eitaa logo
کانال روشنگری‌🇵🇸
19.1هزار دنبال‌کننده
14.9هزار عکس
14.5هزار ویدیو
71 فایل
🔶پاسخ شبهات(اعتقادی-تاریخی-سیاسی) 🔶تحلیلهای ضروری روز 🔶روشنگرانه ها پیج انگلیسی: @Enlightenment40 عربی: @altanwir40 عبری: @modeut40 اینستا instagram.com/roshangarii5 سروش Sapp.ir/roshangarii توییتر twitter.com/tanvire12 نظرات: @Smkomail کپی آزاد
مشاهده در ایتا
دانلود
🔶 یادتونه چند تا #سلبریتی رو اجیر کرده بودن که بزاق تونو بفرستین برای فلان جا؟ حالا تحقیقات آزمایشگاهی و متخصصان #بیوتروریسم از مقایسه #نقشه_ژنتیکی مردم در استانهای مختلف #ایران و نحوه شیوع #کرونا به اطلاعات قابل توجهی رسیدن.. کرونا بر برخی ژنوم ها تاثیر بیشتر داره. و بر برخی کمتر. اکثریت استانهای ایران و #فارس زبان ها مبتلا میشن.. و بعضی ژن ها کمتر.. درست مثل #ایتالیایی ها👆 دقت کنید فلان جزیره دورافتاده دنیا چند نفر مبتلا شدند اما #ترکیه یا بعضی دیگه از کشورها نه! #پزشکی #ژنتیک #بیوتکنولوژی #بیولوژی #زیست_شناسی #گلشیفته_فراهانی #بهرام_رادان #تروریسم #ایرانی 👉 @roshangarii 🚩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جهت شادی روح #مردان و #زنان کانال😂😘 #مرد #زن 👉 @roshangarii 🚩
هدایت شده از  محمد عبدالهی
اگرچه درباره فرضیه قرائن بسیاری برای اثبات دارد، اما تا اثبات کامل و افشای اسناد، همچنان یک فرضیه است. ولی اینکه خود را موظف به دفاع از آمریکا در برابر این فرضیه می داند، خیلی جالب است! https://twitter.com/AbdollahyM ☑️ @abdollahy_moh
هدایت شده از  محمد عبدالهی
دعا برای کمک به درمان خرافات و مقابله با علم پزشکی و مزاحمت دین برای طب مدرن است؛ اما رقص راه حل امروزی و نشاط آور برای جنگ با کروناست! از تناقض نمیرید! https://twitter.com/AbdollahyM ☑️ @abdollahy_moh
🔶یه سری #احمق رفتند #مشروب خوردند تا #کرونا نگیرند!! خب چرا #وایتکس نمیخورید نادانها!؟ باحالتر اون که #الکل_تقلبی بوده، همشون کور شدن! 😐 #جهل #الکل #اهواز #شراب #ویروس_کرونا #تهران #بندرعباس #رشت #مازندران #شیراز #فارس #اصفهان #کرمان #وسواس #بیماری_هراسی #فوبیا #سلبریتی #بازیگران #هنرمندان #اخبار_کرونا #شایعه 👉 @roshangarii 🚩
🔴 #بازار ها پر از آدماییه که حتی #ماسک نمیزنن! انگار فقط #مسجد ها #کرونا داشت! خودتون هیچی! بقیه را میکشید! از ماست که بر ماست.. #فرهنگ #فرهنگسازی #وزارت_بهداشت #قرنطینه #در_خانه_بمانیم #خونه #خانه #قم #تهران #رشت #گیلان #مازندران #پاساژ #عید #خرید_عید #خرید_مجازی #ایران #ایرانی #شوخی #جدی #ملت_هرهری #هنرمندان #صداوسیما #طنز 👉 @roshangarii 🚩
