eitaa logo
کانال روضه دفتری ایتا وتلگرام
4.9هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
2.6هزار ویدیو
333 فایل
بروزترین کانال روضه دفتری👇 ایتا وتلگرام ••✾•🌿🌺🌿•✾•• @rozeh_daftari1 ارتباط با مدیران کانال👈 @msoghandi@y_a_m_h 👈
مشاهده در ایتا
دانلود
سید راستی: ─━⊰•┅═•••❃﷽❃•••═┅•⊱━─ عجب شب قــــدری شده، الهـی زینـب بمیـره داداش ابالفضل روسـرت ،با گریه قـرآن می گیره چی بگم ازدست زمونه، سرشکسته ت غرق خونه همه باهم احیاگرفتیم، غریبونه کنارت تا سحرمن میمونمو (زارمیزنم)۲ الهی _بعلی ، میخونمو      (زارمیزنم)۲ امـون از این درغریبی۴ برا شــفای تو دارم  نمازحــاجــت میخونم۲ سی ساله دلتنگی برا مادرومحسن میدونم۲ مگه یادت میــره مـدیــنه آتیش و۰میخ و زخم سینه مصیبتای فاطمیه_چه سنگیه به یاد در و دیوار_هنوزمو (زارمیزنم)۲ می بیـنــم چــادرش رو میســوزمو (زارمیزنم)۲   امون ازاین دردغریبی۴ صــدا زدی عباس من  علی دلخــون حسین حالا که نیستم کربلا جون تو وجون حسین دیگه داری مــیری تو از حــال میگی که زینب بعد چند سال قرارماشام غریبون _توی گودال میشینه روسینه   میشینمو  (زارمیزنم)۲ حسینــو  زیرخــنجر میبینمـو  (زارمیزنم)۲
امشب بنا دارم که قرآن سر بگیرم تا در بهشتِ جانِ جانان پَر بگیرم هر جا قلم دل را کشانَد می‌نشینم تا من سراغ از فاتحِ خیبر بگیرم عرضِ ادب سوی مدینه میکنم تا اذنِ جنان را هم ز پیغمبر بگیرم عشقم حسین است و براتِ کربلا را از دستِ پاک و زخمی مادر بگیرم امشب که گلزارِ حسین است آرزویم باید از این دریا فقط گوهر بگیرم مهمانِ شش گوشه شدن یعنی که باید هر جایی از عرشِ خدا لنگر بگیرم گفتم اگر قسمت شود اول در آغوش قنداقه ی نازِ علی اصغر بگیرم هر گوشه از صحن و شبستانِ حرم را صد منبر اشک از روضه ی اکبر بگیرم آنجا که ساقی آب را شرمنده کرده است از دستِ او هم جرعه ای کوثر بگیرم شرمنده ی اشکِ پگاهِ قتلگاهم باید تقاصِ یک سر از کافر بگیرم هر کس به نوعی اشکِ زینب را در آورد من حقِ او را از دمِ خنجر بگیرم یا انتقامِ دردِ او را روزِ محشر از ذوالفقارِ حضرتِ حیدر بگیرم باید رَوم با پای دل کنجِ خرابه یک سر خبر از غربتِ دختر بگیرم از گیسووان سوخته قدری برای زخمِ دلم داروی خاکستر بگیرم از خارِ پایش که ز چوبِ خیزران است قطعاً خبر از شعله های در بگیرم ای بال و پَر بشکسته ای جانم رقیه امشب من از عشقِ تو قرآن سر بگیرم غرقِ امیدِ دستهای کوچکم تا هر حاجتم را از حیِ داور بگیرم
