•°•°ره رو عشق°•°•
﷽ ═آغـ ـوـش اܩن بـراבر2═ #پارت۱۱۴ محسن:خواستم برم بیرون که داوود صدام زد .برگشتم سمتش .رو بهش گفت
﷽
═آغـ ـوـش اܩن بـراבر2═
#پارت۱۱۵
علی سایبری:با تصویری که سعید نشون داد به طرف میز مرکزی رفتم و پشت صندلی نشستم.جای رسول واقعا خالی بود که بیاد بگه این میزا به کسی وفا نمیکنه🥲سریع سیستم رو باز کردم و رفتم سراغ شناسایی مهره اصلی پرونده که ما تا الان از وجودش بی خبر بودیم.
......
دکمه اصلی رو زدم و منتظر جست و جوی سیستم شدم تا فرد اصلی رو نشون بده.بالاخره اومد.خودشه .آرشام کریمی.سوژه اصلی و مهره اصلی پرونده .کسی که این همه مدت ما رو سرگرم افرادش کرده بود و خودش داشت زیر زیرکی پیش میرفت.نمیتونم واقعا درکشون کنم.یعنی واقعا به خاطر پول فقط این کار هارو میکردن؟به خاطر چی ؟به چه قیمتی حاضر شدن هموطن های خودشون رو اینطوری ببرن.به قیمت ویزا و اقامت توی کشور های خارجی؟به قیمت چمدون های پر از دلار ؟به چه قیمتی ؟به قیمت توی آسایش زندگی کردن بچه هاشون ،بچه های کوچیک و هموطن کشورشون رو میدزدیدن؟به قیمت آسایش و راحتی توی زندگی خودشون زندگی بقیه رو خراب میکردن؟به قیمت لبخند بچشون، لبخند و نگاه شیطنت بار بچه های هموطنشون رو گرفتن. اما اینا چطور الان میتونن اینقدر راحت راست راست توی این مملکت قدم بزارن و انگار نه انگار با کار هایی که انجام دادن پدر و مادر های زیادی رو داغدار کردن و بچه های زیادی رو یتیم.پس جواب اینارو چجور میخوان بدن؟
تمام مشخصاتش رو پرینت گرفتم و فایلش رو برای سیستم آقامحسن هم فرستادم.سعید رو صدا زدم .به طرفم اومد که برگه رو به طرفش گرفتم و همون طور که مشغول ردیابی شماره ای که به اسمش بود میشدم گفتم:اینم کسی که دنبالش بودید.مهره اصلی پروندتون.که این مدت مخفی بود.
سعید:آرشام کریمی.خوبه .دمت گرم سایبری جان.الحق که تو هم واسه خودت یه پا استادی.
علی:اون که بله اما به نظرم لقب استاد برای رسول مناسب تر باشه.من همون سایبری برام کافیه.
سعید:باشه پس .دستت درد نکنه سایبری جان 😉
علی:مخلصیم.خب آقا داماد کار دیگه ؟اگر کاری داری خجالت نکش بگو.
سعید:به قول رسول وقت دنیا رو میگی با این کارات.
علی: برو اقا محسن اومده.برو سریع بهش اطلاعات رو نشون بده.
سعید:سرم رو برگردوندم که دیدم اقا محسن رفت به طرف اتاقش.از علی تشکر کردم و از پله ها بالا رفام و پشت در ایستادم.برگه هارو صاف کردم و تقه ای به در زدم.با بفرمائید آقا محسن داخل شدم و سلام کردم. برگه رو به طرفش گرفتم .
بدون حرف برگه رو ازم گرفت و با دقت مشغول خوندنش شد.بعد مدت کوتاهی سرش رو بلند کرد و رو بهم گفت.
محسن:بچه ها رو خبر کن جلسه فوری داریم.
سعید:چشم آقا.
