حس ماندگار
از سال ۸۶ تا این ساعت در مسجدهای مختلف شهر، بعنوان مربی و مسئول به فعالیت فرهنگی، مذهبی، هنری، ورزشی و سیاسی، برای گروههای سنی مختلف خدمت کردم.
مهمترین نقطه موفقیت خودم را از دیدار با کودکان گذشته و نوجوانان و جوانان کنونی یافتم.
بچههای معصومی که اوقات فراغت تابستانه خود را در مسجد صاحب الزمان(عج) کانون منتظران فرج میگذراندند الان برای خود قدی کشیدهاند و بعضی از آنها پا در پای ما گذاشتهاند و متربی دیروز، مربی امروز شده است.
در کوچه و خیابان وقتی این جوان و نوجوان را میبینم قیافهشان خیلی با کودکیشان تفاوت کرده و آنچه از گذشته برایم نقل میکنند تعجب آور است.
خوشاخلاقی و مهربانی من با آنان در همان کودکی به مذاقشان خوش آمده و این محبت و خوش اخلاقی را هر وقت به یاد میآورند، همچو حس تازهای به یاد میآورند.
#تجربه_نگاری
#مسجد
رسانه مذهبیها
مذهبیهای رسانهای
اگر جمعیتی همجنسگرا تو یه خیابونی از یه شهر کوچکی بریزن بیرون و ادا و اطوار در بیارن همه (چه اون ور آبیها چه داخلیها) بهش میپردازن.
غربیها و غرب زدهها که پول میگیرن اخبار شیطانی رو کار کنن.
داخلیها هم به نقدش میپردازن و میگن وای علامت آخر الزمان هست و به کجا داریم ما.
و اینطور میشه که آمار بازدید بالا میره.
اما وقتی اینجا یک جمعیت زیاد در پایتخت دینی و مذهبی جهان در مسجد منجی آخرالزمان درباره مسجد و فرهنگ مسجدی بودن جلسه برگزار میشه و شبیه اون در مساجد جامع کل کشور مراسم برگزار میشه، چقدر بازدید کننده داره؟!
شبیه به این موارد زیاد هست.
ذائقهها عوض شده!
گویا نویسنده برای ذائقه مجازیها مینویسد!
وقتی میداند مشتری ندارد پس نمینویسد!
اگر دستی آشکار مانع دیده شدن اخبار مهدوی و الهی است، دستانی درونی که همان ذائقههای ما باشد مانع دیدن میشود، یعنی اصلا نمیگذارد به چشم بیاید.
رسانهای داریم برای انتشار خوبیها یا رسانه خودمان را هم مشغول به بدیها کردهایم؟
مذهبیهای رسانهای درگیر انتشار مذهب هستند یا آنان نیز مشغول پستهای باطل و احیاناً پاسخ به آن؟!
آیا فصل انفعال به سر نیامده است؟
اگر چنین معارفی را مسیحیت داشت آرام مینشست؟
از تمام ابزارش برای نشر و غالب کردن بر جهان استفاده نمینمود؟ کما اینکه در گذشته چنین بود.
فصل بیداری و روشنگری نیازمند رسانه دینی و انقلابی و فعالین جهادی و مذهبی است.
همه با هم یکصدا باید زبان گویای معارف دینی باشیم.
اخبار امروز مسجد جمکران را بازگو کنیم.
سخنان رهبری مبنی بر رسیدن به قله را جهانی کنیم.
#مسجد
#مسجد_جمکران
#رسانهی_حسینی
#ایران_سربلند
#اقتدار
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پدر کودک بودم که رفتی
پدر روزهایی به بودنت کنارم احتیاج داشتم
بودی ولی نمیدانستم
پدر برگشتی چه بازگشت با شکوهی
به زمانه شکایت نمیکنم
چون در روضه رقیه (س) سه ساله امام حسین (ع) اشک و آهم را گفتهام و در برابر مصیبت وارده بر او شرمندهام.
#دردانه_پدر
#فرزند_شهید
#حضرت_رقیه
باسمه تعالی
با سلام و سپاس
یکی از فعالیتهای موثر در فضای مجازی حمایت گروهی از کاربران موفق پرمخاطب است.
