فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چشاتو برنگردون از منی که اون چشا رو دیدم از تو 🥲❤️🩹
#گاندو
#ره_رو_عشق
#اد_بانوی_دمشق
https://eitaa.com/romanFms
هدایت شده از ‹ حیدرڪـرار ›
سـه تا اِلهی بـه رُقیـه برای حـال مریضی من میکنید ؟🥲 .
لطفاً مریضیـم سنگینـه . . .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اونقدر قوی باش....🌱😇
•°•°ره رو عشق°•°•
﷽ ═آغـ ـوـش اܩن بـراבر2═ #پارت۱۳۸ حامد:با دردی که تو سرم پیچید پلک هام رو از هم جدا کردم. نگاهی با
﷽
═آغـ ـوـش اܩن بـراבر2═
#پارت۱۳۹
محمد:از خونه حامد که بیرون اومدم سریع سوار ماشین شدم و به طرف سایت حرکت کردم.
توی مسیر خودم بودم که یه لحظه جلوی چشمام تار شد و سر دردی که سعی میکردم از ظهر نسبت بهش بی تفاوت باشم بیشتر شد. چشمام از درد بسته شد .با صدای بوق بلندی تنها کاری که تونستم بکنم تابوندن فرمون بود و ماشین توی خاکی رفت .
با پیچیدن فرمون و ترمز کردنم صدای بلندی از چرخ بلند شد و ماشین ایستاد.اما خاک بر اثر ترمز وحشتناکم توی فضا پیچیده شده بود.
نفس عمیقی کشیدم و خداروشکر کردم که بخیر گذشت.سرم رو به پشتی صندلی تکیه دادم و چشمام رو بستم.
الان معلوم نیست حامد کجا هست.
معلوم نیست سالم هست یا زخمی.
کاش لااقل هواسش به انگشتر باشه.
.............
محسن:بالاخره دکتر از اتاق نورا خانم اومد.نگران بلند شدیم که دکتر خودش گفت.
دکتر: خب ببینید ایشون دچار حمله پنیک شدن.یه حمله عصبی که با استرس و تپش قلب و خستگی شروع میشه و خیلی خوش شانس بوده که شما اونجا بودید چون اگر کسی نبود و حالش بدتر شده بود موجب خطرات جبران نشدنی ای میشد.
آقاجون:الان حالش خوبه دیگه؟
دکتر: بهتره خداروشکر اما امشب باید اینجا تحت نظر باشه.با اجازه .
اقاجون:دکتر که رفت رو به همکار های حامد گفتم :خیلی زحمت کشیدید. شما بهتره برید خسته شدید.
محسن :نه آخه نمیشه .
آقاجون:من امشب باید پیش بچم (نورا)بمونم.شما هم لطفا رسول رو ببرید خونه و اگر میشه یه نفر پیشش باشه که حالش بدنشه .
محسن :چشم
با اجازه.بچه ها بریم
کیان:به رسول کمک کردم اروم از جاش بلند بشه.حالش خوب نبود .هیچ کدوم حالمون خوب نبود .حامد توی این مدت برای هممون عزیز بود .
توی ماشین نشستیم.کمک کردم رسول به خاطر درد پاش جلو بشینه .خودم و داوود هم عقب نشستیم .سرم رو پایین انداختم .بدجوری نگران حامدم.نامزدش حالش خیلی بد بود .همش میگفت تقصیر اونه.نمیتونست خودش رو ببخشه.
با صدای داوود سرم رو بلند کردم و بهش خیره شدم.
داوود: کیان چیزی شده؟چرا تو فکری؟
کیان:داوود میترسم.اگه اتفاقی برای حامد افتاده باشه چی؟حامد توی این مدت برامون خیلی عزیز شده بود .
داوود :کیان چرا از فعل زمان گذشته استفاده میکنی؟حامد خوبه .من مطمئنم اون حالش خوبه.مطمئنم خیلی زود میاد پیشمون و 🥺
میاد پیشمون و دوباره باهم به قول رسول وقت دنیا رو میگیریم.
..........
نورا: با درد سرم چشمام رو باز کردم.نگاهی به اطراف انداختم .
اینجا چه خبره ؟من کجا هستم ؟
اصلا چیشده؟
آروم آروم به یاد آوردم چه اتفاقی افتاده.
با شدت از جام بلند شدم که سرم از روی دستم کنده شد و خونی شد.نفسم بالا نمیومد وقتی دلیل نفس کشیدنم رو نمیدیدم.وقتی شوهرم به خاطر من شکست. به خاطر حرف های من احمق شکست .بمیرم برات .
صدای هق هق گریه ام توی اتاق پیچید و دیگه آروم آروم صدام بلند شد و داد میزدم:حامددددد😭
کجایییییی
غلط کردم تو برگرد فقط.
همون موقع در باز شد و دکتر و دوتا پرستار داخل اومدن.بعد از اون هم آقاجون ایستاد و با نگرانی نگاهم میکرد اما من الان نگاه نگران آقاجون رو نمیخوام.الان نمیخوام پرستار ها بیان داخل. الان نیاز دارم حامد بیاد پیشم.
فریاد میزدم.دست خودم نبود .بود؟نه نبود.شوهرم نبود .شوهرم معلوم نیست کجاس .به خاطر من نامرد اینجور شد.
با داد ازش میخواستم بیاد پیشم:حامد توروخدا بیا😭حامد کجاییییی.
دو تا پرستار دستام رو گرفتن.دکتر سریع سرم رو به دستم زد و یه چیزی توی سرم ریخت.اروم آروم بی حال شدم.
پرستار ها کمک کردن دراز بکشم.
اما با وجود بی حالی بازم زیر لب اسمش رو صدا میزدم:حامد بیا پیشم.برگرد کنارم
حامدددددد
...........
حامد : چشام رو باز کردم.نفس نفس میزدم.چرا ..چرا حس کردم یکی صدام میزنه. الان یعنی نورا کجا هست؟
یعنی بچه ها فهمیدن من نیستم؟
حال نورا خوبه؟
حال رسول چطوره؟
خدایا خودت کمک کن .
خدایا چرا اینجور شد؟
هیچی بدتر از این نیست که نورا باورم نداشت.بدتر از این نیست که ولم کرد.
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
پ.ن.حمله پنیک ،یه حمله عصبی...
پ.ن.حامددددد💔
پ.ن.باورش نداشت🥀
پ.ن.نظرات فراموش نشه
https://eitaa.com/romanFms
17.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپ با حال و هوای پارت۱۳۹🥀🥀
توجه
🚫در بعضی از کلیپ های در پیش رو و بخشی از همین کلیپ از تصاویر دیگه ای استفاده شده .اما شما حامد و نورا رو همون عکس شخصیت هاشون تصور کنید🚫
https://harfeto.timefriend.net/17098941770514
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
لینک ناشناس جهت ارسال نظرات زیباتون در مورد رمان 😊
خب من رمان مینوشتم
یعنی هدفم از نوشتن رمان این بود که حرفای دلم رو توش بگم.
توی مدرسه که رمان رو به فاطمه میدادم بخونه پیشنهاد داد که کانال بزنیم .
من گوشیم اون موقع خراب بود و نمیتونستم خودم بزنم برای همین فاطمه کار های تاسیس رو انجام داد.
بعد از اون خداروشکر امارمون بالا رفت.
رمان مورد توجه شما قرار گرفت و هدفم شد یادآوری اینکه امنیتمون رو مدیون کسایی هستیم که هیچ کدوم رو نمیشناسیم .پس به خاطر چیزای مسخره امنیت کشورمون رو به خطر نندازیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این دوربین مخفی، مرزها رو جابجا کرد👌❤️
حتما تا آخرش ببینید
#پیشنهاد دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ازدستصهیونیستهمراحتمیشیم…
سلام .گفته بودید یه توضیحی در مورد کانال بدیم .
کانال ره رو عشق مخصوص بچه مذهبیای گاندویی هست .
توی کانالمون رمان گاندویی_امنیتی داریم .فعالیت های گاندویی و فعالیت های مذهبی و... هم که داریم.
نویسنده رمان خودم هستم پس لطفا کپی برداری نشه.
