eitaa logo
•°•°ره‍‌ رو ع‍‌ش‍‌ق‍‌°•°•
1.3هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
1.8هزار ویدیو
14 فایل
عضویت؟کانالمون‌باوجودت‌قشنگتره.. کپی‌ازرمان‌خیربه‌هیچ‌وجه ازفعالیت‌ها‌حلال‌به‌جزکپی‌ممنوع‌ها🚫 ناشناس‌زیرنظرمدیر https://daigo.ir/secret/8937862409 تبلیغاتمون https://eitaa.com/joinchat/2576352270C8ef1741385 زاپاس‌کانال @romanmfm
مشاهده در ایتا
دانلود
•°•°ره‍‌ رو ع‍‌ش‍‌ق‍‌°•°•
روستای #آوان در بخش #خاروانا شهرستان #ورزقان - #آذربایجان_شرقی ( محل سقوط بالگرد #شهید_رئیسی ) پزش
خیلی قشنگه نه؟؟💔 شهید رئیسی برای این مردم رفتن توی اون منطقه اما این رسمش نبود این رسمش نبود که دیدید شهید چقدر براتون کار کرد و بازم رای هاتون برای آقای پزشکیان بود 💔🖤 💔
تا ابد هرچه است به قربان امیر. ما فراموشت نمی کنیم مرد 🖤
فراموش نمی‌کنیم ۳ سالی رو که قدرتمند بودیم... فراموش نمی کنیم مهربونی شما رو... فراموش نمی کنیم مثل بعضی افراد همش نمی خندیدید بلکه مرد عمل بودید ... و جونتون رو در راه خدمت به کشور فدا کردید... مدیونتون هستیم ❤️‍🩹
‌خسته نباشی سعید دلها : ) تا همیشه در قلب مایی. خوشحالیم که برای کسی دویدیم که برای محرومین دوید و خود را سرباز ولایت میدانست .❤️‍🩹
•°•°ره‍‌ رو ع‍‌ش‍‌ق‍‌°•°•
﷽ ═آغـ ـوـش اܩن بـراבر2═ #پارت۹۰ محمد: محسن اول از همه من نیازی به درمان ندارم وحالم خوبه.دوم هم ا
﷽ ═آغـ ـوـش اܩن بـراבر2═ محمد:کنار داوود نشسته بودم و خیره شدم به چهره اش.داوود بر خلاف سنش درک زیادی داشت.بیشتر از توانش سختی کشیده و با وجود سن کمی که داره اما حرف ها و رفتارش بیشتر از سنش نشون میده.اما دلش که بگیره تا یه حدی تحمل داره.تا به جایی رو میتونه دووم بیاره و بگه خدا بزرگه.اما اگر نتونه ،وای به حال روزی که نتونه تحمل کنه ،تمام ناراحتی هاش رو میریزه بیرون و دیگه معلوم نیست کی میتونه همون ادم سابق بشه.الانم دقیقا همون موقع هست.معلوم نیست توی این مدت چقدر سختی کشیده و ریخته توی خودش که این حجم فشار به قلبش وارد شده و به این حال افتاده.اما میدونم .از همون روزی که اون اتفاق برای مهدی افتاد داوود تغییر کرد.دیگه نشد که بشه اون آدم سابق.تا اینکه رسول اومد.اوایل کار که اون جور رفتار میکرد اما وقتی با رسول خوب شد من شاهد لحظه لحظه شادی و خنده هاش بودم.داوود مثل برادره برام.مثل برادر کوچکتر که بیشتر کارهاش دردسر و استرس درست کردن برای بقیه هست.دستم رو جلو بردم و آروم روی صورتش کشیدم. دروغ بود اگر بگم دلتنگ نشده بودم.دلتنگ داوود و فداکاری هاش،دلتنگ سعید و حرفاش،دلتنگ فرشید و شوخیاش،دلتنگ حامد و خنده هاش ،دلتنگ محسن و کیان و امیرعلی و معین.همشون برام عزیزن.از قبل از محسن یه گوشی و خط سفید گرفتم.هارد و نامه ی معراج رو هم از توی لباس رسول پیدا کرده بودن و داده بودن به محسن.