سریع رفتم و بچه هارو خبر کردم و دوباره توی اتاق جمع شدیمآقا محسن شروع کرد به تعریف ماجرا برای هممون.از شناسایی مهره اصلی تا فهمیدن ماجرا که این کسی بوده که به داوود تیر زده و محبی رو کشته.صدای در اومد .نگاهمون به طرفش کشیده شد .علی داخل اومد و برگه ای به طرف آقا محسن گرفت .اقا محسن با تعجب ازش گرفت و مشغول خوندنش شد. با تموم شدنش رو به علی گفت.
محسن:آفرین علی جان.خیلی خوب بود. آدرس دقیق خونه اش رو میخوام.باید براش ت میم بزاریم.
علی:چشم اقا حله
محسن:حله؟🤨
علی:به قول داوود شما انجام شده بدونید
محسن:ای بابا .میگن کمال همنشین در من اثر کرد دقیقا همینه.تو دیگه چرا از داوود یاد گرفتی؟
علی:لبخند خجالت زده ای روی لبم نشست و گفتم : ببخشید آقا تکرار نمیشه🙂😬
محسن:برو علی جان.برو دیگه هم این کلمه رو تکرار نکن.یکمم به داوود بگو این کلمه رو دیگه نگه بنده خدا محمد که با شما سر و کله میزنه😂
علی:چشم اقا .با اجازه.
سریع رفتم پایین و پشت میز نشستم.سیستم رو باز کردم و شروع کردم به گشتن و پیدا کردن محل زندگی ارشام کریمی با همون مهره اصلی پرونده.
............
ایوللل.پیداش کردمخودشه .محل دقیقش رو روی سیستم آقا محسن ارسال کردم .سریع بلند شدم و به طرف اتاق اقا محسن رفتم .در زدم و داخل شدم. با دیدنم سرش رو از توی برگه هایی که در حال خوندنش بود بلند کرد و نگاهی بهم انداخت.گفتم:آقا محسن محل زندگیش و محل کارش رو پیدا کردم. البته میشه گفت محل کارش به پوشش هست احتمالا.یه فست فودی که مشتری های زیادی هم داره و با وجود اینکه توی همون خیابون چهار تا فست فودی هست و یکیش دقیقا کنار فست فود ی کریمی هست اما همه مشتری ها به مغازه کریمی میرن.اینحور که دیدم حتی قیمت های اون فست فودی و جنس غذاهاش خیلی بهتره اما باعث تعجب هست که چرا همه مشتری ها به مغازه کریمی میرن .
محسن:آفرین کارت عالی بود.صبر کن یه لحظه .
سریع تلفن رو برداشتم و فرشید رو خبر کردم تا بیاد .حدودا ده ثانیه بعد صدای در اومد و فرشید داخل شد
رو بهش گفتم:علی محل زندگی و محل کار کریمی رو پیدا کرده.امروز برو محل کارش.یه فست فودی هست. برو ازش یه غذا بخر و همون طور که داری هرید میکنی ببین اونجا چند تا دوربین داره.
♡♡♡♡
پ.ن.به چه قیمتی؟💔
پ.ن.شروع دردسر...
https://eitaa.com/romanFms
https://harfeto.timefriend.net/17098941770514
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
لینک ناشناس جهت ارسال نظرات زیباتون در مورد رمان 😊
https://eitaa.com/romanmfm
رفقا حتما حتما عضو زاپاس باشید تا اگر خدای نکرده فیلتر شدیم ادامه فعالیت هامون در زاپاس باشه 🌱❤️🩹
واییییییی ذوقققققققققققققق🥺😍😍😍
هوراااااااا
ایوللللللللل
آقا خیلی خوش آمدید
صفا آوردید
کانالمون با وجودتون زیباتر شد
مبارک باشه ۹۰۰ تایی شدنمون🥺🥳🥺🥳
•°•°ره رو عشق°•°•
﷽ ═آغـ ـوـش اܩن بـراבر2═ #پارت۱۱۵ علی سایبری:با تصویری که سعید نشون داد به طرف میز مرکزی رفتم و پ
﷽
═آغـ ـوـش اܩن بـراבر2═
#پارت۱۱۶
فرشید: چشم اقا فقط منو میبینه مشکلی نیست؟
محسن:نه اشکال نداره.سعی کن اگر خودش اون اطراف نبود سریع ببینی و بیای بیرون که متوجه تو نشه و باهات چشم تو چشم نشه.
