قسمت چهارم :
#روضه_هشت_شوال
#سالروز_تخریب_بقیع
#استاد_حیدرزاده
#روضه_حضرت_زهرا
حالا که دلت مدینه است ، یه سئوال کن ، بگو آی بقیع ، آی مدینه ، اون شب امیرالمومنین ، مادر رو کجا دفن کرد ؟ اون شب تنهای تنها ، بدن رو دست امیرالمومنین مونده بود ... یا زهرا ، یازهرا ...
خدا چه کنه ؟ کی کمکِ امیرالمومنین میکنه ؟ شما میدونید اگه بخواهند یه خانمی را دفن کنند ، میگن دو تا از محرماش جلو بیان کمک کنند ، بدن رو توی قبر بگذارند ، اما جز امیرالمومنین ؟ فرزندان بی بی که خردسالند ، نمیتونند کمک امیرالمومنین کنند ، خدا چه کنه امیرالمومنین ؟ ای ای ی ی ، آی غریب علی ی ی .....
یه مرتبه دید دو تا دست از میان قبر بیرون آمد ، علی که همه جا یار پیغمبر (ص) بوده ، علی که توی جنگ احد مثل پروانه دور پیغمبر(ص) ، میگشت ، از هر طرف که دشمن می اومد ، می دید علی ظاهره ، علی که « لَیلَة ُ المَبیت » تو بستر مرگ جای پیغمبر(ص) خوابید ، اما شب تنهائیش هم ، پیغمبر(ص) ، علی رو تنها نمیگذاره ، یه مرتبه دید ، دو تا دست از میان قبر بیرون آمد ، اِلَیَّ اِلَیَّ اِلَیَّ ... علی گُلم رو بده ، علی جان امانتم رو بده ... آی گریه کن ها ؟ شما میدونید ، کسی که امانت داره ، وقتی میخاد امانت رو تحویل بده ، میخاد امانت رو سالم تحویل بده ... بمیرم برات یا علی ، شاید وقتی دستای پیغمبر(ص) رو دید ، خجالت کشید ... یا رسولَ الله ، امانتی که به دست علی دادی ، پهلو شکسته نبود ، صورتش نیلی نبود ، بازوش وَرم نداشت ... یا الله ، یا الله ...
یارسولَ الله (ص) ، فکر نکنی علی امانت دار خوبی نبوده ، یارسولَ الله (ص) ، وقتی فاطمه رو میزدند ، دستای علی رو بسته بودند ، ای ی ی ی ...
میزد مرا مُغیره و
یک تن به او نگفت
زن را ،
کسی مقابل شوهر نمی زند
#شاعر_استاد_موید
مدینه کنار امیرالمومنین ، زهرای مرضیه رو میزدند ... کربلا ، کربلا ... جلو چشم زین العابدین ... عمه ها و خواهرانش رو با تازیانه ... حسییین ...
10/3/99
#حرم_حضرت_فاطمه_معصومه
( سلام الله علیها )
#روضه_امام_حسن_مجتبی
( علیه السلام )
#استاد_حاج_اسماعیلی
#دستگاه_ماهور
•-----🖤═✾🌺✾═🖤-----•
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ يا اَبا مُحَمَّد
يا حَسَنَ بْنَ عَلِي
حُسنِ بی انتها
فقط حسن است
بی نهایت عطا
فقط حسن است
آبشارِ همیشه سرشار از
لطف و جود و سخا
فقط حسن است
جای دیگر نمیروم هرگز
دستگیرِ گدا
فقط حسن است
اینقدر آقا امام مجتبی کریم بود ، فرمودند سه بار ، تمام دارائیهای خودش ، همه ی مال و اموالش رو در راه خدا به فقرا بخشید ...
