هدایت شده از گلزار ادبیات
داستان کوتاه طنز😂😂 خروس بی‌محل(قسمت دوم و آخر) از ابوتراب جلی به دیدن آقا مصطفی رفته بودیم که قصد زیارت مشهد مقدس را داشت. هنگام خداحافظی، فتح‌الله‌خان، دستش را به گردن آقا مصطفی حلقه کرد. دو تا ماچ آبدار، از صورتش برداشت و گفت: امیدوارم به سلامت برگردی و سوغاتی ما را هم فراموش نکنی. به قول شاعر: یاران و برادران، مرا یاد کنید رفتم سفری که آمدن نیست مرا پریروز، به عیادت حاج غلامرضا رفته بودیم که در بیمارستان بستری بود. فتح‌الله‌خان، زبان به دلداری گشود و گفت: هیچ جای نگرانی نیست. حالتان بحمد الله، خوبِ خوب است. رنگ رویتان هم هزار ما شاء الله، نشان سلامتی مزاجتان است. ان شاء الله، همین دو سه روزی، به سلامتی از بیمارستان مرخص می‌شوی. شاعر می‌گوید: ای که بر ما بگذری دامن‌کشان از سر اخلاص، الحمدی بخوان بالاخره، طاقتم طاق شد. او را به گوشه‌ای کشیدم و گفتم: دیگر داری شورش را در می‌آوری. آخر این چه جور دلداری دادن است؟ چرا شعر بیجا می‌خوانی؟ بیچاره را زهره‌ترک کردی! ... طنزآوران امروز ایران، صلاحی و اسدی‌پور، ص ۱۷۲ و ۱۷۳. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303