فرشید:چشم آقا.ادرس رو بدید لطفا
علی:آدرس رو که روی برگه نوشته بودم به طرف فرشید گرفتم و گفتم:بیا اینم آدرس.
فرشید:ادرس رو از علی گرفتم نگاهی به آدرس کردم. رو کردم سمتشون و گفتم:حله آقا.با اجازه
محسن:صبر کن فرشید .
فرشید:داشتم میرفتم که آقا محسن یهو گفت صبر کن .با تعجب برگشتم سمتش که به طرفم اومد و گفت.
محسن:چی شده که همتون از داوود یاد گرفتید بگید حله؟ علی هواسم به تو هم بودا.ایولی که پایین گفتی رو شنیدم.چرا همتون از رسول و داوود یاد گرفتید؟ بابا مثلا شما ها باید بهشون بگید ادامه ندن و این کلمه از سرشون بیوفته پس جرا خودتون بدتر شدید؟
فرشید: خنده ام گرفته بود.معلوم نبود علی چند بار جلوی اقا محسن اینجوری گفته که دیگه بنده خدا تاقت نیاورده و گفت😂 با سر پایین نگاهی به علی انداختم که انگار اونم خنده اش گرفته بود.با صدای اقا محسن که گفت مرخصید سریع از اتاق خارج شدیم.با خروجمون نگاهمون به هم گره افتاد که باعث شد هر دو از شدت در معرض انفجار بودن لب هامون رو بهم بچسبونیم و انگشت اشاره و شستمون رو دو طرف لپمون فشار بدیم تا خندمون جمع بشه.
..........
از سایت خارج شدم و به طرف آدرسی که قرار بود برم حرکت کردم.توی راه شماره ی آقا محمد رو گرفتم تا از حال رسول و داوود باخبر بشم.
محمد:بالاخره دکتر از اتاق خارج شد.سریع به طرفش رفتیم که خودش شروع به حرف زدن کرد.
دکتر:خوشبختانه عمل موفقیت آمیز بود.چند تا قرص و دارو هست که مینویسم براش حتما بخوره تا قلب پیوند رو رد نکنه .یه قرص هم هست براش میدم که هر وقت درد داشت و حس کرد نمیتونه دردش رو تحمل کنه بخوره تا انشاالله زودتر خوب بشه
محمد: لبخندی زدم و تشکر کردم .دکتر از کنارم عبور کرد و من با خیال راحت روی صندلی نشستم.همون موقع تلفنم زنگ خورد.با دیدن شماره ی فرشید جواب دادم و شروع به صحبت کردیم.
(تماس فرشید و محمد)
فرشید:سلام اقا محمد .خوبید؟
محمد:سلام فرشید جان.خداروشکر .جانم.چیزی شده؟
فرشید: نه فقط خواستم بدونم عمل رسول تموم نشده؟
محمد:چرا همین الان دکتر اومد و گفت تموم شده.خداروشکر خوب بوده و دکتر گفت مشکلی نیست.
فرشید:هوففف خداروشکر .انشاالله همیشه خوش خبر باشید .بااجازه من برم دیگه
محمد: فرشید چه خبر شده دیگه؟به جز چیزایی که محسن گفت خبر جدیدی دارید یا چیزی پیدا کردید؟
فرشید :آدرس محل کار و محل زندگی و مشخصات مهره اصلی رو پیدا کردیم.منم دارم میرم برای تعیین موقعیت محل کارش .
محند: باشه برو پس . خیلی مراقب باش. خداحافظ
فرشید:چشم .خداحافظ
فرشید: دنده رو عوض کردم و به مسیرم ادامه دادم.خداروشکر رسول هم عملش خوب بود و خیالمون راحت شد.
........
