eitaa logo
•°•°ره‍‌ رو ع‍‌ش‍‌ق‍‌°•°•
1.3هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
1.8هزار ویدیو
14 فایل
عضویت؟کانالمون‌باوجودت‌قشنگتره.. کپی‌ازرمان‌خیربه‌هیچ‌وجه ازفعالیت‌ها‌حلال‌به‌جزکپی‌ممنوع‌ها🚫 ناشناس‌زیرنظرمدیر https://daigo.ir/secret/8937862409 تبلیغاتمون https://eitaa.com/joinchat/2576352270C8ef1741385 زاپاس‌کانال @romanmfm
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
7.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
+سلام گرم💛🙂 _سلام سرد💙😁 * این سوخت منبع؟ روی فیلم
•°•°ره‍‌ رو ع‍‌ش‍‌ق‍‌°•°•
﷽ ═آغـ ـوـش اܩن بـراבر2═ #پارت۷۵ کیان: حامد زنگ زد و گفت که تونسته سینا رو بگیره.خواستم حرفی بزنم
﷽ ═آغـ ـوـش اܩن بـراבر2═ نورا: با عجله از روی تخت بلند شدم و حاضر شدم.بعد از اجازه گرفتن از مامان و بابا سریع تاکسی گرفتم و آدرس بیمارستان رو دادم.حدودا ده دقیقه بعد جلوی بیمارستان توقف کرد و بعد از حساب کردن هزینه از ماشین پیاده شدم.وارد بیمارستان شدم و بعد از گفتن اسم حامد به پذیرش شماره ی اتاق رو بهم دادن. سریع به اون طرف رفتم .به اتاق رسیدم و خواستم وارد بشم که به جوون جلوم رو گرفت و گفت. کیان: بفرمائید خانم؟ نورا: نامزدم هست. کیان : وای سلام خانم طاهری .خیلی ببخشید نشناختم . نورا: سلام .خواهش میکنم. ببخشید شما؟ کیان: من باهاتون تلفنی حرف زدم.همکار و رفیق حامد هستم. نورا :آهان . ببخشید .میشه برم داخل؟ کیان: بله حتما .بفرمائید. نورا: داخل رفتم.نگاهم به صورتش خورد .چقدرمظلومانه خوابیده.لبخند محوی زدم و آروم کنارش روی صندلی نشستم.خوشحالم که حالش خوبه .خیلی نگرانش بودم اما الان خیالم راحته که سالم هست. محسن: رفتیم سراغ هاتف و تونستیم دستگیرش کنیم.اولش مقاومت میکرد اما بعدش نتونست کاری کنه و گرفتیمش. فرشید زنگ زد و خبر داد چه اتفاقی افتاده و حامد چی شده. بعد از سپردن هاتف به بچه ها به طرف بیمارستان حرکت کردم. اولش بچه ها هم میخواستن بیان اما بعدش راضیشون کردم تا همراهم نیان و خودم برم. ......... وارد بیمارستان شدم.گوشیم رو در آوردم و شماره ی کیان رو گرفتم.ادرس اتاق رو پرسیدم و به طرف اتاقش حرکت کردم. خواستم وارد بشم که کیان سریع اومد طرفم. کیان: سلام اقا محسن: سلام.پس چرا پیش حامد نیستی؟ کیان: ببخشید نامزدش خبر دار شد و اومد الان کنارش هست. محسن:باشه اشکال نداره. دکتر گفته کی مرخصه؟ کیان: پرستار رفت سرم رو در اورد .میخوایم بریم دیگه. محسن: باشه پس بهتره بریم داخل . کیان: بفرمائید محسن: داخل شدیم و بعد از سلام کردن به حامد و نامزدش حامد هم بلند شد و از بیمارستان خارج شدیم. من با ماشین خودم به همراه فرشید حرکت کردم و کیان هم قرار شد اول نامزد حامد رو برسونه و بعدش بیان سایت. {مکان:عربستان _محل رسول و محمد } رسول: نگاهی به محمد انداختم و دوباره توی جام تکون خوردم. چند دقیقه ای هست که هی میان داخل و میرن.یه حسی بهم میگه فهمیدن که سیستم هاشون رو هم هک کردیم.نفس عمیقی کشیدم و سعی کردم به افکار چرت و پرتی که دارم توجه نکنم .صدای گوش خراش در بلند شد و اینبار خود رئیس هم داخل اومد و پشت سرش دوتا غول وارد شدن.محمد به زور نشست .منم سعی کردم نامحسوس خودم رو سمت محمد بکشونم . عصبانیت از چهره اش مشخص بود و من با دیدن عصبانیتی که داشت توی دلم برای خودم و محمد فاتحه فرستادم که قراره بدبخت بشیم. از همون موقع که معراج ردیاب رو داد همش هی میومدن داخل و میرفتن و برای همین نتونستم ردیاب رو روشن کنم.دستام روی زمین بود.گرمی دست کسی رو روی دستم حس کردم.نگاه نامحسوسی بهش انداختم که دیدم دست محمد روی دستام هست .لبخند بی اراده ای زدم و سرم رو به طرف رئیس کردم. با عصبانیت به طرفم اومد و از یقه ی پیراهنم گرفتم و بلندم کرد.محکم هلم داد که به دیوار برخورد کردم و درد بدی توی بدنم پیچید. چشمام از درد روی هم فشرده شد و سعی کردم لبم رو گاز بگیرم تا صدایی ازم در نیاد.به زور چشمام رو باز کردم که اولین نگاه آشنایی که بهم خورد چشمای غمگین و نگران محمد بود.نفس عمیقی کشیدم و آروم از جام بلند شدم.یکدفعه رئیس جلو اومد و جوری توی صورتم سیلی زد که حس کردم صورتم آتیش گرفت .خیسی خون رو گوشه ی لبم حس کردم.توی صورتم غرید. رئیس داعشی ها:کاری میکنم باهاتون که آخرین دفعه باشه که میاید سیستم های منو هک کنید و هارد رو می دزدید. ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡ پ.ن.چیزی ندارم بگم جز اینکه بگم ... آخه من چقدر میتونم... باشم؟😐😂 https://eitaa.com/romanFms
https://harfeto.timefriend.net/17098941770514 ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ لینک ناشناس جهت ارسال نظرات زیباتون در مورد رمان 😊
بار دیگر کد ۴۴ را انتخاب میکنیم✌️🏻🇮🇷:))
🔺️گاف عجیب کانال مسعود پزشکیان درباره ملا عبدالحمید و رای اهل سنت!
😏حسن روحانی دقایقی پیش به دولت سوم خودش رای داد...
9.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌️‏وقتی حاج مهدی رسولی دولت روحانی رو با خاک یکسان می‌کنه ! ┄┅═✧https://eitaa.com/romanFms