تلفن رو در آوردم و شماره ی اقای عبدی رو گرفتم و کنار گوشم گذاشتم.با شنیدن صدای اقای عبدی گفتم:سلام آقا. محمدم:) عبدی:محمد خودتی؟میدونی چقدر نگرانمون کردی پسر؟؟ محمد: معذرت میخوام آقا. عبدی:اشکالی نداره.خوبی؟رسول خوبه؟ محمد:من اره اما رسول ....نه😔 عبدی: محمد چیزی شده؟اتفاقی برای رسول افتاده؟ محمد: بهتره بگید چه اتفاقی برای بچه های تیمم افتاده.اقا رسول حالش بده .ممکنه اتفاقی براش بیوفته.داوود سکته کرده و بیهوشه. حامد حالش بده اما سعی داره مارو اروم کنه اما خودش بدتره.فرشید و سعید هم که 💔اونام که مطمئنم حالشون گرفته هست اما سعی میکنن بروز ندن‌. عبدی:محمد درست میگی اما همه ی بچه های تیمت سعی میکنن مثل خودت رفتار کنن. سعی میکنن چیزی بروز ندن و نگن.اما اخرش که چی؟حرفاشون بر خلاف تو از توی چشماشون مشخصه و بعضی موقع ها دیگه نمیتونن خودشون رو عادی جلوه بدن.اما بدون میگذره و تمام این اتفاقات به کمک خدا به خوبی و خوشی تموم میشه.حالا بگو چه اتفاقی برای رسول و داوود افتاده؟ محمد:رسول که حالش بده و باید عمل بشه.اونجا بهش سرب دادن و شاید نتونه دیگه حرف بزنه .قلبشم ضعیف تر شده و دکتر گفته نمیشه وقت رو تلف کرد و باید هر چه زودتر عمل پیوند رو هم انجام بده. داوود هم با شنیدن این حرف ها به قلبش فشار اومده و سکته خفیف کرده. عبدی:الان حالشون بهتره؟ محمد: داوود بهتره و خداروشکر خطر رفع شده اما رسول رو نمیدونم.دکتر گفته که باید بیایم تهران تا بتونیم عمل کنیم. عبدی:محسن فقط بهم خبر داد که باید بیاید تهران نمیدونستم دلیلش چیه.حالا هم محمد نترس.تو به عنوان فرمانده باید قوی باشی .انشاالله اتفاقی برای رسول و داوود نمیوفته. محمد:امیدوارم همینطور که میگید باشه.اقا من باید برم .فقط لطفا به بچه ها بگید ما تا چند ساعت دیگه میرسیم تهران.قبل رسیدن به تهران تماس میگیرم باهاشون و آدرس بیمارستان رو میگم تا بیان.بهتره قبل عمل رسول رو ببینن و کنار داوود و حامد باشن. عبدی:باشه .خداحافظتون. محمد:خدانگهدار محمد:تلفن رو قطع کردم و خیره شدم به داوود که ماسک اکسیژن روی صورتش بود و سرم هم به دستش.چند تا دستگاه هم بهش وصل کرده بودن.اروم زیر لب زمزمه کردم :تو و رسول چی دارید که اینقدر برام عزیزید؟ ♡♡♡♡♡♡♡♡♡ پ.ن.حرف های محمد ❤️‍🩹 پ.ن.تو و رسول چی دارید که اینقدر برام عزیزید؟🥲💔 https://eitaa.com/romanFms
https://harfeto.timefriend.net/17098941770514 ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ لینک ناشناس جهت ارسال نظرات زیباتون در مورد رمان 😊
هدایت شده از عــشاق الــحــســیــن
6.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مرا خیال تو بدبی خیال عالم کرد خودم برای خودم باتو عالمی دارم🫀🥲
ادمین جدید هستم
سلام🫡. من ادمین جدیدم. من رو به اسم بشناسید. وبا افتخار از دیار حاج قاسم(کرمان) 😊❤️