‍ ‌ ◽تَهدٌمَت واللٌهُ ارکانُ الهُدی◽ امشب ملائک سر به سر در آه و افغانِ علی(ع) گشته زمین و آسمان یکسر نواخوانِ علی(ع) بوی اذانش از لبِ باغِ مناره می چکد عطرِ شهادت کوفه را کرده گلستان علی(ع) محرابِ او دارد خبر از درد و غمهای دلش از ربٌنای آخرِ دستانِ احسانِ علی(ع) آن وحیِ عرفاِن خدا شرحِ صراطِ مستقیم قرآن ندارد صورتی جز وصفِ برهانِ علی تا تیغِ زهر آلودِ کین فرقِ عدالت را شکافت چشمِ خدا گریان شد از چشمانِ گریان علی سیلابِ خون جاری شده از تارُکِ منشَقٌِ او چشمِ سحر خون بارد از حالِ پریشان علی پیچیده در عرشِ خدا واویلتای جبرئیل شد لیله القدرِ خدا آن فرقِ فُرقانِ علی امشب صدای غربتش پیچیده در گوشِ جهان دیگر به پایان آمده غمهای دورانِ علی گلدسته ها غرقِ قنوت محراب و منبر در سجود سجاده می گرید چنان از دردِ فقدانِ علی آهِ غریبی می چکد از اشکِ چشمِ کودکان شد خالی امشب کوچه ها از سفره ی نانِ علی امشب فقط آن کاسه ی صبرِ پُر از خونِ علی شد سفره ی افطاریِ این روزه دارانِ علی ای دشمنِ شیطان صفت ای ظالمِ بی حد و مرّ کم بهره بردی تو مگر از رحمتِ خوانِ علی(ع) یارب به حقٌِ اشک و آهِ قلبِ سوزانِ علی ما را در ایوانِ نجف بنما تو مهمانِ علی!
یا رب به درگاهِ تو من دارم شکایت از دستِ این قومِ پلید و بی کفایت وا چی کشیدم من از این کوفی جماعت مُردم ز دستِ جاهلانِ بی مروت کوفی جماعت مردمی بی دین و ایمان عهدِ مرا بشکستند بینی چه آسان جانِ مرا آزرده اند از این سفاهت بر روی نیزه برده اند آیاتِ قرآن دریای جوشانم ولی ساحل گرفتم عمری که با آغوشِ غم منزل گرفتم داد از غمِ تنهایی و غربت نشینی صد کوله بارِ غصه را بر دل گرفتم جان بر لب آمد، روزم شب آمد کس از دلِ پُر خونِ من آگه نباشد دیگر کسی با سازِ من همرَه نباشد دیگر علی در خانه اش تنهایِ تنهاست اسرارِ غمهایم به غیر از چَه نباشد ماهیِ دریا نوحه گر از حالِ زارم در کنجِ تنهاییِ غم تا کی بنالم آه و فغان از این همه رنج و ملامت بینی که چون شامِ سیه شد روزگارم غمها چشیدم ای خدا بعد از پیمبر گریَد برای غربتم محراب و منبر در شامِ غربت مانده ام با سینه ی غم دیگر رسید پیمانه ی صبرم به آخر جان بر لب آمد، روزم شب آمد ای فاطمه بینی خزان آمد بهارم رفتی دِگر من مونس و یاری ندارم از دردِ هجرانِ تو شمعِ سینه سوزم بعدِ تو من بر خشتِ غم سر می گذارم دیگر علی در خانه اش محرم ندارد بر روزگارِ سردِ خود همدم ندارد عمری فقط پهلو گرفته کنجِ غربت زخمِ دلِ او دارو و مرهم ندارد امشب وضوی عشق را با خون بگیرم شوقِ مصلّای شهادت گشته دیرم محرابِ من دلتنگِ شمشیرِ وداع است این بس مرا در جامه ی عزّت بمیرم جان بر لب آمد، روزم شب آمد امشب مصلّای نمازم نهرِ خون است سجّاده ام با خونِ فرقم لاله گون است آغوشِ جان بگشوده ام بهرِ شهادت گویا شهادت بر سرم فالِ شگون است حالِ نماز و قامتم نقشِ زمین شد فرقِ سرم شقٌ القمر از تیغِ کین شد این رسمِ جانبازی مرا یک افتخار است جانم فدای قبله و قرآن و دین شد گر ضربه ی تیغِ ستم آمد به جانم فزت وَ ربّ الکعبه را از جان بخوانم بانگِ مصلّای اذانِ آخرینم ای مسجدِ کوفه وداع کن با اذانم! جان بر لب آمد، روزم شب آمد