در هیاهوی این جهانِ غریب
با غمم آشنا فقط حسن است
دستِ بی منّتی که میگردد
پیِ هر بی نوا
فقط حسن است
با جُذامیِ گوشه گیرِ شهر
آنکه شد هم غذا
فقط «حسن» است
حسرت زَر شدن اگر داری
نظر کیمیا فقط حسن است
آنکه دنبال دوستانِ خودش
هست روز جزا
فقط حسن است
صاحب روح و جانِ عاشقِ من
از همان ابتدا
فقط حسن است
آنکه مانند دست های پدر
شده دست خدا
فقط حسن است
#شاعر_حسن_کردی
قربونت بِرَم ، آقای مدینه ، قربون قبر بی شمع و چراغت آقاجان ، ان شالله یه روزی بقیع آزاد میشه ، شیعه ها میان ماهم میایم ، فرش زیر پامون رو میدیم برا حرَمت ، چه صحن و سرایی بسازیم توو بقیع ، چه خبر بشه حرم بقیع ، آقاجان ... زنده باشیم و ببینیم ...
سخت است چگونه
بنویسم مَحَنَت را
آتش زده این زَهر
تمام بدنت را ...
روزهای آخر عمرِ امام مجتبی ، از وقتی که اون جام زهرو سر کشید ، دور و برِ امام مجتبی ، یکی یکی ، بچه ها ، خواهرا ، برادرا ، میرفتن و میومدن ، اما اونیکه از همه بی تاب تر بود خواهرش زینب بود ... آی ، امام مجتبی :
#دستگاه_همایون
آن روز دوشنبه
که درِ خانه تان سوخت
سوزاند تمام دل و
باغ و چمَنت را ...
از بُغضِ گلوی تو
کسی نیست خبردار
نشنیده از ان روز
کسی هم سُخنت را
آقاجان ، آقاجان ... خدا میدونه چی دید امام مجتبی ؟ یه عمری گوشه گیر شد ! هر موقع اسم مادر میومد زیر لب ناله میزد : وای مادر ، وای مادر ، وای مادر ...
از کودکیت سوختی و
شِکوه نکردی
حالا همه دیدند
ولی سوختنت را ...
هر پاره جگر
تکه ای ازغُصِّه ی کوچه ست
مادر، تو کجایی
که ببینی حسنت را
#شاعر_امیر_علوی
آقا جان ، آقا جان ، آقا جان ... امام مجتبی رو زَهری که جَعده ، لعنت الله داد این زهر، امام مجتبی رو زمین گیر نکرد ، اون چیزی که امام مجتبی رو ، زمین گیر کرد آتشی بود که از لابلای در زبانه میکشید ، بگم کی؟ اون لحظه ای که مادر سادات ، اومد پشت در، صدا زد : مگه نمیدونید ما داغداریم ؟ مگه نمیدونید بابام پیغمبر تازه از دنیا رفته ؟ بِرید ما رو به حال خودمون رها کنید ...
من از امام زمان معذرت می خوام ، نامرد دومی ، توو نامه ای که برا معاویه نوشت گفت من دیدم دستای فاطمه رو از لابلای در، یعنی میدونستم فاطمه پشت دره ، آنچنان با لگد ، به در نیم سوخته زدم ! آه ، وقتی در آتش بگیره ، میخ در سرخ میشه ، داغ میشه ، یه مرتبه دیدن فاطمه ، بینِ درو دیوار... علی رو صدا نزد فقط گفت فِضّه بیا ، بخدا محسنم رو کشتند ...
در وسط کوچه تو را میزدند
کاش به جای تو مرا میزدند
( آی مادر ، آی مادر ، آی مادر... یه مرتبه دیدن ، آقا سیدالشهدا دوید وسط کوچه صدا زد : )
«حسینم » ، این همه بر سینه
آذرم نزنید
نمک به زخم دلِ
درد پرورم نزنید
در این مدینه
همینجا سر مرا بِبُرید
غلاف تیغ
به بازوی مادرم نزنید ...
#شاعر_استاد_سازگار
سرمایه ی محبت زهراست
دینِ من
من دینِ خویش را
به دو دنیا نمیدهم
گر مِهر و ماه را
به دو دستم نهَد قضا
یک ذرّه از
محبت زهرا نمیدهم ...
#شاعر_استاد_موید
#روضه_ماهور
#روضه_همایون
•-----🖤═✾🌺✾═🖤-----•
#کانال_روضه_دفتری👇 ایتا وتلگرام
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@rozeh_daftari1