یکی از مبلغین موفق در فضای مجازی که در عرصه پاسخگویی به سوالات و بیان احکام شرعی عملکرد خوبی داشته آقای حجت الاسلام والمسلمین کثیری زید عزه می باشد که در گروه وکانال ایتایی با نام پرسمان احکام شرعی فعالیت چشمگیری داشته است.
از شما دعوت می کنیم ازطریق لینک زیر به گروه و کانال ایشان بپیوندید
آدرس گروه پرسمان احکام شرعی
http://eitaa.com/joinchat/2881421331Cd4d8cd0bc8
آدرس کانال پرسمان احکام شرعی
https://eitaa.com/joinchat/823197997Cf5c11cf017
11.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سفرنامه اربعین ۱۴۰۲
اول راه کربلا
امسال به توفیقی که ناشی از همراهی دوستان حسینی برایم حاصل شد، از کاظمین مشایه را برای اولینبار تجربه کردم.
تجربه نگاری باشد برای آینده.
اما در ابتدای شهر کربلا هنگام استراحت در یک موکب برادران عراقی، وقتی در فضای مجازی شاهد اختلاف افکنی و شبهه پراکنی بودم، در یک حرکت انقلابی با داشتههای از پیش زبان عربی، وارد صحبت با یکی از عراقیون شدم و مصاحبهای مبنی بر اتحاد و برادری بین شیعیان ایران و عراق و وجود امنیت در تمام شهرهای زیارتی انجام دادم که شما را به دیدن آن دعوت میکنم.
✍مجتبی میرزایی
https://eitaa.com/roozneveshthayeman
سفرنامه اربعین ۱۴۰۲
دوست خوب/مرز خسروی
با خودم گفتم هوا گرمه و خانواده هم که نمیان، پس به رفقا میگم که بدون من برن.
فردا صبح به امیرالحاج پیام دادم.
خیلی ناراحت شد.
شروع کردن به نصیحت کردن.
آیه و روایت و داستان نبود که نخونن تا راضیم کنند.
دوست خوب اونیه که تو رو جای خوب ببره حتی شده به دعوا و اجبار.
ده روز به اربعین راه افتادیم.
صبح بعد از نماز صبح.
آفتاب هنوز بالا نیومده بود.
چهار نفر بودیم.
سه نفر جامانده داشیم که دودنفرشون وسط مشایه به ما ملحق شدند ولی نفر هفتم اولین جامانده اربعین ۱۴۰۲ شد و نشد بیاد.
ظهر خسروی بودیم و ماشین رو تو بیابون پارک کردیم و با اتوبوس به پایانه مرزی رفتیم.
سریع از مرز رد شدیم.
هوا گرم نیست.
اولین کار خرید سیمکارت عراقی بود.
انگار این منطقه ترک زبان هستند.
هم عربی بلد بودند هم تُرکی و هم فارسی. فکر کنم انگلیسی هم.
یه ماشین کرایه کردیم و به سمت سامرا راه افتادیم...
#اربعین
#خسروی
✍مجتبی میرزایی
سفرنامه اربعین ۱۴۰۲
دیدار بعد از ۱۰ سال
سال ۱۳۹۲ آخرین باری بود که سامرا رفته بودم و بعد از اون فقط برای اربعین عراق رفته بودم و مسیرم سمت سامرا نبود.
نیمه شب به سامرا رسیدیم.
دینار دادیم و چند تا پتو امانی گرفتیم و تو حیاط اطراف حرم جا انداختیم برای استراحت.
مستقیم رفتم زیر دوش و غسل زیارت کردم و تا نماز صبح تو حرم بودم و بعدش اومدم خوابیدم.
آیت الله بهجت میگفتند اگر میخوای بفهمی که زیارتت قبوله، ببین اشک چشمت جاری میشه یا نه؟ اگه دلت نشکست و اشکت جاری نشد، برو و یه وقت دیگه بیا.
حرم سامرا برام یه حس خاصی غیر از حرمهای دیگه داره.
مثل اکثر بچه شیعهها، در این حرم از پدر امام زمان(عج) درخواست میکنم که عنایتی کنه و سفارش ما رو به پسر نازنینش بکنه.
اما خودم یه حس خاصی به مادر امام زمان(عج) دارم.
بچه که بودم یه خواستهای داشتم و شنیدم اگه از مادر امام زمان(عج) بخواید حاجت میگیرید و من تو عالم بچگیم از مادر امام زمان خواستم و حاجتم رو گرفتم.