جلوی مغازه ترمز کردم و ماشین رو پارک کردم.از توی ماشین نگاهی به موقعیت اطراف انداختم.خبری نبود به جز اینکه چند نفر داخل مغازه اش بودن.چه عجیب.مغازه کناری حتی یه مشتری هم نداره و مغازه کریمی شلوغه.از ماشین پیاده شدم و داخل رفتم.نگاهی به دور و اطراف انداختم.به نظر نمیومد کریمی باشه. سریع یه پیتزا سفارش دادم و نگاهی به اطراف مغازه انداختم.توی ار نقطه کوری یه دوربین کار گذاشته بودن.جمعا میشه ۳ تا دوربین.یه جای کوچیک هم بود که شبیه سرویس بهداشتی بود.داخل رفتم و نگاهی انداختم.چیز خاصی نبود.دستم رو شستم و به طرف در رفتم.تا در رو باز کردم کریمی جلوم سبز شد.خیلی یهویی استرس گرفتم که نکنه منو بشناسه برای همین سرم رو پایین انداختم و زیر نگاه کنجکاو کریمی به طرف صندوق رفتم.
فقط تونستم با سرعت حساب کنم و پیتزا رو بردارم .خواستم برم بیرون اما قبلش نیم نگاهی از زیر چشم به کریمی کردم. داشت منو نگاه میکرد .ای بابا خب اصلا به من چیکار داری هی نگاه میکنی؟🤦
سریع سوار شدم و تلفن رو برداشتم و شماره ی علی رو گرفتم.حرکت کردم و در همون حالت هم علی تلفن رو جواب داد که سریع گفتم :علی سه تا دوربین داره.برات پیام میدم هر کدوم از دوربین چه طرفی رو فیلم میگیره.الان سریع میام سایت.البته قبلش میرم بیمارستان پیش آقا محمد
علی:باشه دستت درد نکنه.
فرشید:خداحافظ
علی:خدانگهدار.
فرشید:ماشین رو به طرف بیمارستان به حرکت در آوردم و رفتم تا یه سر به رسول و داوود بزنم.توی راه هم از یه رستوران سوپ خریدم تا داوود و رسول که حالشون خوب نیست بخورن.غذا هم خریدم برای کیان و حامد و آقا محمد.از ماشین پیاده شدم و غذا و پیتزا و سوپ رو توی یه کیسه که مشخص نباشه گذاشتم تا توی راه بچه ای نبینه و دلش نخواد.
داخل راهرو اتاق داوود و رسول شدم.در زدم و داخل شدم. آقا محمد و کیان و داوود و حامد نشسته بودن پیش هم اما رسول نبود.
♡♡♡♡♡
پ.ن.چشم تو چشم شدن😬
https://eitaa.com/romanFms
https://harfeto.timefriend.net/17098941770514
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
لینک ناشناس جهت ارسال نظرات زیباتون در مورد رمان 😊
https://eitaa.com/romanmfm
رفقا حتما حتما عضو زاپاس باشید تا اگر خدای نکرده فیلتر شدیم ادامه فعالیت هامون در زاپاس باشه 🌱❤️🩹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ایشالله
اربعین میام سمت حرم 🏴
#اد_ریحان
https://eitaa.com/romanFms
آیت الله حسن زاده آملی:
عزیزان بدانید دو چیز باعث می شود که قلب بمیرد و روح تاریک شود و نفس انسان سرکش گردد:
۱- پر خوری
۲- پر حرفی
#اد_ریحان
https://eitaa.com/romanFms
تا حالا فکر کردید چرا از اول انقلاب از بین خواص و مسئولان، هر چی شهیدِ ترور یا حوادث ِمشکوک داشتیم،
حتی یک نفرشون هم از طیف اصلاحات، غربگرایان نبودن؟!🤷
#اد_ریحان
https://eitaa.com/romanFms
کسی نمیبینه!
اصلا مهم نیست!
خیالت راحت باشه با آرامش به گناهات برس...
فقط یه آقایی ¹¹⁹⁰ سال داره میگه《هَلْ مِنْ ناصِرٍ یَنْصُرُنی؟!》...💔
•「اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج 」•
#اد_ریحان
https://eitaa.com/romanFms
دلگیرم از همه الی خود حسین
دلم برات تنگ شده حسین
#اد_ریحان
https://eitaa.com/romanFms
.
🌻حاج حسین یڪتا : بچهها دو دوتا چهارتای خدا با دو دوتا چهارتای ما فرق داره ؛ یه گناه ترڪ میشه ، همه چی به پات ریخته میشه ، یه جا حواست پرت میشه ، صد سال راهت دور میشه!!😓
#حواستباشهرفیق!
.#اد_ریحان
https://eitaa.com/romanFms
گر بپرسی :
کِیبمیرمباچهذکریدرکجا ؟!
پاسخآید یامُحَرّم ، یا حسین ، یا کربلا : )
#اد_ریحان
https://eitaa.com/romanFms
کـٰاشخنثۍکَـردننَفسراھم
یـٰادمانمۍدادند:))
مۍگویـند؛آنجاکِہنَفسمغلـوبباشد
عـٰاشقمۍشَوۍ..
عاشِـقکہشُدۍشَھیدمیشَوۍ..💔📻!'
🖇#تلنگرانہ🌱
#اد_ریحان
https://eitaa.com/romanFms
ماواسہامامزمانمون
چقدرسختےکشیدیم؟
- چقدرازگناهدورۍکردیم؟
- چقدرسیلےخوردیم؟
- چقدرحرفشنیدیم؟
- چقدرجلوزبونمونروگرفتیم؟
- چقدرگذشتیمازخواستہهامون؟
اصلـاًحواسمونبہامامزمانمونهست؟
چندچندیمباخودمون!؟
#تلنگرانه
#اد_ریحان
https://eitaa.com/romanFms
لباسهای اصیل تمدن ایرانی اسلامی
vs
لباس تیم المپیک ایران
#اد_ریحان
https://eitaa.com/romanFms
هیچکس
اینجـابه تو مانند نشد ."🌱🔗
#اد_ریحان
https://eitaa.com/romanFms
📷 عکس مربوط به ۱۷ فروردین ۱۳۸۳ است
🔹محمدرضا عارف، معاون اول دولت خاتمی، در حال بازدید و سرکشی از وزارت بهداشت است و پزشکیان در قامت وزیر بهداشت در مقام پاسخگو و میزبان اوست
🔹 حالا بیش از ۲۰ سال از این عکس گذشته، وزیر بهداشت، رئیس جمهور شده و معاون اول، دوباره معاون اول شده است
| #اد_ریحان
https://eitaa.com/romanFms
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دل تنگی...💔
امان از دل تنگی...🖤
#اد_ریحان
https://eitaa.com/romanFms
مشکلات
انسانهایبزرگرا
متعالے :)
وانسانهایڪوچڪرا
متلاشیمیڪند..!
#شهیدمصطفیچمران
#اد_ریحان
https://eitaa.com/romanFms
#معبودانه
میگفت:
اگـرقراربودباآهنگوفازغمبرداشتن
آرومبشی،
خُـدادرقرآننمیفرمودڪه↺
"اَلآبذڪراللهتطمئنالقلوب🕌♥️"
بـایـادخُـداقلـبهاآراممیگیـرد'
#اد_ریحان
https://eitaa.com/romanFms
یھچیریڪقبلازاینڪھ..
عاشقمبارزھبااسرائیلباشد،
بایدعاشقِمبارزھبانفسشباشد✋🏻'
#پروفایل
#چیریکی
#اد_ریحان
https://eitaa.com/romanFms
همہمیگنآدمتـاوقتـۍڪھ
بزرگنشـہنمیتـونهعـٰاشقبشہ
آخہمنازبچگـےعـٰاشقحسیـن
فـٰاطمـہبودم..♥️シ!
#رفَیـقِقَـدیمـےحُـسِین..🥺.シ!
#اد_ریحان
https://eitaa.com/romanFms