#وابسته
#کله_بند_۲
#قسمت_صد_و_نود_و_دوم
با وساطت آرمان کوتاه آمدم!
اگر آرمان کنارم نمی کشید دخلش رو می آوردم!
نازی هم لبخندی بهم زد؛ از رگ غیرتم خوشش آمده بود؛
اگر کسی بهم می گفت بین آرمان و نازی کدام را انتخاب می کنی!
نمی توانستم تصمیم بگیرم!
انتخاب سختی بود!
نازی دختر آرام و با ادبی بود؛
روسری کرمی و مانتو زرد کم رنگ که تا ساق پاهایش را پوشانده بود و شلوار لی آبی که از زیر مانتو گاهی نمایان می شد؛
او را مثل بانو های درباری کرده بود؛
از مژه های کمانی اش تا ابرو های صاف و هم اندازه اش؛
هم آرمان و هم نازی هردو برایم حکم خواهر و برادر را داشتند؛
ادامه دارد...