا برگردم دلم برا دیدنت یه‌ذره میشه! فردا همین موقع پیشتم!» و دیگر فرصتی نداشت که با نگاهی که از صورتم دل نمی‌کَند، از کنارم بلند شد. همین که از اتاق بیرون رفت، دلم طوری شکست که سراسیمه دنبالش دویدم و دیدم کنار حیاط وضو می‌گیرد. حالا جلاد جدایی به جانم افتاده و به خدا التماس می‌کردم حیدر چند لحظه بیشتر کنارم بماند. 💠 به اتاق که آمد صورت زیبایش از طراوت می‌درخشید و همین ماه درخشان صورتش، بی‌تاب‌ترم می‌کرد. با هر رکوع و سجودش دلم را با خودش می‌برد و نمی‌دانستم با این دل چگونه او را راهی تلعفر کنم که دوباره گریه‌ام گرفت. نماز مغرب و عشاء را به‌سرعت و بدون مستحبات تمام کرد، با دستپاچگی اشک‌هایم را پاک کردم تا پای رفتنش نلرزد و هنوز قلب نگاهش پیش چشمانم بود که مرا به خدا سپرد و رفت. 💠 صدای اتومبیلش را که شنیدم، پابرهنه تا روی ایوان دویدم و آخرین سهمم از دیدارش، نور چراغ اتومبیلش بود که در تاریکی شب گم شد و دلم را با خودش برد. ظاهراً گمان کرده بود علت وحشتم هنگام ورودش به خانه هم خبر سقوط بوده که دیگر پیگیر موضوع نشد و خبر نداشت آن نانجیب دوباره به جانم افتاده است. 💠 شاید اگر می‌ماند برایش می‌گفتم تا اینبار طوری عدنان را ادب کند که دیگر مزاحم نشود. اما رفت تا من در ترس تنهایی و تعرض دوباره عدنان، غصه نبودن حیدر و دلشوره بازگشتش را یک تنه تحمل کنم و از همه بدتر وحشت اسارت فاطمه به دست داعشی‌ها بود. با رفتن حیدر دیگر جانی به تنم نمانده بود و نماز مغربم را با گریه‌ای که دست از سر چشمانم برنمی‌داشت، به سختی خواندم. 💠 میان نماز پرده گوشم هر لحظه از مویه‌های مظلومانه زن‌عمو و دخترعموها می‌لرزید و ناگهان صدای عمو را شنیدم که به عباس دستور داد :«برو زن و بچه‌ات رو بیار اینجا، از امشب همه باید کنار هم باشیم.» و خبری که دلم را خالی کرد :«فرمانداری اعلام کرده داعش داره میاد سمت آمرلی!» کشتن مردان و به بردن زنان، تنها معنی داعش برای من بود و سقوط آمرلی یعنی همین که قامتم شکست و کنار دیوار روی زمین زانو زدم... ✍️نویسنده: 🏴 @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💑 ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺭﻭ‌ش‌ها ﺍﺯ ﺗﻨﻮﻉ‌ﻃﻠﺒﯽ ﺷﻮﻫﺮﺗﺎﻥ ﺟﻠﻮﮔﯿﺮﯼ ﮐﻨﯿﺪ: ❤️ﺍﮔﺮ ﻓﮑﺮ می‌کنید فقط ﺯﯾﺒﺎ ﺑﻮﺩﻥ ﺑﺎﻋﺚ می‌شود ﻣﺮﺩﺗﺎﻥ ﺑﻪ ﺯﻥ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻧﮕﺎﻩ ﻧﮑﻨﺪ ﯾﺎ ﺗﻨﻮﻉ‌ﻃﻠﺒﯽ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﻧﮑﻨﺪ ﮐﺎﻣﻼ‌ً ﺩﺭ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﯿﺪ. ❤️ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﻭ ﺍﻧﺪﺍﻡ ﺧﻮﺏ فقط ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺪﺗﯽ ﻣﯿ‌ﺘﻮﺍﻧﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻮﻫﺮﺗﺎﻥ ﺟﺬﺍﺏ ﺑﺎﺷﺪ، ﺑﺮﺍﯼ ﺣﻔﻆ ﯾﮏ ﻣﺮﺩ ﺑﺎﯾﺪ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﺯﻧﺎﻧﻪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﺪ، ﺧﯿﻠﯽ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻫﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﺍﯼ ﻫﻤﺴﺮﯼ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻧﻈﺮ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻧﻪ ﺯﯾﺒﺎ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻧﻪ ﺧﻮﺵ ﺍﻧﺪﺍﻡ، ﺍﻣﺎ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﺷﯿﻔﺘﻪ ﻫﻤﺴﺮ ﺧﻮﺩ ﺍﺳﺖ. ❤️ﻣﺮﺩﻫﺎ ﻫﻤﭽﻮﻥ ﺯﻧﺎﻥ ﻧﯿﺎﺯ ﺑﻪ ﺗﻮﺟﻪ ﻭ ﭘﺮﻭ ﺑﺎﻝ ﺩﺍﺩﻥ ﻫﺴﺘﻨﺪ، ﻣﺮﺩﻫﺎ ﺷﯿﻔﺘﻪ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻭ ﺭﯾﺎﺳﺖ‌ﻃﻠﺒﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺧﺼﻮﺻﯿﺖ ﺭﯾﺸﻪ ﺩﺭ ساختار ذاتی آن‌ها ﺩﺍﺭد. همواره مراقب اقتدار مردتان باشید. @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
😎 🍃وقتی که میخوایم با نفسمون و شیطون مبارزه کنیم اگه یه لباسه محافظ تنمون باشه بهتره چون شیطون دیگه کمتر میتونه بهمون نفوذ کنه😁👍 این لباس محافظ(مداومت به وضوعه)😎 پس سعی کنید بیشتره وقتا وضو داشته باشین دیگ دائم الوضو باشین که دیگ بهتر😍 اصلا هم سخت نیستاا😉 مثلا صبح که پامیشین اولین کارتون وضو گرفتن باشه (همشم ی دقه طول میکشه👍ما این همه یه دقه در طول روز هدر میدیم)به قوله شهید تهرانی مقدم حیفه زمین خدا نیس آدم بدونه وضو روش راه بره☹️ ✌️پس قرار امروزمون شداینکه امروزو همه باوضو باشیم ✔️ایت الله شاه‌آبادی: وضو به منزلـه لباس سرباز است😍😊 @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا