eitaa logo
🇮🇷•°•°ره‍‌ رو ع‍‌ش‍‌ق‍‌°•°•🇮🇷
1.5هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
3.1هزار ویدیو
15 فایل
عضویت؟عضونباشی‌که‌نمیشه کپی‌وایده‌‌برداری‌ازرمان‌خیرراضی‌نیستم حتی از اسم رمان:) ازفعالیت‌ها‌مجازبه‌جزکپی‌ممنوع‌ها🚫 ناشناس‌زیرنظرمدیر https://daigo.ir/secret/31495705994 تبلیغاتمون https://eitaa.com/joinchat/2576352270C8ef1741385 زاپاس‌کانال @romanmfm
مشاهده در ایتا
دانلود
¹ (۶ساعت بعد جلوی اتاق عمل) فرهاد: شش ساعت گذشته خبری نیست همسر فرمانده رو بردن اورژانس بیمارستان بستری کردن خودش فقط گریه و دستش روی ❤️ ‌قلبش آقا محمد برده بودن و بخش حالش بهتر شده بود فقط دنبال رسول بود دیگه حرف کم آورده بودیم برای نیومدن رسول پیشش رسول: دکتر چی شد دخترم ؟ دکتر: ضربه زیادی رو تحمل کرده مخصوصا قفسه سینه اش چون هنوز بچه هست بازیگوشی رو داره باید مراقبش باشید چون نباید فشار بیاد بهش و اینکه متاسفانه با این تصادف قلبش ضعیف تر خون رسانی کم تر کرده باعث شده زمان بهبودی کمتر کرده پیوند قلبی که باید انجام بده رو به تاخیر انداخته رسول: واییییییییی نههههههههه مانیااااااااااا دخترممممممممم مهدیه: رسول مانیا من چه بلایی سرش اومده مانیا من کجاست🥺😭 رسول: مهدیه آروم باش زندگیم آروم مانیا خوبه فقط تا چند وقتی نباید بازیگوشی کنه خوب تا حالش خوب‌ بشه مهدیه: نمیشه رسول مانیا دیگه مانیا سابق نمیشه 😭 رسول: می‌دونم قفسه سینه اش یه کوچولو ترک برداشته تا جوش بخوره باشه مهدیه : باش رسول: تو خودم ریخته بودم امید الکی داده بودم اگه مانیام خوب نشه چی 😭💔 کسی از دل من خبر نداره داغونم یکی از درون چاقو بهم زده مانیا آوردن بیرون مهدیه باهاش رفت منم رفتم صورتم آب بزنم با صدای اسمس گوشیم از تو جیبم درش آوردم متن پیام (تازه اولش هست کم کم بهم می‌رسیم ) لعنتییییییییییییی اههههههههههه .................................................... پ.ن: تا پارت بعد💔