eitaa logo
رباعی_تک بیت
4.4هزار دنبال‌کننده
249 عکس
10 ویدیو
1 فایل
کانال اول ما @golchine_sher
مشاهده در ایتا
دانلود
سرد و سنگینم، پر از آثارِ اشک و گرد و خاک ای زِ حالم بی‌خبر! سنگِ مزار اینگونه است... @robaiiyat_takbait
در آغاز محبت گر پشیمانی بگو با من که من هم دل ز مِهرت بر کَنم تا فرصتی دارم @robaiiyat_takbait
بال کوبیدم، قفس را بشکنم عمرم گذشت وا نشد بدتر از آن بال و پرم را باد برد @robaiiyat_takbait
زیر باران خزان آن‌چه نباید دیدم نیمه‌ی گم شده‌ام بود ولی کامل بود... @robaiiyat_takbait
هر که را مسخره کردیم رسیدیم به او مگر آن ها که به خوشبختی شان خندیدیم @robaiiyat_takbait
غمِ زانو بغل کردن به شبهای غریبی را سری کز شانه ی یاری جدا افتاده می‌فهمد @robaiiyat_takbait
دو چشم داشت، دو سبز آبی بلاتکلیف که بر دو راهی دریا_چمن مُردَّد بود @robaiiyat_takbait
هرچه می‌خواهمت از یاد بَرم ممکن نیست من تو را دوست نمی‌دارم اگر بگذاری @robaiiyat_takbait
وقتی که به خورشید نظر کرد درخت از سردی اسفند سفر کرد درخت خندید چمن، گل از گل باغ شکفت تا چادری از شکوفه سر کرد درخت @robaiiyat_takbait
ْْْاز غرور ای نوجوان بر سستی پیران مخند ای بسا گل‌های خندان را که دوران خار کرد @robaiiyat_takbait
افتادن شاخ و برگ را می بینم تکّه شدن تگرگ را می بینم سردم شده مثل یک زمستان خدا بعد از تو همیشه مرگ را می بینم @robaiiyat_takbait
تو را درست ندیدم سرِ قرار ببخش... که هرچه می‌کشم از اشکِ مردم‌آزار است @robaiiyat_takbait
معشوقِ ما به مذهبِ هرکس موافق است با ما شراب خورد و به زاهد نماز کرد @robaiiyat_takbait
به کَس پناه نجویم پِیِ گشایش کار همان که در به رُخم بسته،باز خواهد کرد @robaiiyat_takbait
سنگ هایی که من از یاد تو بر سینه زدم کعبه ای می ش‍د اگر خانه بنا می کردم @robaiiyat_takbait
عقل را از بارگاه عشق بیرون کرده‌اند هر فضولی محرم خلوت‌سرای شاه نیست @robaiiyat_takbait
سر به زیر و ساکت و بی دست و پا می رفت دل یک نظر روی تو را دید و حواسش پرت شد @robaiiyat_takbait
یک روز بیا که دل به دریا بزنی بر خواسته های کوچکت پا بزنی ای مرگ چقدر می توانی خود را یک عمر به نام زندگی جا بزنی @robaiiyat_takbait
عاقبت یوسف زلیخا را در آغوشش گرفت این وسط پیراهن بیچاره تنها پاره شد @robaiiyat_takbait
کدبانوی خانه بود مادر جانم بی عذر و بهانه بود مادر جانم دلتنگ دو دست پینه دارش هستم دستش پدرانه بود مادر جانم @robaiiyat_takbait
سپر انداخته تسلیم توأم بسم الله رسم جنگ است که بازنده اسیری برود @robaiiyat_takbait
خانه ی دل را تکاندم خانه ی دل را تکاند من به دور انداختم بدخواهِ او را او مرا @robaiiyat_takbait
غم را نمی‌شود كه به رويم نياورم مردم چه می‌كنند كه لبخند می‌زنند؟ @robaiiyat_takbait
لبخند کوتاهی بزن تا حالمان بهتر شود گاهی نسیم کوچکی آرام جان خسته هاست @golchine_sher
بُریـدم  از  هَمــه و  آمَـدَم  به  دیدارَت کبوترانه  نِشستم  به شوق ِ  دانه‌ی  تو @robaiiyat_takbait
دندان چو در دهان نَبُوَد ، خنده بدنماست دکّانِ بی متاع چرا وا کند کسی؟ @robaiiyat_takbait
گاهی سکوت عمدی ما راه چاره است از حـرف تلخ، بگذر و نادیده‌اش بگیر! @robaiiyat_takbait
ببین چه آفت جانی،که هر که دیده تو را نه از برای تو، از بهر خود دعا کرده است @robaiiyat_takbait
می شوند از سرد مِهری ، دوستان از هم جدا برگ ها را می کند فصل خزان از هم جدا @robaiiyat_takbait
دل یک شهر به چشمان تو آویزان است پلک برهم بزنی شهر به هم می ریزد @robaiiyat_takbait