فعالیت هامون هم کپی آزاده به شرط صلوات برای سلامتی اقا صاحب الزمان.
فعالیت هایی که کپی ممنوع داره خیر😊
باهمبریمکربلا:)🙂💔
بیابیخیالجاماندگیهایمان !
بیخیالبیلیاقتیمان ...
چشمهایمانراببندیم💔
باهمهمسفربشویم ...
همسفرڪربُبلا (:🙂
تصورکن...💔
چندساعتیزیرآفتابداغراهرفتی...
پاهاتتاولزده
لنگمیزنۍ!
هۍازخستگۍمیخورۍزمین
وتواننداریبلندشی (:💔
یکیومیبینۍپشتڪولہاشزده
مندڪترمڪمکۍبوددرخدمتم !✋🏻
یہعراقۍمیبینۍ
ازلباساشمعلومہفقیرهها...
ولۍباگریہدعوتتمیڪنہبرۍخونش(:"💔
آخچهحالوهوایی:)!"🙂💔
کولہبہدوشت
هنذفرۍتوگوشت💔
ازایننونلوزۍهاۍعراقۍتویہدستت
توشسہتافلافلگذاشتن!
شروعمیڪنیباعشقخوردن🥹💔"
یہبچہسہچہارسالہتوگرماۍسوزان!
یہسینۍپرازخوراکےدستشہ
دارهپذیراییمیکنه(:"🌱
دارهاززائراپذیراییمیڪنه...🙂
خودمونیمهاا🙂
خوشبهحالاونبچه :)💔
میدونۍرفیق...
وسواستوراهاربعینجایۍندارهبرات !💔😌
ازیہجایۍبہبعد ...
دیگہواقعاڪششندارۍراهبرۍ💔
ازیہجایۍبہبعد🌱
دیگہخودتراهنمیرۍ(:
انگاریڪۍدستتوگرفتہ
دارهڪمڪتمیکنہ💔
اونیکےاربآبهها:)...!😭
رایحہیخاڪڪربلابعدِبارون ...
دوداسفندوآتیش ...
بخارچاۍعراقۍهاتوهوا☕️💔
مسیرۍڪہخیسازآببارونه
ولباساتوڪثیفمیڪنہ !
صداۍهلابیڪمیازوارالحسین
علیہسلامتوگوشت💔
صداۍمداحۍعربۍبازۍمیڪنہبادلت💔
ایناهمہیعنے↓
ستونهاۍمختلف ؛
آدماۍمختلف ؛
ڪرامتاۍمختلف !
ازچیہڪربلابراتبگمرفیق؟!
اینطورجاها
آدمبایدهۍنفسعمیقبڪشه ...
هینفسعمیقبڪشہ(:🖤
هرچۍبہڪربلانزدیڪترمیشی ...
موججمعیتبیشترمیشہ !
فهمیدینکجاسدیگهنه؟!😭💔
یہومیپیچۍتویہڪوچہو
نگاهاول💔
توییویہعمردلتنگی💔
یہعمرخاطرهوگریه(:💔
عموداۍاخر
عمودهزار ...
یڪۍیڪۍعمودارومیشمارۍ
تاتمومبشہ ...
چشمانتظاریت !(:💔
عمودهزارچہارصدووپنج ...
عمودهزاروچہارصدوشش ...
قلبتمیریزه💔
میرۍسجده😭✋🏻
اشڪمیریزۍ
ضجہمیزنی
رسیدمڪربلاتآقا
اقآبالاخرهرسیدم💔
بهارزومرسیدمارباب(:"💔
میدونیرفیق ...
اینجاهاریختوقیافتیہڪمداغونہ !
شایداربابمیخوادمثلڪارواناُسَرا
باهمینحالوروزبریپیشش💔
میرۍتوبینالحرمین
وسطجمعیت
جمعیتبہهرسمتڪہمیخوانمیبرنت💔
هرڪۍیہچیزۍمیگہ !
بہزبونایرانی ...
عربی ...
انگلیسی ...
بعضیاولۍ ...
فقطاشڪمیریزننگاهشونبہگنبده💔
رفقا دلم شکسته بود گفتم باهم یه سر بریم کربلا((((:
‹#دلتنگ_حـرم›