أَتَيْتُكَ يَا مَوْلاَيَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ زَائِراً عَارِفاً بِحَقِّكَ مُوَالِياً لِأَوْلِيَائِكَ‏ اى آقاى من اى فرزند رسول خدا با معرفت به حق امامتت و خلافتت بدين درگاه به زيارت حضرتت آمده ‏ام و دوست با دوستانت شبِ قدر است و دلم کرب و بلا می خواهد کربلا هم که دلِ غرقِ صفا می خواهد یا حسین اِبنِ علی(ع) نوکرِ خود را دریاب دلِ آلوده ی من از تو جلا می خواهد روضه ی آب و عطش گر چه ملول است ولی دلِ بشکسته ی پُر شور و نوا می خواهد شبِ قدر و به سرم شورِ حرم افتاده است وا که این صحنه عجب حال و هوا می خواهد آخر این غرقِ گنه را چه به این حال و هوا جانِ من جرعه ای از آبِ شفا می خواهد عاشقم در سرِ خود شوقِ زیارت دارم زیرِ پرونده ام امضای شما می خواهد باز پروانه ی دل طالبِ شمعِ رُخ توست این تبِ عشق مگر چون و چرا می خواهد کی شود قسمتِ من هم بشود کرب و بلا دلم عطرِ حرمِ شاهِ ولا می خواهد!
رسیده مرتضی را آخرین شب(امان از حال زینب (2) درون بستری با فرق منشب(امان از حال زینب (2) گهی هوش آید و گه می کند تب (امان از حال زینب (2) به لب دارد فقط یارب و یارب (امان از حال زینب (2) 𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ چه سخت است دختری  بر بستر بابا نشیند دو نیمه از میانه رأس خون آلوده بیند به دستمالی که خونِ زرد رنگ از سَم بگیرد گُل خون از شکاف سر به اشک دیده چیند رسیده مرتضی را آخرین شب( امان از حال زینب (2) 𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ به هر آهی که از دل می کَشد اشکی فشاند به هر اشکی که بر رخ می چکد داغی نشاند به هر داغی که بر دل می نشاند با تألّم دو دست خود به فرق نیمة بابا کشاند رسیده مرتضی را آخرین شب (امان از حال زینب (2) 𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ جهالت ضربه ای محکم زده بر فرق رهبر که در خونِ سرِ خود غوطه بسته شیر خیبر فضای کوفه حال غصه آلودی گرفته به سان حال و احوال مدینه بی پیمبر رسیده مرتضی را آخرین شب (امان از حال زینب (2) 𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ سرای دیده ها از خون دل ها گشته لبریز دو چشم زینب خونین جگر با غم گلاویز کنار بستر بابا نشسته، وای از آن روز کنار پیکر بی سر نشیند عصر پاییز رسیده مرتضی را آخرین شب (امان از حال زینب (2) 𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ گرفته زانوی غم در بغل این دختر غم گهی اُم المصائب باشد و گه خواهر غم چه زهر آلوده شمشیری که شیر از پا فکنده فتاده شیر یزدان بی رمق بر بستر غم رسیده مرتضی را آخرین شب (امان از حال زینب (2) 𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ حسن یک سو حسین یک سو سرشک از دیده بارد ابوفاضل دو دست غم به صورت می گذارد پسرها دیده گریانند  ولی زینب پریشان که دختر در فراق روی  بابا جان سپارد رسیده مرتضی را آخرین شب(امان از حال زینب (2) 𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ دل خونی که زخم از روزگاران خورده