🔷تصوف سیاسی
🔻#تصوف در سیر تطور خود پس از خروج ار قالب انزواگرایی، ابتدا به مکتبی علمی و در ادامه به جریانی #اجتماعی تبدیل شد و درست از این زمان به بعد بود که با حوزه #سیاست مرتبط گردید. درواقع، تبدیل شدن #تصوف به یک جریان اجتماعی - هرچند داعیه قدرت سیاسی هم نداشته باشد - موجب شد تا از نظر قدرت سیاسی به مثابه یک رقیب بالقوه نگریسته شود. موقعیت اجتماعی ویژه صوفیان و بهویژه قطبهای صوفی، حقیقتاً برای اهل قدرت و سیاست، خطرآفرین بود. یک قطب #صوفی را در نظر بگیرید که به هنگام ورود به هر شهری، دهها هزار نفر در بیرون شهر به استقبال وی میآیند. چنین شخصی حتی اگر داعیه قدرت سیاسی هم نداشته باشد - که به لحاظ تاریخی نیز در این مرحله، صوفیها کمتر چنین داعیهای داشتهاند – میتواند برای حکومت وقت، خطر بالقوه به حساب آید.
🔻از این زمان به بعد، میتوان و باید از ارتباط #تصوف و #سیاست دم زد؛ چراکه اساساً در هر اجتماعی، قدرت نهفته است و این برای نظام سیاسی، یک زنگ #خطر محسوب میشود. وقتی یک اندیشه به جریان اجتماعی تبدیل شده و بار عاطفی مییابد، حکم یک #شمشیر دو لبه را دارد که برخورد قهرآمیز با آن را به سبب پایگاه عاطفیاش، دشوار میسازد و در عین حال، از پتانسیل قدرتگیری برخوردار است و رقیبی برای یکی از مهمترین حوزههای قدرت یعنی سیاست.
@Feraghvaadyan