انتظار داشتم یه خواب خوشگل ببینم اما خبری نبود.
آفتاب نوک دماغم رو سوزوند و از خواب پریدم.
همسفرام رفته بودند زیارت.
پتوها رو روی زمین کشیدم و بردم تو سایه که اومدند با دست پر.
گرسنم شده بود.
صبحانه خوردیم و ساعت نه صبح بود که به سمت گاراژ راه افتادیم.
با ماشینی خودمون را تا کاظمین تقریبا یک ساعتی بعد از اذان ظهر رسوندیم.
نماز و زیارت و ناهار و استراحت، سر جمع سه الی چهار ساعت طول کشید و مشایه از حرم موسی بن جعفر و جواد الائمه علیهم السلام را آغاز کردیم...
#اربعین
#سامرا
✍مجتبی میرزایی
سفرنامه اربعین ۱۴۰۲
مسیری نو
پنج سال توفیق مشایه اربعین داشتم ولی اولینبار بود که از مسیر کاظمین به کربلا تجربه میکردم.
ایرانی کمتر دیده میشد.
موکب ایرانی که اصلاً نبود.
امکانات بهداشتی بنظرم بیشتر بود.
موکبدارها خیلی تحویل میگرفتند و خارج از نوبت به زائرای ایرانی خدمت میکردند و شرمندگی برام میآورد.
با اشاره گفتم این بنده خدا (زائر عراقی) جلوتر بود ولی دستش رو دراز کرد و لقمه رو به من داد.
محبت که زیاد بود و شرمندگی برام موند.
نیروهای امنیتی و انتظامی خیلی بودند و اثری از موکبهای فرقهها و برخی افراد زاویه دار با نظام جمهوری مقدس ایران نبود.
کل مسیر بیشتر عکسها از مقتدی صدر بود و بعدش عکس آیت الله سیستانی و هماندازش عکس ابومهدی و بعدش عکس حاج قاسم و سر در هر موکبی عکس خادمای تازه مرحوم شده بعلاوه عکس شهدای خادمی که در جنگ اخیر شهید شدند، دیده میشد.
مسیر خنکی بود و پر از امکانات.
نمیذاشتند سختی بکشی.
با خودم همش مرور میکردم که ای کاش شماها کربلا بودید. ای کاش همراه اسرای امام حسین بودید.
تو دلم غصه میخوردم و از شرم همسفرام یواشکی گریه.
قربونت پاهات برم رقیه جان.😭
#اربعین
#کاظمین
✍مجتبی میرزایی
سفرنامه اربعین ۱۴۰۲
نوجوون مثل محمدرضا
تو کل مسیر نه قُر میزد و نه اعتراضی.
مردی بود واسه خودش.
خستگی ناپذیر.
بهونه خوبی بود تا قُر بزنم.
خسته شدم بزار بشینیم یه نفسی چاق کنیم.
رفقا به دوربین نکاه کنید.
آقا نگاه کن. همتون نگاه کنید.
این عکس تو راه مشایه هست.
نمیزاشتم شب بخوابن. روز هوا گرم بود و پیاده روی سخت.
از ساعت ۱۸ تا ۹ صبح پیاده روی بود.
وسطش هر ساعتی چند دقیقه استراحت و موقع نماز و شام هم که استراحت میکردیم و اگه جای خوبی پیدا میشد ۲۴ تا نماز صبح چرتی میزدیم و بلافاصله بعد نماز صبح پیادهروی رو شروع میکردیم.
با همه این اوصاف صدایی از این نوجوون در نیومد.
بگه بابا خوابم میاد.
بابا خستم.
بابا گرسنم.
بابا تشنم.
بابا پاهام درد میکنه.
بابا دلم تنگ شده.
یاد چیزی افتادی؟
قربونت برم رقیه جان که تو خرابه با بابا نجوا کردی و جان دادی😭
#اربعین
#رقیه
✍مجتبی میرزایی
سفرنامه اربعین ۱۴۰۲
مهمان بابِل
هنوز دوازده شب نشده بود.
امیرالحاج گفت شیخ نزدیکه.
دو نفر همسفری که گفتم وسط راه به ما ملحق شدند.
همینجا بود. روز دوم و شب سوم به ما رسیدند.
