... ای آسمان رهاشده در بی‌قراری‌ات خورشيد، رنگ باخته از شرمساری‌ات ای روح سبز آب، بهشت محمدی جان می‌گرفت در نفس گرم جاری‌ات بوی فرشته از تن محراب ميچكيد تا می‌رسيد فرصت شب زنده‌داری‌ات در فصل آتشی كه از آن سمت مي‌وزيد رنگ خزان گرفت هوا‌ی بهاری‌ات در بی‌صدای غربت تو، خواب شهر را آشفت شور زمزمه بردباری‌ات وقتي كه در نگاه تو حيرت شكفته بود اشك علی نشست به آئينه‌داری‌ات ديوار و در نماند، وليكن به خون نوشت در دفتر زمانه، خط يادگاری‌ات مهر ١٣٧٠ @smahdihoseinir