. علیه_السلام ۱۰۶۹ ای کودک ششماهه‌ی من ای یل رباب رو نیزه ها آروم بخواب ای عسل رباب رو نیزه ها باشی خوبه یا بغل رباب ای نازنین من ای گل پرپرم رفتی ولی به من یه بار نگفتی مادرم مادرت از غمت داره کباب میشه تو تشنته رو نیزه ، مادر داره آب میشه ای سیب سرخ مادر دیدم که بین آفتاب صورت تو کم کم سوخت شبیه روی رباب **** خبر دارم از طرز جابجا شدن علی خبر داری که مادرت رو می‌زدن علی چیکار کنم با قاتلای بد دهن علی سرت رو روی نی بستن با معجرم سرت کوچیکه شدی اما سایه‌ی سرم سرت رو نیزه ها قاتل مادره دیدم که نیزه از گلوی تو بزرگتره یه جرعه آب خوردم‌و بی قرارم علی‌جان پایین بیا از نیزه که شیر دارم علی‌جان **** ✍ مشابه سبک زیر خوانده می‌شود 👇