بسیار به هر سنّی شده در ماتم یاری عزادار به بالین مَهی در غم  نشسته دیده گریان عجب سوزی عجب شوری به حال او پدیدار رسیده مرتضی را آخرین شب (امان از حال زینب (2) 𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌ نصیب زینب خونین جگر شد داغ یاران غم مادر غم بابا فراق گلعذاران شب قدر است و شعر  سروری دارد حکایت امان از حال زینب در تمام روزگاران رسیده مرتضی را آخرین شب (امان از حال زینب (2)
🏴 ویژۀ شهادت امیرالمومنین علی علیه السلام با نوایِ حاج حنیف طاهری •✾• ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ بابا .. از تو سَرُ ز مادرِ من سینه ای شکست تا صبح حشر بر سر و بر سینه میزنم جدم که نیست در بر تو ، مادرم که نیست دارم برایِ چند نفر سینه میزنم من در مدینه یاد گرفتم که هیچ وقت زخمی که شد عمیق مداوا نمی‌شود گر چند ضربه هم زده بودند باز هم پیشانی تو بیش از این وا نمی شود *وصیت هاشُ کرد ، دخترِ دیگه .. باباییِ .. با عجله اومد کنارِ بستر بابا .. بابا اُمِّ أیمَن یه حرفایی به من زده ، میخوام از زبانِ خودت بشنوم .. چی گفته دخترم؟!..* گفتند گفته ای که مرا کوچه میبرند میخواهم از بیانِ خودت بشنوم ، بگو گفتند گفته ای که تماشام می کنند میخواهم از زبانِ خودت بشنوم ، بگو بابا خودت بگو سر بازار میروم؟!!! بابا خودت بگو که گرفتار می شوم بابا خودت بگو به سرم سنگ میزنن بابا بگو بدونِ علمدار میشوم *فرمود اُمِّ أیمَن درست گفته .. یه روزی تو رو میارن تو این کوفه .. ولی به عنوان یه شاه بانو دیگه نمیارنت .. با زن و بچه ی اسیر میای تو این کوفه .. سال ها گذشت ، تا آوردنش تو کوفه داشت حرف میزد و خطبه میخواند ، یه وقت دید یه صدایِ آشنا داره میاد ، سر و از محمل بیرون آورد دید سرِ ابی عبدالله رویِ نیزه ... صدا زد ای هلالِ یک شبۀ زینب .. بابام گفته بود منو اسیر میکنن ، سر از بدنِ تو جدا میکنن ما رو شهر به شهر میگردنن .. ولی دیگه کسی نگفته بود سر تو رو به نیزه ها میزنن ... * ای جانِ من، به نیزۀ اعدا چه می کنی؟! آغوش توست جانِ من ، آنجا چه میکنی؟ حسین ... •┄┅══༻○༺══┅┄•
واى از دل زینب همه با شیر رسیدند  واى از دل زینب چه كند زخم سرش را این پارچه ء خونى و چشمان ترش را با زحمت علی امر به خیرالعملش كرد هرطور كه شد زینب خود را بغلش كرد بعض وسط حنجره ها زنده شد امشب با گریه همه خاطره ها زنده شد امشب دور و بر بستر همگى مرثیه خواندند با روضه مادر همگى مرثیه خواندند از آن در ودیوار علی خاطره دارد از تیزی مسمار علی خاطره دارد زردى رخش یاد همان روى كبود است روى لب او روضه بازوى كبود است سى سال غمش را اسدالله نگفته میگفت از آن درد كه با چاه نگفته سخت است كه زن با لگد مرد بیفتد در پیش نگاه همه با درد بیفتد سخت است به ناموس كسى راه ببندند سخت است كه بر گریه مظلوم بخندند من مانده به یادم زد و آیینه و ترك خورد زهرا سر من بود كه در كوچه كتك خورد *** میخواست كه در روضه احساس بماند رفتند همه، گفت كه عباس بماند هم آینه هم آب سپردم به تو عباس من زینب بی تاب سپردم به تو عباس مِن بعد نگاه تو و چشمان عقیله ساقى حرم جان تو و جان عقیله در كوفه مبادا بى علمدار بیاید بى تو نكند بر سر بازار بیاید سوگند به این خون سر و روى خضابم دلواپس ناموسم و آن بزم شرابم شاعر: محمد جواد پرچمی