9.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‌ ‌ ‌رییس‌ جمهور #ترکیه همراه دو تن از وزیرانش بیش از دو دقیقه در کاخ #کرملین معطل شدند تا اجازه ورود به محل دیدار با رییس‌ جمهوری #روسیه به آنان داده شود. ‌ 💢این دیدار برای گفتگو درباره آتش‌ بس "ادلب سوریه" برنامه‌ریزی شده بود به این میگن #دیپلماسی اقای #روحانی.. و #ظریف تنبیه دشمن حتی در ساده ترین تشریفات #پوتین #اردوغان #Turkey #Rusia #erdoghan #putin 👉 @roshangarii 🚩
🔺تو #آمریکا برای هر تست #کرونا باید۱۴۰۰ #دلار بدی (۴۰% درآمد یه کارگر) تو #سوئیس سقف بیمه ۷۰۰ فرانکه که اگه استفاده کرده باشی باید هزینه تست رو بدی، تو #ژاپن هر تست ۵۰ دلاره، تو #آلمان برا تست ۲۰۰ دلار باید بپردازی! اما تو #ایران تست و #درمان کرونا کاملا رایگانه! ما چقدر بدبختیم؟ یا اونا؟! به #خودتحقیری ملی پایان دهیم و خوبی های #کشور و #حکومت مونو هم ببینیم👌🌸 #ایرانی #جمهوری_اسلامی #پیشرفت #پزشکی #پیشرفت_پزشکی #وزارت_بهداشت #خدمات_بهداشتی #دستاورد_انقلاب #انقلاب #انقلاب_اسلامی #رایگان #آرامش #رفاه 👉 @roshangarii 🚩
✍️ 💠 ما زن‌ها همچنان گوشه آشپزخانه پنهان شده و دیگر کارمان از ترس گذشته بود که از وحشت اسارت به دست همه تن و بدن‌مان می‌لرزید. اما عمو اجازه تسلیم شدن نمی‌داد که به سمت کمد دیواری اتاق رفت، تمام رخت‌خواب‌ها را بیرون ریخت و با آخرین رمقی که به گلویش مانده بود، صدایمان کرد :«بیاید برید تو کمد!» 💠 چهارچوب فلزی پنجره‌های خانه مدام از موج می‌لرزید و ما مسیر آشپزخانه تا اتاق را دویدیم و پشت سر هم در کمد پنهان شدیم. آخرین نفر زن‌عمو داخل کمد شد و عمو با آرامشی ساختگی بهانه آورد :«اینجا ترکش‌های انفجار بهتون نمی‌خوره!» 💠 اما من می‌دانستم این کمد آخرین عمو برای پنهان کردن ما دخترها از چشم داعش است که نگاه نگران حیدر مقابل چشمانم جان گرفت و تپش‌های قلب را در قفسه سینه‌ام احساس کردم. من به حیدر قول داده بودم حتی اگر داعش شهر را اشغال کرد مقاوم باشم و حرف از مرگ نزنم، اما مگر می‌شد؟ 💠 عمو همانجا مقابل در کمد نشست و دیدم چوب بلندی را کنار دستش روی زمین گذاشت تا اگر پای داعش به خانه رسید از ما کند. دلواپسی زن‌عمو هم از دریای دلشوره عمو آب می‌خورد که دست ما دخترها را گرفت و مؤمنانه زمزمه کرد :«بیاید دعای بخونیم!» در فشار وحشت و حملات بی‌امان داعشی‌ها، کلمات دعا یادمان نمی‌آمد و با هرآنچه به خاطرمان می‌رسید از (علیهم‌السلام) تمنا می‌کردیم به فریادمان برسند که احساس کردم همه خانه می‌لرزد. 💠 صدای وحشتناکی در آسمان پیچید و انفجارهایی پی در پی نفس‌مان را در سینه حبس کرد. نمی‌فهمیدیم چه خبر شده که عمو بلند شد و با عجله به سمت پنجره‌های اتاق رفت. حلیه صورت ظریف یوسف را به گونه‌اش چسبانده و زیر گوشش آهسته نجوا می‌کرد که عمو به سمت ما چرخید و ناباورانه خبر داد :«جنگنده‌ها شمال شهر رو بمبارون می‌کنن!» 