#تفکر
#موضعگیری
#بیتفاوتی
#ظلمستیزی
💠 طرح تربیتی چرایی کمک به جبهه مقاومت
👨👧👦ویژه کلاس ششم و هفتم
✅ با جذابیت داستان زیر را برای بچه ها بخوانید از آنها بخواهید این چالش خفن را حل کند. به صورت گروههای کوچک ابتدا ۵ سوال اول را پاسخ بدهند و بعد از ارائه و نقد و جمع بندی دو سوال پایانی را با هم گفتگو کنید.
❗️داستان چالش مدرسه پر دردسر
چند وقته که اتفاقات مدرسه خیلی رو مخ من و دوستام رفته. اگه بخوام دقیقتر بگم، از روزی که روزیتا به مدرسه ما اومد، همهچیز بهم ریخت! حالا ممکنه بپرسید این روزیتا کیه که این همه مشکل درست کرده؟ روزیتا دختر کلاس چهارمه. ما تو دبستان عدالت درس میخونیم و من دوستان خوبی دارم، اما با ورود روزیتا، روزگارمون خیلی بد شد.
روزیتا یک دختر لوس و خودخواه هست که بچهها رو خیلی اذیت میکنه. هیچوقت راضی نیست و وسایل بقیه رو برمیداره. وقتی بهش میگیم چرا این کار رو میکنی، میگه: “من با شما فرق دارم. ما از یک خانواده با اصل و نسب هستیم و پدرم برای این مدرسه پول داده، پس میتونم هر کاری بکنم و شما حق ندارید به من چیزی بگید.”
شاید شما بگید حل مشکل روزیتا کار سختی نیست. فقط برید پیش مدیر و ازش شکایت کنید تا تنبیهش کنه. اما مشکل اینجاست که وقتی میریم پیش مدیر و از روزیتا شکایت میکنیم، خانم مدیر با لبخند میگه: “بچهها، سعی کنید با روزیتا دوست بشید و باهاش کنار بیاید. این به نفع شماست.” یک روز به خانم مدیر گفتم: “چرا میگید این به نفع ماست؟ روزیتا چه نفعی برای ما داره؟”
او من رو به حیاط برد و گفت: “این حیاط رو ببین. چه فرقی با سال پیش کرده؟ دستشوییها رو ببین چقدر تمیز و مرتب شده. این چمن مصنوعی رو ببین که میتونید توش بازی کنید. وسایل بازی رو نگاه کن…”
گفتم: “خوب، این چه ربطی به روزیتا داره؟” گفت: “همین دیگه. اینا رو سال پیش پدر روزیتا پولش رو داده و شرط کرده که اگر دخترش رو اینجا قبول کنید، حاضر به پرداخت هزینه تعمیرات مدرسه است. پس شما باید با روزیتا کنار بیاید.”
به خانم مدیر نگاهی کردم و دیگه چیزی نگفتم. سرم رو پایین انداختم و با چشمای پر از اشک رفتم پی کارم. اما مشکل ما هر روز بدتر میشد. روزیتا هر روز بچهها رو اذیت میکرد و همه از دستش کلافه شده بودند، اما میگفتند چارهای نداریم و باید تحمل کنیم…
تا اینکه امروز، یک اتفاق بد افتاد که نمیدونستم باید چه کار کنم. میخوام این اتفاق رو براتون بگم شاید بتونید به من کمک کنید.
زهرا، یکی از دخترای خوب و درسخوان مدرسه، مورد محبت همه است. به همین خاطر، روزیتا که میخواد همه فقط به او توجه کنند، از زهرا خوشش نمیاد و همیشه اذیتش میکنه. امروز وقتی زهرا از کلاس اومد بیرون و وارد راهرو شد، روزیتا از پشت سر با شدت هلش داد و زهرا محکم روی زمین افتاد.
ملیکا و چند نفر دیگه که برای پول روزیتا باهاش دوست بودند، شروع کردند به خندیدن. ممکنه تعجب کنید که آیا کسی هم با روزیتا دوست بود؟ بله، روزیتا برای اینکه بچهها باهاش دوست بشند، براشون چیپس و بستنی و آبنبات میخرید و بعضیها مثل ملیکا ازش حمایت میکردند.
مریم و چندتا دیگه از بچهها، انگار نه انگار، به زهرا که روی زمین افتاده بود نگاه کردند و با بیتفاوتی از کنارش رد شدند. سوسن و سمانه رفتند جلو و دست زهرا رو گرفتند و شروع کردند به دلداری دادن که چیزی نشده، گریه نکن. ما چارهای نداریم و باید تحمل کنیم تا امسال هم بگذره.
پریسا وقتی صحنه رو دید، گفت: “حالا میرم به خانم مدیر میگم روزیتا چه کرده” و دوید سمت دفتر. نازنین هم رفت جلو و با مهربونی به روزیتا گفت: “دوست عزیزم، نباید بچهها رو اذیت کنی. این کار خوبی نیست. مامان من گفته هر کسی دیگران رو اذیت کنه، خدا دوستش نداره.”
اما سارا که دیگه از ناراحتی تحمل نداشت، گفت: “من باید این دختر لوس رو سر جاش بشونم، هر چی میخواد بشه برام مهم نیست.” رفت جلو و با یک دست موهای روزیتا رو گرفت و با دست دیگه گلوی اون رو فشار داد و بعد با تمام توان زدش زمین و شروع کرد به پنجه کشیدن.
دیگه همه بچهها تو راهرو جمع شده بودند. عدهای از خوشحالی هورا میکشیدند، عدهای میگفتند: “ولش کن”، عدهای بیتفاوت رد میشدند و عدهای هم انگار دارن فیلم هیجانی میبینند میخندیدند. من فقط داشتم همه این صحنهها رو تماشا میکردم. چقدر رفتار بچهها متفاوت بود و یه سوال بزرگ توی ذهنم میچرخید: “کی داره کار درست رو انجام میده؟”
💢سوالات:
1. به نظرتون مسئله و چالش اصلی در داستان بالا چیه؟
2. چند واکنش به این مسئله و چالش توسط بچههای مدرسه انجام شده؟
3. کدام واکنش را درستتر میدانید؟
4. چرا واکنشهای دیگر را غلط میدانید؟
5. اگه شما در این مدرسه بودید چیکار میکردید؟
6. این داستان چه شباهتی به وضعیت امروز دنیا داره؟
7. تو داری چیکار میکنی؟
☘تربیت جاری
https://eitaa.com/roohallah_tarbiat