. سحر بود و غم و درد سحر بود و صدای نفس خسته ی یک مرد که آرام در آن کوچه به روی لب خود زمزمه می کرد غریب و تک و تنها در آن شهر، در آن وادی غم ها دلی خسته تر از هر دل شیدا دلی زخم و ترک خورده پر از غصه ی زهرا شبِ راحتیِ شیر خدا از همه ی مردمِ دنیا عجب شام عجیبی ست روان بود سوی مسجد کوفه قدم می زد و با هر قدمش عرش به هم ریخت در آن شب و لرزید به هر گام، دلِ حضرت زهرا، دلِ حضرت زینب غریب و تک و تنها نه دیگر رمقی مانده در آن پا نه دیگر نفسی در بدن خسته ی مولا به چشمان پر از اشک و قدی تا پُر از وصله، عبایش پُر از پینه دو دستان عطایش رسید او به در مسجد و پیچید در آفاق نوایش علی گرم اذان ملکوتی و ملائک همه حیران صدایش گُل ِ خلقتِ حق رفت روی منبر گلدسته و تکبیر زنان ساکت و خاموش، زمین، رام، زمان محو تماشا، همه ذرات جهان باز در آن بذم ِ اذان ناله ی محزون و آهسته ی یک مادری قامت کمان گفت عجب شام غریبی شده امشب امان از دل زینب و گلبانگ اذان گشت تمام و شده بی تاب دل خاکیِ محراب بُوَد منتظر مَقدَم ارباب علی آمد و مشغول مناجات زمین گرم مباهات در آن جلوه ی میقات عجب راز و نیازی عجب سوز و گدازی "مَوْلایَ یا مَوْلایَ اَنْتَ الْمالِکُ وَاَ نَا الْمَمْلُوکُ وَهَلْ یَرْحَمُ الْمَمْلُوکَ اِلا الْمالِکُ، مَوْلایَ یا مَوْلایَ اَنْتَ الْغَنِیُّ وَاَ نَا الْفَقیرُ وَهَلْ یَرْحَمُ الْفَقیرَ اِلا الْغَنِیُّ" عجب سوز و گدازی عجب مسجد و محراب و عجب پیش نمازی علی بود و خدا بود خدا بود و علی بود علی گرم دعا بود خدا گرم صفا بود علی بود به محراب عبادت علی رکن هدایت همان مرد غریبی که به تاریکیِ شب ها به یک شانه ی خود نان و یکی کیسه ی خرما بَرَد شامِ یتیمان عرب را عجب یتیم نوازی كردی علی جان،تو این كوفه،همین یتیم ها بزرگ شدن،یه روزی هم یتیم های تو اومدن تو این كوفه،عجب تلافی كردن،نون و خرماها شد سنگ و كلوخ،محبت ها شد نی سوخته و خاكستر همان مرد غریبی که به تاریکیِ شب ها به یک شانه ی خود نان و یکی کیسه ی خرما علی بود همان خانه نشین، شاهِ عرب، همسر زهرا علی بود و نماز و دل محراب، پر از عطر گل یاس چرا عطر گل یاس؟