💠 داعش که هواپیما نداشت و نمی‌دانستیم چه کسی به کمک مردم در محاصره آمده است. هر چه بود پس از ۱۶ ساعت بساط آتش‌بازی داعش جمع شد و نتوانست وارد شهر شود که نفس ما بالا آمد و از کمد بیرون آمدیم. تحمل اینهمه ترس و وحشت، جان‌مان را گرفته و باز از همه سخت‌تر گریه‌های یوسف بود. حلیه دیگر با شیره جانش سیرش می‌کرد و من می‌دیدم برادرزاده‌ام چطور دست و پا می‌زند که دوباره دلشوره عباس به جانم افتاد. 💠 با ناامیدی به موبایلم نگاه کردم و دیگر نمی‌دانستم از چه راهی خبری از عباس بگیرم. حلیه هم مثل من نگران عباس بود که یوسف را تکان می‌داد و مظلومانه گریه می‌کرد و خدا به اشک او رحم کرد که عباس از در وارد شد. مثل رؤیا بود؛ حلیه حیرت‌زده نگاهش می‌کرد و من با زبان جام شادی را سر کشیدم که جان گرفتم و از جا پریدم. 💠 ما مثل دور عباس می‌چرخیدیم که از معرکه آتش و خون، خسته و خاکی برگشته و چشم او از داغ حال و روز ما مثل می‌سوخت. یوسف را به سینه‌اش چسباند و می‌دید رنگ حلیه چطور پریده که با صدایی گرفته خبر داد :«قراره دولت با هلی‌کوپتر غذا بفرسته!» و عمو با تعجب پرسید :«حمله هوایی هم کار دولت بود؟» 💠 عباس همانطور که یوسف را می‌بویید، با لحنی مردد پاسخ داد :«نمی‌دونم، از دیشب که حمله رو شروع کردن ما تا صبح کردیم، دیگه تانک‌هاشون پیدا بود که نزدیک شهر می‌شدن.» از تصور حمله‌ای که عباس به چشم دیده بود، دلم لرزید و او با خستگی از این نبرد طولانی ادامه داد :«نزدیک ظهر دیدیم هواپیماها اومدن و تانک‌ها و نفربرهاشون رو بمبارون کردن! فکر کنم خیلی تلفات دادن! بعضی بچه‌ها میگفتن بودن، بعضی‌هام می‌گفتن کار دولته.» و از نگاه دلتنگم فهمیده بود چه دردی در دل دارم که با لبخندی کمرنگ رو به من کرد :«بچه‌ها دارن موتور برق میارن، تا سوخت این موتور برق‌ها تموم نشده می‌تونیم گوشی‌هامون رو شارژ کنیم!» 💠 اتصال برق یعنی خنکای هوا در این گرمای تابستان و شنیدن صدای حیدر که لب‌های خشکم به خنده باز شد. به جوانان شهر، در همه خانه‌ها موتور برق مستقر شد تا هم حرارت هوا را کم کند و هم خط ارتباط‌مان دوباره برقرار شود و همین که موبایلم را روشن کردم، ۱۷ تماس بی‌پاسخ حیدر و آخرین پیامش رسید :«نرجس دارم دیوونه میشم! توروخدا جواب بده!» 💠 از اینکه حیدرم اینهمه عذاب کشیده بود، کاسه چشمم لرزید و اشکم چکید. بلافاصله تماس گرفتم و صدایش را که شنیدم، دلم برای بودنش بیشتر تنگ شد. نمی‌دانست از اینکه صدایم را می‌شنود خوشحال باشد یا بابت اینهمه ساعت بی‌خبری توبیخم کند که سرم فریاد کشید :«تو که منو کشتی دختر!»... ✍️نویسنده: ✍️ کانال @dastanhaye_mamnooe