نوجوان عراقی گفت: مبیت میخواهید؟
من گفتم با رفقایم مشورت کنم.
همسفرا گفتند بریم.
ماشینی کرایه کرد و ده دقیقهای از مسیر پیاده روی خارج شدیم.
به راننده گفتم صبح بعد نماز بیا دنبالمون اما نوجوان عراقی گفت نیازی نیست.
مستقر شدیم.
پدر جوان در اتاق منتظر ما بود.
خسته بود.
از چهرهاش تشخیص دادم.
با او که صحبت کردم گفت راننده حشدالشعبی است و فردا قصد دارند با خانواده به زیارت کربلا بروند.
در مورد شهر و دیارشان پرسیدم. گفت همان بابِل معروف در کتب تاریخی هست.
شده بودیم مهمان بابِلیان.
گفتم شام خوردیم و فردا بعد از نماز صبح میرویم.
نوجوان عراقی گفت: نه دو روز باید بمانید.
دوستان خوابیدند و من فرصتی یافتم برای تماس با ایران.
در حین تماس دو سه باری برق رفت.
یک ساعتی از حضور ما در منزل بابِلیان میگذشت که نوجوان عراقی شام مفصلی آورد و من همسفران را بیدار کردم.
(قیافههای خواب آلود عکس خود نشان از سر درون است)
شام مفصلی بود و من جور بقیه را که کم خوردند کشیدم.
بالاخره زحمت کشیده بودند و نمیشد رها کرد این طعام بهشتی را.😋
بعد از نماز صبح عزا گرفته بودیم که چگونه تا خیابان مشایه برویم.
لوکیشین گوشی را روشن کردیم و پیاده هنوز پنجاه قدم برنداشته بودیم که کامیونی وارد جاده شد و جلوی راهش را گرفتیم و ما را دقیقا همان جایی که دیشب سوار ماشین شدیم پیاده کرد و مشایه را شروع کردیم.
آیا این آخرین روز مشایه است؟...
#اربعین
#عراقی
✍مج
5.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سفرنامه اربعین ۱۴۰۲
آرزوی همه؛ شب جمعه، کربلا
تا شب پیاده رفتیم.
امیرالحاج؟
بله
شب جمعه برویم کربلا؟
ماشین گیر بیاری چرا که نه.
موتور سه چرخه اول را پراندیم.
دومی را همینطور.
پیاده رفتیم.
در دل تاریکی کامیون باربری از موکب بیرون آمد به سمت خیابان.
کربلا کربلا
امیرالحاج کربلا میرود.
همسفران بدویید بیایید بالا که ماشین رایگان پیدا شد.
اگه مسیر باقیمانده را پیاده میرفتیم نمازصبح کربلا بودیم.
ساعت دوازده شب تو حرم حضرت عباس (ع) بودم.
بعد از اینکه یک ساعتی امیرالحاج و شیخ دنبال موکب گشتند و استقرار پیدا کردیم از خلوتی حمام استفاده کردم و غسل زیارت کردم و راهی حرم شدم.
نیم ساعتی راه بود.
جمعیت خیلی شلوغ بود.
بین الحرمین مورچهای میشد حرکت کرد.
به آرزویم رسیدم.
ضریح منور همه ائمه اطهار علیهم السلام در عتبات عالیات را با چشمانم دیدم.
جایی پیدا کردم و زیارت به نیابت از تمام جاماندهها خواندم.
خسته بودم.
خیلی خوابم میآمد.
در راه آمدن آب پیدا نکرده بودم.
تشنه بودم.
در راه برگشت جایی برای نشستن پیدا نکردم.
خسته بودم.
اون صندلی پلاستیک آبی خالیه. تا رفتم روش نشستم خوابم برد.
چه خوابی.
ساعت سه، سه ونیم بود که موکب رسیدم.
نماز صبح خوندم و خوابیدم.
دلم هنوز بیتاب بود.
زیارت اب الائمه شرفیاب نشده بودم.
جمعه غروب با کامیونهای حشدالشعبی به سمت نجف راه افتادیم که خودش یک سفرنامه کامل میطلبد و در وقت مناسب بهش خواهم پرداخت.
نجف منزل ابوعلی مملو از جمعیت منتظر زائران حسینی بودند...
#اربعین
#کربلا
✍مجتبی میرزایی