معلومه بی بی دلواپس شده، بی بی از عرش آمده،یه گوشه ی محراب ایستاده،علی جان دلم برات شور می زنه در آن لحظه ی حساس قیامی که تجلاّش بُوَد روز قیامت رکوعی پُر ِ از بارش انگشتر خیرات و کرامت چه زیباست کلامش قعودش و قیامش ولی لحظه ی زیبای علی با شرری یک دفعه پاشید از آن سجده که در آن بدن فاطمه لرزید لب تیغ ستم بر سر خورشید درخشید فرود آمد و شیرازه ی توحید فرو ریخت علی ناله زد و آهِ علی با نفس فاطمه آمیخت: که ای وای خدا، جانِ علی آمده بر لب امان از دل زینب دوباره بدن خونی و رخساره ی زرد و غم ِبی تابیِ دختر دوباره نفسی سوخته و غربت و بستر دوباره به دل زینب کبری شده تازه غم و غصه ی مادر کنار بدنِ خسته ی حیدر فضای در و دیوار پُر از درد و محَن بود نه صبری، نه قراری، به دل زینب و کلثوم و حسن بود علی دیده بلافصله بگشود و اینگونه بفرمود كه ای دختر غم دیده ی من زینب كبری تو ای محرم بابا هنوز اول راهی بیا همدم بابا بی تابی نكن زینب جان، حالا حالاها كار داری زینب جان، اشكاتو نگه دار زینب جان كه پس از من تو می مانی و یك عمر بلا دختر بابا تو و کرب و بلا، دختر زهرا تویی و بدن بی سر دلدار تویی و به سر نیزه سر یار تو و یك قوم اذیت تو  و یك طایفه آزار نه عباس و حسینند كنار تو درآن كوچه و بازار زینب جان،الان حسینت هست،حسنت هست،عباس،عون جعفر برادرات هستن عزیز دلم،یه روزی تو رو وارد همین كوفه می كنند،ریسمانها به بازوی تو، از در و دیوار سنگ و چوب به سر و صورتت می باره. اما چرخ و فلك گردید، زینب وقتی وارد كوفه شد،داره خطبه می خونه،با عتاب و خطاب،وای بر شما مردم،نه از سنگشون ترسیده،نه از چوبشون نه از هلهله شون، اما یه وقت دیدن لحن سخن زینب عوض شد،یه صدای نرمی عرض كرد:عزیز برادر،هلال یك شب من،سه شبانه روز ندیدمت،همه رو بابام بهم گفته بود، همه رو می دونستم،اما باورم نمی شد،یه روزی بیاد،سر زینب رو بدنش باشه،سر تو بالای نیزه، كی پیشونیت رو شكسته حسین،راوی میگه ندیدم زینب سر به چوبه ی محمل بزنه، اما دیدم از گوشه ی مقنعه ی زینب، خون تازه جاری شد،حسین..
‍ . 〰〰〰〰〰〰 سلام اى خداى كريم و خطاپوش بديهامو بازم تو كردى فراموش سلام اى هميشه با قلبم صميمى سلام اى حبيبم رفيق قديمى خودم رو شكستم كه از نو بسازم نميخوام دوباره توو اين ماه ببازم يعنى ميشه با اين كه توبه شكستم بازم حس كنم كه توو آغوشت هستم الهى الهى ۴ 〰〰〰〰〰〰 شب قدره دارم عجب حس و حالى پشيمون رسيدم با دستاى خالى يعنى ميشه من رو دوباره ببخشى با اين بارونى كه مى باره ببخشى ميخوام كه از امشب ديگه سربه راشم از اين كوله بار بديها جداشم ميخوام اين دقايق كنار تو سرشه با ذكر حسينت شب من سحرشه الهى الهى ۴ 〰〰〰〰〰〰 حسين عشق قلبم حسين زندگيمه و تنها دلیل همه بندگيمه حسين راه رفع همه مشكلاته حسين بهترين راه براى نجاته حسين توى عالم يه قلب تپنده است حسين توو شب قدر يه برگ برنده است خدا داره منت به اين قلب بى تاب خدا سيئاتو مى بخشه به ارباب حسين جان حسين جان ۴ ............... . علیه السلام 〰〰〰〰〰〰 شب آخره كه توى كوفه مولا داره ميره بازم كنار يتيما روى شونه داره بازم كيسه ى نون تا خالى نمونه شبا سفره هاشون برا بار آخر غريبونه مولا حلاليت امشب گرفت از يتيما بميرم الهى چقدر غم كشيده از اين خونه ها آه و نفرين شنيده على جان على جان ۴ 〰〰〰〰〰〰 يه عمره كه از دل داره مى كشه آه نداره يه همدم به جز سينه ى چاه با اينكه از احمد سفارش شنيدن جواب سلام على رو نميدن يه عمره كه قلبش اسير عذابه هنوزم رو دستش رد يک طنابه اونايى كه اشک چشاشو نديدن در خونشونو به آتيش كشيدن على جان على جان ۴ 〰〰〰〰〰〰 خودش ديد كه كوچه چطور غرق مِه شد گل ياس حيدر به زير پا لِه شد ايشالا چيزايى كه ديده نبينى شنيده غريبونه فضه خذينى آقايى كه هيچ جا خودش رو نمى باخت چى ديد كه عباشو روى زهرا انداخت وجودش آتيشه تا مى بينه كابوس يه عمره مى سوزه با روضه ى ناموس یا زهرا یا زهرا ۴ ..................... . علیه السلام 〰〰〰〰〰〰 (زبانحال حضرت زینب) دلم بى قراره پر از اضطراره حال و روز چشمات چقدر گريه داره ببين كه دل من براتو گرفته يه موج پر از خون چشاتو گرفته گرفته نفسهات لبات خشک و سرده مى دونم وجودت توو آشوب درده نفس مى كشى دل مى سوزه مى سازه بازم از سر تو ميره خون تازه باباى غريبم ۴ 〰〰〰〰〰〰 بازم خاطرات غم انگيز بستر بازم مرهم اشک، بازم داغ مادر ميشه كه چشاتو روى من نبندى ميشه توى اين حال به زينب بخندى نذار باورم شه توو بستر تو بندى تو بابا ز خيبر در قلعه كندى بايد پاشى بابا توو شهر دورنگى دوباره بدون زره باز بجنگى باباى غريبم ۴ 〰〰〰〰〰〰 (زبانحال حضرت مولا) يتيماى كوفه به من دل سپردن مى بينى با حسرت برام شير آوردن ميگن تا هميشه كه اين غم رو دل هست چون همبازيشونو دارن ميدن از دست همينها كه هستن از اين غصه دلگير يه روز راهتونو ميگيرن با شمشير مسير فراتو به روتون مى بندن بميرم به اشک حسينم مى خندن امون از غريبى ۴ 〰〰〰〰〰〰 يه روز پيش چشم ترت دختر من ميشه فرق اكبر شبيه سر من هميشه سزاى على بودن اينه بايد كه مثه من توى خون بشينه تنش قطعه قطعه ميشه پيش بابا الهى بميرم ميشه پخش صحرا با شادی دشمن ميشه مات و مبهوت مياره عباشو حسين جاى تابوت امون از غريبى ۴ .................... . 〰〰〰〰〰〰 شب قدره هستم هوايى حيدر هوايى ايوون طلايى حيدر شب قدره و من همين آرزومه ببينم ضريح على روبرومه ميخوام حاجتم رو از اين در بگيرم ايشالا كه قرآن، نجف سر بگيرم دارم حس خوبى توى صحن آقام ميذارم سر انگار رو زانوى بابام على جان على جان ۴ 〰〰〰〰〰〰 به حالم نيگا كن اسير گناهم شبيه يتيما بده باز پناهم به آه حسينت به اشكاى زينب خدا رو به اسمت قسم ميدم امشب آقا عشقتون توو دلم مى درخشه بديمو خدا به گل روت مى بخشه تموم اميدم تويى سرور من بكش دست رحمت به روى سر من على جان على جان ۴ 〰〰〰〰〰〰 شب قدره شد دل دوباره هوايى اجازه ميدى كه بشيم كربلايى شنيدم حسينت غريب غريبه شب جمعه صحنش پر از عطر سيبه شنيدم نديدن چشاى ترش رو ز دستش گرفتن على اصغرش رو شنيدم حرم رو به آتيش كشيدن حسين تو رو از قفا سر بريدن حسین جان حسین جان ۴ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 💚🥀💚🥀💚 .
‍ . امشب چه عاشقانه مهدی مجیر خواند به به جه عارفانه مهدی مجیر خواند با آن دل شکسته با آن وجود خسته در گوشه ای نشسته مهدی مجیر خواند در اوج سرفرازی در عین بی نیازی یا نغمه ای حجازی مهدی مجیر خواند یاین الحسن کجایی من آمدم گدایی گرید به هر گناهم گر میکند نگاهم شاید از نوای آهم مهدی مجیر خواند بیند چو دل غمینم با معصیت قرینم نالد چرا چنینم مهدی مجیر خواند گوید امان من النار ای عاشق گنهکار خود را کمی نگه دار مهدی مجیر خواند یاین الحسن کجایی من آمدم گدایی او که به دل حبیب است از کار من غریب است این است غم نصیبم ،  مهدی مجیر خواند کی این خبر بیاید او از سفر بیاید وقت سحر بیاید در جمع ما نشیند یاران خود گزیند چشمی اگر ببیند مهدی مجیر خواند آن ماه بی قرینه گه می زیند به سینه گه مکه و مدینه مهدی مجیر خواند گاهی میان میان صحرا گه بر مزار زهرا شاید که در همین جا مهدی مجیر خواند یاد حسین بی سر آن پاره پاره حنجر گویی به زیر خنجر مهدی مجیر خواند با یاد عمه زینب چون شمع دردل شب سوزد به ذکر یارب مهدی مجیر خواند آن قره الحمیده تا سر زند سپیده خون ریزد از دو دیده مهدی مجیر خواند ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 💚🥀💚🥀💚😭💔🕊 .
تو نور کبریایی یاور مصطفایی نور دو چشم زهرا علی مرتضایی مولا علی یا حیدر(۴) تو مظهر سخایی معنی هل اتایی مولای من به محشر همه امید مایی مولا علی یا حیدر هستم گدای کویت دستم بود بسویت امشب دعا کن آقا بگیرم عطر و بویت مولا علی یا حیدر داده خدا سعادت از لحظه ی ولادت مولای با کرامت دارم به تو ارادت مولا علی یا حیدر در گلشن تو خارم بنگر به حال زارم بعد از خدای منان کس غیر تو ندارم مولا علی یا حیدر اگرچه روسیاهم امشب به تو پناهم به حق زینبینت آقا نما نگاهم مولا علی یا حیدر همیشه بیقرارم مولا در انتظارم آقا بیای کنارم لحظه ی احتضارم مولا علی یا حیدر تودیده ای به چشمت آتش زدند به خانه دشمن زده به زهرا با ضرب تازیانه مولا علی یا حیدر بودی همیشه یادِ کوچه و ضرب سیلی به یاد اشک زینب رخ کبود و نیلی مولا علی یا حیدر علی در انتظاره مسجد چه بی قراره اما ز روی حیدر دشمن حیانداره مولا علی یا حیدر بر کشتن عدالت دشمن شده مصمم در کوفه بین محراب با تیغ ابن ملجم مولا علی یا حیدر دشمن ز تو گسسته کمینِ تو نشسته با تیغ ابن ملجم فرق علی شکسته مولا علی یا حیدر از بس که بی قراری مهمان کردگاری با ضرب کینه گشته خون از سر توجاری مولا علی یا حیدر آمد ندا به گریه از آسمان بالا ای مردمان دنیا کشتند مرتضی را مولا علی یا حیدر حسن، حسین و عباس سوی پدر دویدند رخسار مرتضی را غرق به خون بدیدند مولا علی یا حیدر بهر پدر به گریه می سوخت نور عینش همراه مجتبایش بر سر زنان حسینش مولا علی یا حیدر از دیده ی عزیزان زد اشک غم جوانه بر سر زنان علی را بردند تا به خانه مولا علی یا حیدر زینب دل شکسته کنار تو نشسته همراه با حسینت دخیل گریه بسته مولا علی یا حیدر